نویسنده: دکتر رستم مانا[۱]
درآمد
در نظامهای مردمسالار، مشروعیت و مقبولیت از آن مردم است. یعنی رفتار دولتمردان تعیینکنندهی درجهی رضایت مردم و استحکام ساختار سیاسی است. به هر میزانیکه حکومت خدمات اجتماعی، تأمین امنیت، شغلزایی، تجارت و همچنین به آزادیهای فردی و اجتماعی باور داشته باشد و توجه نماید، رضایت مردم بیشتر میشود. اما برعکس، در یک ساختار قومی و قبیلهای قدرت سیاسی-نظامی، اقتصادی، آزادیهای فردی و اجتماعی و ارزشهای فرهنگی دیگران در گرو قوم حاکم است. در نتیجه، با گذر زمان، نارضایتی مردم بیشتر میشود و نظام حاکم مشروعیت خود را از دست میدهد.
مردم افغانستان از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱، نظامهای سیاسی مردمسالار؛ هرچند ناقص را تجربه کردند. پس از به قدرت رسیدن اشرفغنی احمدزی از راه یک انتخابات پُرتقلب در سال ۲۰۱۴ و ۲۰۱۸، مردمسالاری کمکم رنگ باخت و سر انجام گرایش به سمت قومگرایی در میان جامعهی پشتونها و نهادهای دولتی تحت انحصار آنها افزایش یافت. اکنون سوال مطرح میشود که چه عواملی باعث شد که گذار معکوس صورت بگیرد؟
حس ناسیونالیست قومی
اشرفغنی احمدزی، آخرین نخبهی سرشناس جامعهی پشتونها از حمایت قدرتهای بزرگ برخوردار بود. این بدان معنا نیست که در جامعهی پشتونها افراد و اشخاص بانفوذ و تحصیلکرده وجود ندارد، بلکه به این معنا است که آنها حمایت کافی کشورهای غربی و منطقه را نداشتند تا پس از پایان کار اشرفغنی احمدزی به قدرت برسند. در فضای سیاسی پسا از سال ۲۰۰۱، مردم افغانستان به دموکراسی و رأی باور داشتند و از سیاستهای فاشیستی و حکومت متمرکز دوری میجستند. بدون هیچ شکی اگر اشرفغنی احمدزی اقدام به یکدستسازی سیاسی افغانستان نمیکرد و حکومت را یکشبه به طالبان نمیسپرد، در انتخابات ریاست جمهوری آینده یک رییسجمهوری غیرپشتون میداشتیم؛ چیزی که خلاف میل گروه حاکم و پشتونهای افغانملت و سایر نشنلیستهای پشتون بود. اشرفغنی احمدزی در دو دور انتخابات ریاست جمهوری متوجه شد که هژمونی پشتونها افول نموده و اگر طالبان (که اکثر آنها پشتونهای فاشیست و قومگرا هستند) به قدرت نرسند، هیچ گروهی نیست که اقتدار پشتونها را حفظ کند. از اینرو، او در همسویی با افراد نزدیک خود که آنها نیز پشتون بودند، تصمیم گرفت تا پس از خروج کامل نیروهای آمریکایی، افغانستان را تسلیم طالبان کند.
رشد علمی و اجتماعی اقوام غیرپشتون
در بیستویک سال پسین، سایر اقوام غیرپشتون رشد اجتماعی و علمی پُرشتابی داشتند. بهویژه هزارهها و تاجیکها. نخبگان درس خواندهی پشتون در غرب، اهمیت افزایش جمعیت باسواد و متخصص را میدانستند و آگاه بودند که قدرت در آیندهی نزدیک متعلق به اقوام دیگر است. برای نمونه، در رشته روابط بینالملل هرچه نخبهی علمی در افغانستان بود، با ادعا میگویم غیرپشتون بودند. به همین شکل، در عرصهی فلسفه، جامعهشناسی، پزشکی، مهندسی و سایر علوم انسانی، غیرپشتونها دست باز داشتند. اینکه چرا اینگونه بود، دلیل دارد. بچهها و دخترهای تاجیک، هزاره، اوزبیک و… از هر گوشه و کنار افغانستان خود را به شهرهای بزرگ میرساندند تا علم فرا گیرند، برعکس جوانان پسر (دختران پشتون در روستاها و حتا اغلب در شهرهای بزرگ از درس محروماند) پشتونتبار در روستاها و نیمهشهرها مصروف آموزش درس مدرسههای پاکستان بودند که به آنها جز خشونت و انتحاری چیزی آموختانده نمیشد. این امر در بیستویک سال بر پشتونها اثر منفی گذاشت و آنها را تا پرتگاه سقوط سیاسی آورد. بناً، گذار معکوس در دستور کار اشرفغنی احمدزی بود و روی این ملحوظ افغانستان را به لحاظ سیاسی یکدست ساخت و قدرت را به طالبان فاشیست سپرد.
نتیجهگیری
با وجودی که مردم افغانستان بیستویک سال مردمسالاری را تمرین کردند مگر این مردمسالاری از آنجایی که بیشتر قدرت سیاسی- نظامی نزد پشتونها بود، بهگونهی تحت تأثیر قومگرایی یا بهتر است که بگویم پشتونوالی قرار داشت. حتا در یک نظام دموکراتیک، پشتونهای نشنلیست سعی مینمودند تا کرسیهای کلیدی و تأثیرگذار حکومتی را به خود تخصیص دهند تا سایر اقوام را تحت کنترل داشته باشند. با وجود اینکه نخبگان پشتون در مقایسه به نخبگان سایر اقوام اقلیت بودند، مگر با آنهم آنها تلاش میکردند تا با استفاده از اِعمال فشار سایرین را از حقوقشان دور نگه دارند. حمله بر جنبش رستاخیر تغییر و جنبش روشنایی، نمونههای اند که حکومت اشرفغنی احمدزی آن را از عرصهی اجتماعی– سیاسی حذف کرد. من دلیل معکوس گذار از مردمسالاری به قومگرایی را عنصر رشد جمعیت متخصص غیرپشتون میدانم که بهزودی قدرت سیاسی را به دست میگرفتند.
بیشتر بخوانید:
عطا محمد نور: جابهجایی طالبان پاکستان در شمال افغانستان را نابود میکند
[۱] . پژوهشگر مطالعات امنیت در روابط بینالملل