نویسنده: دکتر پارسا
تحرکات شبهنظامیان طالبان پاکستانی در ماههای اخیر، بهویژه پس از تسلط گروه طالبان در افغانستان، تحریک طالبان پاکستان (تیتیپی)، سرخط رسانههای منطقه و جهان شده است. هرچند سابقهی شکلگیری این گروه و فعالیتهای نظامیاش در پاکستان به سال ۲۰۰۷ میلادی بر میگردد، اما به دلیل اقدامات نظامی ارتش پاکستان و حضور قدرتمند ایالات متحده آمریکا در منطقه، کاهش قابل توجهی در تحرکات نظامی آن گروه در حد فاصل ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۸ صورت گرفته بود. اما این آرامش نسبی دوامدار نماند، بلکه با شروع مذاکرات و توافقات سیاسی طالبان افغانستانی با آمریکا که در طی آن معاهدهی صلح میان طالبان افغانستانی و ایالات متحده آمریکا در فبروری ۲۰۲۰ به امضا رسید.
جنگجویان تحریک طالبان پاکستان به تلاشها و نبردهایشان امیدوار شدند و تحرکات نظامی شدیدی را آغاز کردند. این شدت به دنبال تسلط کامل طالبان بر کابل و خروج شتابزدهی آمریکا از افغانستان در ماه اگست ۲۰۲۱ مضاعف گردید.
از سوی دیگر برای درک پدیدهی طالبان پاکستانی باید به این مهم توجه داشت که «تیتیپی» پیوندهای ناگسستنیای با نیروهای شبهنظامی حاضر در منطقه دارد؛ بدین معنا که با طالبان افغانستانی از لحاظ تباری، با القاعده از نظر فکری، و با داعش به لحاظ روحی و روشی قرابت تنگاتنگی دارد. در واقع این گروه محصول روحیهی سرکشانه و جنگجویانهی قبایل پشتون ساکن مناطق خودمختار سرحدی پاکستان با افغانستان به بهانهی حضور نیروهای غیرمسلمان آمریکایی در منطقه، متاثر از اندیشهی ضدغربی القاعده به حساب میآید.
چنین پیوندهای فکری با گروههای دهشتافکن فعال در منطقه سبب گردیده که حساسیت نسبت به این گروهِ رو به اقتدار افزایش یابد؛ چرا که پیوندهای فکری و روشی با گروههای مذکور میتواند پیامدهای امنیتی قابل توجهی را در منطقه و فرامنطقه به وجود آورد.
برای درک اینکه تحریک طالبان پاکستان تا چه حد میتواند تهدیدی علیه ثبات و امنیت منطقه باشد لازم است پیشینهی شکلگیری این گروه، سیاستها و استراتژیهایی که سبب گردید این گروه به مقبولیت در بین جهادگران از زمان تأسیس در سال ۲۰۰۷ دست یابد؛ مورد بررسی قرار گیرد. این اطلاعات زمینهی ارزیابی تشدید خشونت و انسجام تشکیلاتی «تیتیپی» را پس از بازگشت طالبان افغانستان به قدرت و مهمتر از همه ارزیابی تهدیدات آیندهی آن برای امنیت و احتمال توافق صلح با دولت پاکستان را نیز فراهم میسازد.
شکلگیری تحریک طالبان پاکستان
به طور عموم ادعا میشود که تحریک طالبان پاکستان معلول انگیزههای جهادی علیه مهاجمان غیرمسلمان غربی است که به قصد مقابله با القاعده و حامیان طالبانیاش به افغانستان وارد شدند و حاکمیت گروه طالبان را که متعلق به قوم پشتون بود، ساقط کردند. در این راستا گروه مزبور نیز ادعا میکند هدف مبارزات مسلحانهاش ایجاد یک نظام سیاسی اسلامی در پاکستان براساس تفسیر این گروه از شریعت است؛ قرارگرفتن دولت پاکستان در کنار مهاجمان غربی به رهبری آمریکا و فراهمنمودن زمینههای حضور ناتو در منطقه، بهانههای لازم را به نیروهایی جهادگر پاکستانی که تجربهی جنگ چندینساله در افغانستان و کشمیر را در کارنامهی خود داشتند، داده بود تا در قبال سیاستهای غربگرایانهی حاکمان پاکستانی موضع بگیرند.
اما قبل از طرح چنین ایدههایی و شکلگیری «تیتیپی»، در سال ۲۰۰۱ بعد از آنکه امارت طالبانی در افغانستان توسط نیروهای ایتلاف بینالمللی به رهبری آمریکا سقوط کرد، اعضای طالبان افغانستانی، اعضای شبکه القاعده و سایر ستیزهجویانی که از هجوم آمریکا به افغانستان متواری شده بودند با همآهنگی سازمان استخبارات و اردوی پاکستان، در مناطق قبایلی پاکستان به میزبانی هممسلکان خویش پناهگاههایی امنی یافتند. برای درک رفتار نظامیان پاکستان در خصوص حمایت از شبهنظامیانِ جهادطلب، توجه به این مهم حیاتی است که در آن زمان سیاستگران پاکستان به ستیزهجویان مسلمان ساکن مناطق قبایلی، به عنوان ابزاری راهبردی جهت تعقیب اهداف فرامنطقهایشان در هند و افغانستان مینگریستند و از رشد و بالندگی آن به خود میبالیدند.
به هرحال، تحریک طالبان پاکستان زاییدهی جوش و خروش ایدهی جهاد علیه کفار غربی و آمد و شد جهادگران در جغرافیای قبایلی مجاور افغانستان به حساب میآید. در این میان نضج و شکلگیری «تیتیپی» خود مایهی دقت و توجه است؛ چرا که شکلگیری و بالندگی آن با دو چالش روبهرو بوده است:
اولا اعضای «تیتیپی» تغییر موضع خود را علیه کسانی اعمال کردند که وجود خود را مدیون آموزشها و تمویلات آنها میدانستند؛ منظور تشکیلات نظامی حکومت پاکستان است که زمینههای رشد و بالندگی آن جنگجویان را بر سر مسالهی جهاد افغانستان و کشمیر فراهم کرده بودند و حالا قرار بود در مقابل آنها بایستند و جهاد مقدسی را اعلان کنند.
ثانیاً رابطهی خود با گروههای جهادی را حفظ میکردند که خود رابطهی مستحکم و پیچیده با تشکیلات نظامی دولت پاکستان داشتند و به نیابت از حاکمیت پاکستان فعالانه در جهاد کشمیر و افغانستان مشارکت داشتند و تمویل میشدند.
علیرغم این دشواریها تحریک طالبان پاکستان موفق شد دوستی طولانیمدت جهادی با دولت حامی خود را به یک جنگ علنی و جهادی بر ضد همان دولت مبدل سازد.
از سویی دیگر روش نظامی را که این گروه در پاکستان در پیش گرفته بود، برخلاف روشی بود که سایر گروههای مذهبی-سیاسی پاکستان جهت ایجاد یک دولت مبتنی بر شریعت روی دست گرفته بودند. لذا ناگزیر بود در رقابتی تنگاتنگ با گروههای سیاسی–مذهبی که از ابزارهای غیرستیزهجویانه برای دستیابی به همان اهدافی که این تحریک برایش میجنگید موقعیتی به دست آورد. این واقعیت هم برایش چالشزا بود و هم فرصتساز. بدین معنا که برخلاف سنت مبارزاتی رایج در پاکستان وارد نبردی فرسایشی با تشکیلات قدرتمند نظامی پاکستان میگردید و فرصتسازی آن مربوط به جلب و جذب عناصر افراطی و خشونتطلبی میگردیدند که رویهی سیاسی-مذهبی حاکمیت جاری پاکستان را مغایر با اصول و مبانی اعتقادی خود میدانستند.
برای پرنمودن چالش مزبور رهبران تحریک طالبان پاکستان راهبردها و راهکارهای متعددی را در پیش گرفت. ابتدا این گروه اتحاد خود را با طالبان افغانستان و القاعده تقویت کرد تا مشروعیت و مقبولیت درونگروهی جهادگران و حامیان و هواداران آن جهادگران را کمایی کند. قابل انکار نیست که قبایل پشتون پاکستان و همچنین مدارس دینی دیوبندی و سلفی، احزاب اسلامگرا و سایر گروههای جهادی از شورش طالبان افغانستان علیه ایالات متحده آمریکا و متحدانش حمایت میکردند و نبرد را جهاد مشروع برای اخراج کفار خارجی از منطقه قلمداد میکردند. به تبع حمایت تحریک طالبان پاکستان از جهاد در افغانستان که توسط طالبان آن کشور به پیش برده و با ایدهی مبارزه با کفار اشغالگر توجیه میشد، مشروعیتی برای آن گروه فراهم میآورد و با توجه به همکاری دولت پاکستان با مهاجمان غربی در افغانستان، جهاد علیه حکام پاکستانی نیز توجیه شرعی مییافت و راه برای جذب جوانان جهت مقابله با دولتمردان وابسته به غرب در پاکستان هموار میگردید.
در عمل نیز چنین امری محقق گردید و تعداد قابل توجهی از جوانان جهت مقابله با حکام پاکستانی جذب تحریک طالبان پاکستان گردیدند و تنور جنگ و خشونت گرم و مشتعل و به صورت جدید در مناطق قبایلی باقی ماند. بدین معنا که توجیهات شرعی نبرد با حکام غربزدهی پاکستانی پوشش ظاهری برای توجیه آشوب دایمی در مناطق قبایلی پاکستان به حساب میآید. تاریخ فعالیتها و تحرکات نظامی در آن مناطق پشتوننشین، حکایتگر این واقعیت است که این مناطق هیچگاه از تنش و آشوب در امان نبوده و همواره به بهانههای مختلف درگیر جنگ و لشکرکشی بوده است.
به هرحال، نزدیکی «تیتیپی» به طالبان و القاعده و همچنین ناامیدی جهادطلبان پاکستانی از گروههای شبهنظامی طرفدار دولت که روایت آنها بعد از تهاجم غربیها به منطقه و حمایت دولتمردان پاکستانی از آن جذابیتی نداشت فضای رقابت در میدان جهادگری را به نفع «تیتیپی» رقم زد و این گروه را از رقبای چون لشکر طیبه و جیش محمد، برجستهتر ساخت.
«تیتیپی» با تامین پناهگاه القاعده در مناطق قبایلی پاکستان وفاداری خود را با آن شبکه اثبات نمود و حتا حملاتی را به نمایندگی از القاعده انجام داد. به طور نمونه یکی از رهبران برجستهی «تیتیپی» ادعا کرد که این گروه، بینظیر بوتو نخستوزیر سابق پاکستان را که از اوایل دههی نود میلادی از دشمنان اصلی القاعده به حساب میآمد، در نخستین هفتههای بعد از اعلام موجودیت رسمی این گروه ترور کرده است. علاوه بر آن «تیتیپی» برای جلب توجه القاعده در سال ۲۰۱۰ طرح حمله به نیویورک را ریخت که عملی نشد و خنثی گردید. یک سال قبل از آن نقش اصلی در حملهی انتحاری به یک مجتمع آژانس اطلاعات مرکزی ایالات متحده آمریکا در استان خوست در جنوب شرقی افغانستان ایفاء کرده بود. این اقدامات مقبولیت محلی و درونگروهی جهادگران برای «تیتیپی» فراهم کرد و توان رقابت آن را با گروههای جهادی محلی افزایش داد.
به دنبال تثبیت جایگاه در میان جهادگران وقت آن رسیده بود که «تیتیپی» به فکر تثبیت پایگاه و جغرافیایی فعالیت خود برآید. لذا این گروه صدها تن از بزرگان قبیله را که با ستیزهجویی آن در کمربند ژیوپولتیکی قبیلهای مخالف بودند نابود کرد. کمربند مذکور متشکل از مناطق قبایلی نیمه خودمختار است که توسط سیستم قبیلهای اداره میشود و دولت کنترل نسبی خود را بر آن با حمایت روسای قبایل تامین میکرد. به همین جهت «تیتیپی» با هدف قراردادن سران قبایل بر آن شد دست و پای دولت مرکزی را از منطقه کوتاه کند و نظام اداری مدنظر خود را در آنجا استوار سازد و بالتبع قدرتش را در آنجا افزایش دهد.
عامل دیگر تقویت «تیتیپی» رفتارهای فرقهگرایانهی آنها بر ضد شیعیان و برخی از نحلههای فکری اهل سنت بود. چنین رفتارهایی برای برخی از نیروهای فرقهگرا جذابیت داشت و سبب جلب و جذب آنها به سمت و سوی «تیتیپی» میگردید. تشکیل و ایجاد یک نظام شرعی در شمالغرب پاکستان به تقلید از طالبان افغانستانی عامل جلب توجه دیگری بود برای این گروه که در رونقش در آن مناطق مدد رساند. این ابتکار اعضای اسلامگرا و حتی قومگرا را از شهرستانهای مختلف پشتوننشین کمربند قبایلی به نفع «تیتیپی» جذب کرد و سبب گسترش حوزهی فعالیت این گروه به شهرستانهای دیگر نیز گردید.
بالندگی تحریک طالبان پاکستان
«تیتیپی» از دسامبر ۲۰۰۷ میلادی تاکنون و با مرور زمان هم اینک به یک جنبش دهشتافکن ضددولتی مبدل شدهاست که اصل ساختار نظام حاکمیتی پاکستان را هدف قرار داده است. چنانچه تبیین شد، این قوت و موفقیت را مدیون مقبولیتش در میان جهادگران با زعامت القاعده میباشد. چنانچه گذشت در تبدیلشدن ایتلاف ۱۳ گروه شورشی جزیی به جنبش شبهنظامی و تاثیرگذار در منطقه تحت عنوان تحریک طالبان پاکستان، سهم ارتباطات روشی و فکری با القاعده، اصلی و اساسی بوده است. اما در مرحلهای از تنش این گروه با منافع و اهداف غرب ما شاهد فاصلهگیری هرچند ظاهری این گروه از القاعده هستیم.
به نظر میرسد دو عامل در این واقعیت دخیل بوده است. اقدامات مهلک آمریکا علیه این گروه که در فاصلهی چندسال دو رهبر این گروه با حملات آمریکا و حمایت اطلاعاتی پاکستان از بین رفتند و رهبران جدید این گروه نزدیکی به القاعده را در این رویدادها موثر تلقی کردند. در کنار این واقعه، توصیههای القاعده به این گروه مبنی بر فاصلهگرفتن از حملات فرقهای در درون جامعهی اسلامی(شیعیان و برلویان حنفی) و تمرکز بر نبرد با جهان غرب هم در فاصلهی احتمالی از القاعده موثر بوده است.
این تحلیل چندان دور از واقعیت هم نیست. زیرا غالب جنگجویان «تیتیپی» چنانچه اشارت رفت بهخاطر رویکردهای فرقهگرایانهی این گروه جذب آن شده بودند. عناصری که علاقهای به اهداف جهانی القاعده نداشتند. گفته میشود این رویکرد سبب شد برخی از عناصر «تیتیپی» نسبت به ارتباط با القاعده بیمیل شوند؛ در حالیکه ارتباط واقعی و مخفی برخی از عناصر مهم آن همچنان برقرار ماند.
به هرحال، «تیتیپی» بعد از اینکه متوجه عوارض سنگین وابستگی و ارتباط با القاعده گردید، تلاش ورزید اهداف فعالیتهای نظامی خود را فقط متوجه پاکستان معرفی نماید. لذا تحریک طالبان پاکستان نبرد خود علیه پاکستان را یک جنگ تدافعی در برابر عملیات نظامیان پاکستانی قلمداد کرده، در عین حال هدف اصلی خود را ایجاد یک نظام شرعی در پاکستان و آزادی آن کشور از دست عمال آمریکایی اعلام کرده است. دقیقاً همان شعارهایی را که طالبان افغانستانی تحت اشراف استخبارات پاکستان نیز سر میدادند.
یادآوری این هدف در سالهای آتی بارها تکرار و تصریح میگردید که «تیتیپی» هیچ برنامهی منطقهای و جهانی فراتر از پاکستان ندارد. هرچند کارشناسان معتقدند که ادعای مذکور صادقانه نیست و به منظور کاهش حمایت بینالمللی از نبرد پاکستان علیه «تیتیپی» صورت میگرفته است. حمایتی که پاکستان را قادر ساخت به دلیل همکاری آشکار گروه مزبور با القاعده از فناوری پیشرفتهی هواپیماهای بدون سرنشین ایالات متحده به قصد سرکوب آن گروه بهرهمند شود.
در عین حال تحریک طالبان پاکستان در سال ۲۰۱۸ رسماً از شعار جهاد در افغانستان و حمایت از برنامهی جهاد جهانی القاعده فاصله گرفت و برخلاف گذشته که حملاتشان، بدون تمایز اهداف غیرنظامی را هم در بر میگرفت و دقیقاً مانند طالبان افغانستانی به هر اقدامی جهت دستیابی به هدفشان متوسل میشدند، اما از آن سال به بعد «تیتیپی» مبارزان خود را از حمله به غیرنظامیان و اقلیتهای مذهبی برحذر داشت. در عوض از خشونت هدفمند علیه پرسنل ارتش پاکستان و عوامل اطلاعاتی حمایت کرد. دلیل اصلی این تغییر رویه از سوی تحریک طالبان پاکستانی احتمالاً عکسالعمل منفی مردم نسبت به موج خشونتهای این گروه علیه غیرنظامیان بوده است که سبب انزجار مردم نسبت به چنین گروههای خشونتطلب میگردید و چشمانداز دستیابی به قدرت توسط چنین گروههایی را ضعیفتر میساخت. اما در میان این دگردیسیها، قطع ارتباط هرچند ظاهری با القاعده قابل توجه است.
از سوی دیگر گروه مزبور برای کمک به مقبولیت خود مجبور شد برخی از اهداف خود را با اهداف سیاسی برخی از احزاب مذهبی-سیاسی و قومی پاکستان، بهویژه با زیرمجموعهای از ناسیونالیستهای بلوچ و پشتون همسو سازد. اما در واقع آنچه موجب قرابت تحریک طالبان با جریانهای ناسیونالیست مذکور گردیدهاست، دو واقعیت بوده است. بدین تفصیل که اولاً در دهههای اخیر اقلیتهای قومی مذکور به سیاستهای تبعیضآمیز و استثمارگرانهی دولت مرکزی همواره اعتراض و بعضاً اقدام به عملیات نظامی علیه دولت مرکزی نیز کردهاند. اما آنچه در این میان کمتر دیده میشود قرابت تباری این جریانات با تحریک طالبان پاکستان است که به نظر میرسد موجب گردیده است «تیتیپی» بدون تامل به همسویی با آنها دست یازد. ثانیاً ناسیونالیستهای مذکور در کمربند ژیوپولیتیکی مجاور افغانستان مستقر هستند که از این جهت در بستر مشترکی با تحریک طالبان پاکستان به سر میبرند و از یک سرچشمهی انسانی و جغرافیا پشتیبانی و تمویل میشوند.
موفقیت طالبان در افغانستان از لحاظ روحی تاثیر عمیق و مطلوب روی اعضای «تیتیپی» نهاده و آنها را جهت نیل به اهدافشان بیش از پیش امیدوار ساخته است و حالا آنها الگویی را در اختیار دارند که امیدوارند با تبعیت از روش و ساختارشان به مقاصدشان نایل گردند. آنها نه تنها این الگوپذیری و تعلقات روحی را انکار نمیکنند بلکه مفتی نور ولی محسود رسماً اعلام کرده است که تحریک طالبان پاکستان تنها در صورتی میتواند در پاکستان پیروز شود که پا جای پای طالبان افغانستان بگذارد.
این بیان در زمانی ایراد گردیده بود که طالبان در آستانهی پیروزی قرار داشتند و در حال توافق با آمریکا بودند و روش و طرزالعمل آنها برای تمام جهادگران مساله و مطلوب مینمود و آن را مایهی موفقیت و پیروزی به حساب میآوردند.
البته تبعیت «تیتیپی» از طالبان به صورت کلی مطرح است و به معنای تبعیت از توصیههای طالبان افغانستانی نیست. چرا که هنوز طالبان افغانستان تحت اشراف ادارهی اطلاعاتی پاکستان و نظامیان آن کشور قرار دارد و این واقعیت مانع اصلی پیوستگی کامل دو جریان قلمداد میگردد. در عین حال «تیتیپی» علیرغم آگاهی از پیوند هویتی استخبارات پاکستان و طالبان افغانستان، هیچگاه از تعلقات فکری و تباری خود با آنان چشمپوشی نکرده است. حتا فراتر از چنین ارتباطی، «تیتیپی» برای رسیدن به اهداف خود و در سایهی تعلقات قومی با گروههای ناسیونالیست پشتون یا بلوچتبار هم کنار آمده است و حتا در حمایت از جنبش پشتونها علیرغم مواضع ضدطالبانی آنها، بیانیهای هم صادر کردهاند.
چنین رویههایی گذشته از سوالبرانگیز بودن و مغایرتشان به اهداف و اصول گروههای مذهبی، مبین این حقیقت است که «تیتیپی» جهت نیل به اهداف مدنظرش، قابلیت عبور از اصول و مبانی خود را به سهولت دارا است. این حقیقت در تبدیلشدن آن به گروه معارضی جدی و سرسخت علیه دولت پاکستان نقش موثری بازی نموده است. در عین حال گویای این واقعیت نیز هست که هر تشکل نظامی، سیاسی یا مذهبی متعلق و برخاسته از قوم پشتون اصالت تباری برایشان از هر اصل دیگری ارجحیت دارد.
میتوان رفتار خلاف انتظاری که از طالبان افغانستان در خصوص نحوهی مواجهه با طالبان پاکستان شاهد بودیم را براساس همان نظریهی «تقدم اصالت تبار بر هر اصلی» توجیه کرد. بدین معنا که با توجه به قرابت و رابطهی بنونیتی که بین نظامیان و استخبارات پاکستان با طالبان افغانستان وجود داشته و دارد انتظار میرفت که با قدرتگیری آن گروه در افغانستان به نفع نظامیان پاکستان «تیتیپی» تحت فشار قرار گیرد؛ اما در عمل دیدیم که نه تنها چنین رویدادی واقع نشد بلکه «تیتیپی» از پیروزی طالبان در افغانستان بیش از همه خرسند گردیدند و پیام تبریکی فرستادند و علناً تعهد و وفاداری به این گروه را مجدداً مطرح ساختند و طالبان افغانستان را به عنوان الگویی مناسب برای خویش معرفی کردند.
به نظر میرسد دوران ماه عسل پاکستان با گروههای جهادی نه تنها رو به پایان است؛ بلکه سر آغاز فصل خزانگونهایست که پاکستان با آن روبهرو است. چرا که قرابت و تعلق خاطری که بین پشتونهای دوطرف خط دیورند بر محور رادیکالیسم اسلامی شکل گرفته و با ایده و انگیزههای ناسیونالیستی دایمی تقویت شده است؛ کابوسی است که تعبیرش تهدید اضمحلال ژیوپلیتیک پاکستان است. زیرا آنچه طالبان پاکستان را راضی میکند تنها اجرای شریعت در پاکستان نیست بلکه اقتدار همهجانبه بر مناطق قبایلی و پشتوننشین پاکستان است. نرمش اندک آنها و حاضرشدن به پای میز مذاکرات صلح به سبب شرایط خاص طالبان افغانستانی است که نمیخواهند اقتدار آنها به سبب تعهدات بینالمللیشان مبنی بر مبارزات ضدتروریستیشان در افغانستان مخدوش گردد.