نویسنده: یعقوب یسنا
درصورتیکه ذوق داشته باشیم، اما مطالعه نداشته باشیم، آیا میتوانیم بنویسیم یا خوب بنویسیم و نویسندهای خوب شویم؟ پاسخ این استکه بیمطالعه و مطالعهی متداوم نمیتوانیم خوب بنویسم یا نویسندهای خوب شویم. زیرا منبع و سرچشمهی نوشتن و نویسندگی مطالعه است. فهم، دانش و به کارگیری زبان در نوشتن و نویسندگی ارتباط میگیرد به مطالعهی کتابهایکه خواندهایم.
اگر یک شخص فقط کتابهای هزار سال قبل را خوانده باشد، کتابهای روزگار خود را نخوانده باشد؛ هیچ شکی نیست، او با زبانی خواهد نوشتکه مانند زبان نوشتار کتابهای هزار سال پیش خواهد بود. فهم و اطلاعاتیکه در نوشتههایش بازتاب مییابد به فهم و اطلاعات همان دوره ارتباط خواهد داشت.
برای نگارش و نویسندگی ما به مطالعه نیاز داریم؛ مطالعهای متداوم آثار گذشته و آثار معاصر. آثار هر دوره، سبک نثر، فهم و اطلاعاتش تفاوت میکند. بنابراین نباید زندانی سبک نثر، فهم و اطلاعات یک دوره شویم، باید بکوشیم با مطالعه، سبک نثر، فهم و اطلاعات خویش را معاصر و نو کنیم تا معاصربودن زبان نوشتار، فهم و اطلاعات معاصر در نوشتن و نگارش ما نیز بازتاب پیدا کند.
برای یادگیری اصول نگارش خواندن قاعده و قواعد خوب است. اما حقیقت این استکه یادگیری نگارش ارتباط به مطالعه و خواندن علوم دارد. درست استکه در خواندن علوم به صورت مستقیم اصول نگارش را یاد نمیگیریم، اما با خواندن درازمدت صاحب زبان، واژگان، سبک و ادبیات نوشتاری مخصوص به خود میشویم.
یادگیری نگارش و دستیافتن به یک نگارش مطلوب با خواندن درازمدت ممکن است. شاید دست یافتن به نگارش مطلوب از طریق مطالعهی درازمدت سخت باشد، اما درستترین راهیکه میتوانیم بر نگارش مطلوب دست پیدا کنیم با استفادهی درازمدت مطالعه، امکانپذیر است. این مطالعه، مطالعهی قاعده و قواعد و اصول نگارش نیست. منظور از مطالعه، مطالعهی علوم است.
اگر بخواهید داستاننویس شوید با خواندن کتاب رهنمایی داستاننویسی داستاننویس نمیشوید. خواندن کتاب رهنمایی داستاننویسی بد نیست؛ اما درصورتیکه بخواهید داستاننویس شوید بایستی دهها داستان را بخوانید تا پیرنگ، عناصر، تکنیک، روایت و زبان داستان در ذهن شما نهادینه شود.
اصولا هیچکسی آببازی و رانندگی را فقط با خواندن کتاب رهنمایی آببازی و رانندگی یاد نمیگیرد. کسیکه میخواهد آببازی را یاد بگیرد، باید تن به آب بدهد. کسیکه میخواهد راننده شود، باید سر فرمان بنشیند. بنابراین خواندن داستان مانند این استکه شما وارد آب میشوید و میخواهید آببازی را یاد بگیرد. داستانخواندن نیز مقدمهای برای داستاننوشتن و نویسندگی میتواند باشد.
اگر فقط رهنمایی داستاننویسی خوانده باشید و داستان نخوانده باشید، شما نمیتوانید داستانی با محتوا و گیرا بنویسید. شاید یک داستان تکنیکی، اما بیعمق و بیروح بنویسید که جنبهی عاطفی و بشری ندارد. اما ادبیات فراتر از تکنیک، عمق و روح عاطفی باید داشته باشد.
فن مطالعه: اطلاعات، دانش و فهم ما از چهار طریق به دست میآید: مشاهده، تجربه، شنیدن و مطالعه. مشاهده، تجربه و شنیدن در حقیقت عملی استکه از نخستین سالهای زندگی آغاز میشود. هر فرد مشاهده، شنیدن و تجربهی عمومی از زندگی دارد. اما هنگامی این مشاهده، شنیدن و تجربه از زندگی و جهان، خاص میشود و فرد باریکبین و ژرفنگر میشود که دارای فکر منظم و مرتب شود. فکر منظم و مرتب نیازمند به مطالعه است، آنهم مطالعهایکه برخوردار از فن مطالعه باشد.
بسیاری از معلومات، مایههای فکری و حتا رفتار عاطفی ما اطلاعات دست دوم و غیر مستقیم استند. به طور مثال، موقع شنیدن یک خبرِ شاد یا ناشاد از خود وضعیت عاطفیای تبارز میدهیم که آن را در یک فیلم یکی از شخصیتهای فیلم اجرا کرده است و ما آن را تقلید میکنیم.
اطلاعات ما نیز دست دوم و غیر مستقیم استکه از مجریهای برنامههای تلویزیون، رادیو، منبریان و سخنرانان شنیدهایم؛ معلوم نیستکه این اطلاعات را آنها به صورت مستقیم و دست اول دریافتکردهاند یا آنها نیز مانند ما این اطلاعات را غیر مستقیم دریافت کردهاند.
در فراهمآوری این چنین اطلاعات، اطمینان و اعتمادی وجود ندارد. هنگامی میتوانیم نسبت به اطلاعات خویش اطمینان و اعتماد کنیم که خود ما به طور مستقیم و دست اول، آن را دریافت کرده باشیم. فراهمآوری اطلاعات دست اول و مستقیم ارتباط میگیرد به مطالعه، شنیدن و مشاهدهی خود ما. درصورتیکه مطالعه داشته باشیم میتوانیم نسبت به اطلاعات خود سنجش و داوری داشته باشیم و اطلاعات خویش را مورد نقد و ارزیابی قرار بدهیم. در نتیجه با اطلاعات خود به تفکر دست یابیم و این تفکر را به نگارش و نوشته تبدیل کنیم.
این اطلاعات به سادگی و با مطالعهی سرسریکه برای سرگرمی باشد به دست نمیآید. باید فن مطالعه را یاد گرفت و خود را برای مطالعهی جدی و روشمند آماده کرد. از دو گونه مطالعه میتوان نام برد: مطالعه برای سرگرمی و مطالعهی جدی. مطالعه برای سرگرمی مانند دیدن سریال و فیلم است، میخواهیم خود را در اوقات بیکاری سرگرم و مصروف نگه داریم اما مطالعهی جدی، مطالعهای استکه برای قصد و منظوری خاص صورت میگیرد. یعنی برای بیشتر کردن اطلاعات و معلومات، برای یافتن حقیقت و جست وجو دربارهی حقیقت، برای تحقیق، برای تفکر، برای آموختن و یادگیری دانش و… . این گونه مطالعه به روش نیاز دارد:
– در مطالعهی جدی نباید فقط به حافظهی خویش اتکا کنیم. باید کتابچهای یادداشت در کنار ما باشد تا موارد مورد نظر، مطالب و نکتههای مهم و جالب را یادداشت کنیم.
– در هنگام مطالعه، اندیشه و تفکر نیز به ما دست میدهد که میتواند متفاوت از برداشت نویسنده باشد، بهتر است تفکر و اندیشهی خود را نیز ثبت کنیم تا این جرقههای فکری ما فراموش نشوند.
– اگر یادداشتبرداریهای ما هنگام مطالعه از کتابی، موضوعبندی شده باشد و شناسنامهی کتاب در پایان یادداشت ثبت شود، بهتر خواهد بود. زیرا برای یافتن موضوعهای متفاوت از بین یادداشتها و استفادهی آن در هنگام نوشتن مقاله یا کتاب، برای ما ساده خواهد بود.
– بسیاریها شکایت دارند: همینکه مطالعه میکنیم سر درد میشویم. به مطالعه که شروع میکنیم خوابممان میبرد. برای مطالعه وقت نداریم. مطالعه که میکنیم هیچ برداشتی نداریم و چیزی به یادمان نمیماند و… . اینها همه شکایت استند؛ یعنی مشکلی جدی نیستند. به نوعی نادانسته به خود عادت دادهایم که خواب برویم یا سردرد شویم. هر قدر مصروف باشیم برای مطالعه وقت داریم، درصورتیکه بخواهیم زمان را مدیریت کنیم، اگر روزانه یک ساعت مطالعه کنیم، بیشتر از ۵۰ صفحه را میتوانیم بخوانیم. اما مطالعه وقتی به عادت تبدیل میشود که روزانه در زمان مشخص، مطالعه کنیم. اگر روزانه ۵۰ صفحه مطالعه کنیم، در ماه ۱۵۰۰ صفحه میشود.
اینکه گفته میشود مطالعه میکنم، چیزی برداشت نمیکنم یا چیزی را یاد نمیگیرم؛ اینهم مشکلی خاص نیست، زیرا هنگامیکه اطلاعات ما کم باشد، نمیتوانیم زیاد برداشت کنیم یا ذهن تحلیلی پیدا کنیم؛ کم کم در اثر مطالعه به اطلاعات ما افزوده شد، ذهن تحلیلی پیدا میکنیم و میتوانیم از متن برداشت کنیم و نسبت به متن دید انتقادی و تحلیلی داشته باشیم.
– بنابراین با مطالعه استکه به تفکر و اندیشه دست مییابیم. این تفکر و اندیشه باعث میشود که شیوهی نوشتار و زبان نوشتار ما خاص و جدی شود و موضوع و محتوای نوشتار ما عمق، وسعت، منطق و فهم پیدا کند. اگر ذوق داشته باشیم اما این ذوق را با مطالعه پرورش ندهیم و به این ذوق با مطالعه عمق و وسعت نبخشیم، فقط با ذوق نمیتوان خوب نوشت یا نویسندهای خوب شد.
– درکل، بین خواننده و متن سه گونه ارتباط میتواند برقرار شود:
۱- خواننده خود را میخواهد در متن بازتاب بدهد، یعنی میخواهد متن عقاید و علاقهی او را بیان کند؛ چنین خوانندهای علایق و عقاید خود را مقدم بر متن میداند و به ایدیولوژیش پایبند است، با متن گفت وگو و استدلال نمیکند.
۲- خواننده در متن حل میشود، از متن کاملا اثر میپذیرد و قدرت فاصله از متن را ندارد. این گونه خواننده نیز قدرت، توانایی و مهارت گفت وگو با متن را ندارد.
۳- خواننده متن را با هدف میخواند، بین علایق و عقاید خود به عنوان خواننده و متن به عنوان موضوع، تفکیک قایل میشود. یعنی فاصله بین خواننده و متن وجود دارد. بنابراین خواننده ارتباط و مناسبت فعال بین خواندن و متن ایجاد میکند که این مناسبت فعال سبب گفت وگو بین خواننده و متن میشود. به این معنا که گاهی خواننده استدلال و نظرهای متن را میپذیرد و گاهی نسبت به نظر و استدلالهای متن موضع نظری و استدلالی خود را دارد. این چنین خواننده از قبل اطلاعات دارد. بنابراین ظرفیت سنجش و ارزیابی دیدگاههای خود و متن را دارد. این سنجش و ارزیابی استکه رابطهی دو طرفه و خلاقانهای بین خواننده و متن به وجود میآید.