نویسنده: ادیب محمدی
گروه طالبان افغانستان در دههی ۱۹۹۰ باشعار تطبیق شریعت اسلامی و محو فساد به شکل ناگهانی و سیلآسا از مدارس پاکستان و مناطق قبایلی، ظاهرا در واکنش به جنگهای داخلی در افغانستان شکل گرفتند. اما پس از به قدرترسیدن به یک رژیم استبدادی و قومی با ایدیولوژی سختگیرانهی دینی تبدیل شدند. چراکه آنان از دامن قبیله با رویکرد رادیکالیزم دینی و ابزار عصبیت قومی با حمایت استخبارات منطقهای شکل گرفته بودند. در نتیجه دِگماندیشی مذهبی و قومی در کنار هم، پدیدهی وحشتناکی به نام سیاست شرعی-قومی طالبان را وارد ادبیات سیاسی افغانستان کرد که با این رویکرد منفی از نشانی دین، هم صدمه بر پیکر دین وارد کردند و هم وحدت ملی در افغانستان را یکباره به چالش کشیدند.
انتحار، انسانکشی، استبداد دینی، زنستیزی و بیدادگری فرهنگی و قومیسازی سیاست و دین تا اکنون از مهمترین دستآوردهای این رژیم به شمار میرود. چون اندیشههای سیاسی-دینی طالبان ترکیبی از فهم خشک از دین و اندیشههای قومی و قبیلهای است و آنان قیام خود را به بهانهی تطبیق شریعت و مبارزه با فساد با رویکرد رادیکال و متاثر از قرائت و فهم قبیلهای از دین آغاز کردند و قدرت را از همان آغاز تا اکنون حق یک قوم دانسته و حاکمیت غیرپشتون را غیرمشروع تلقی کردند که گفتوگوی جدید ذبیحالله مجاهد، سخنگوی این گروه با تلویزیون آمو، همهچیز را به اثبات رسانید.
در این کوتاهنوشته تحلیلی رفتار قوممحورانهی طالبان برخلاف شعار ابزاریشان از دین، در چند محور زیر به بحث گرفته میشود:
قومیسازی ساختار ادارای
اعلان کابینهی طالبان در نخستین روزهای تسلط دوبارهی آنان بر افغانستان نشان داد که طالبان تغییر نکرده اند و آنان هنوز همه رفتارشان سمت و سوی قومی دارد. حدود ۹۹ درصد کابینهی طالبان را مردمان پشتون تشکیل میدهند و تعداد از افراد معدود غیرپشتون را از روی ناگزیری و مجبوری شامل کابینه ساختند تا حداقل دلیلی بر همهشمول بودن حکومت کاذبشان داشته باشند، بقیه همهچیز را حق مسلم پشتونها میدانند.
ذبیحالله مجاهد در تازهترین گفتوگویش با شبکهی تلویزیونی «آمو»، نشان داد که آنان به تقسیم عادلانهی قدرت در میان اقوام افغانستان باور ندارند و این مساله را «تجربهی ناکام» در گذشته خواند. او در پاسخ به پرسشی که آیا طالبان به تنوع قومی در افغانستان باور دارند؟ گفت که اگر منظور از تنوع قومی به این معنا باشد که افغانستان از اقوام مختلف تشکیل شده و باید به آنها احترام شود، «بلی، ما معتقدیم! ولی اگر به این معنا باشد که قدرت براساس قومیت تقسیم شود، مثلی که قبلا تجربههای ناکام بوده، ما به این باور نداریم و همهچیز باید براساس اصول اسلامی و شرعی پیش برود.
جابهجایی پشتونهای در شمال افغانستان
مسالهی جابهجایی طالبان پاکستانی و پشتونهای قبایلی در شمال افغانستان به منظور تصفیهی قومی و اشغال مناطق حاصلخیز شمال و تضعیف اقوام غیرپشتون در شمال است که عمدتا مناطق تاجیکنشین و در درجهی دوم اقوام ترکتبار میباشد. این مساله از جمله ستمهای تاریخی است که نه تنها این برنامهی شوم را امروز طالبان تطبیق میکنند، بلکه این یک روند تاریخی است که دولتهای گذشتهی افغانستان طی قرنهای طولانی در حق مردم شمال افغانستان روا داشتهاند. یعنی از کمونیست پشتون گرفته تا تکنوکرات غربی و طالبان مذهبی همه به یک باور بوده و هستند. طی مدت طولانی میشود که قبایل زیادی از میان پشتونها به سرزمینهای عمدتا تاجیکنشین و ترکنشین شمال توسط شاهان و امیران منتقل شدند و زمینها و چراگاههای وسیع زراعتی را در مناطق مختلف شمال برای همتبارانشان حاتمبخشی کردند. اکنون ایجاد پروژهی کانال قوشتپه، بهانهی بزرگی است برای انتقال تحریک طالبان پاکستانی (تیتیپی) به شمال افغانستان که زیر عنوان جابهجایی مهاجرین وزیرستانی که به مجاهدین امارت اسلامی همکاری داشتند، جریان دارد که این مساله واکنشهای داخلی و خارجی زیادی را در پی داشته و دارد.
رفتار پشتونمحور طالبان بر زنان
زنان در افغانستان پساجهموریت و تسلط دوبارهی طالبان، بار دیگر از تمام حقوق انسانی و اسلامیشان محروم و به چهاردیواری خانه برگشتانده شدند. آنان نه تنها در بخش آموزش و پرورش زیانمند شدند؛ بلکه در تمام عرصهها بهسیاهچاهِ فراموشی سپرده شدند و طالبان بر این مساله با شعار تأمین حقوق شرعی زنان، بر آن پوشش شرعی دادند، درحالیکه برخورد طالبان نسبت به زنان بیشتر متاثر از فرهنگ پشتونوالی (فرهنگی با نگاه جنس دومی به زنان) میباشد تا فرهنگ اسلامی.
این درحالی است که زلمی خلیلزاد نمایندهی سابق آمریکا در امور افغانستان و یکی از حامیان سرسخت طالبان، اعتراف میکند که «رفتار و تعامل طالبان با زنان به صورت و شیوهی اسلامی نیست، بلکه بیشتر شبیه به گروه قوم پشتون است.»
اگر از نظر نژادی به طالبان دیده شود، این گروه بیشتر از قبیلهی پشتونِ دُرانی با سابقهی حکومت بیشتر از «۲۵۰» ساله در افغانستان، پس از پیروزی جهاد افغانستان به رهبری استاد برهانالدین ربانی رهبر تاجیکتبار، خواستار بازگشت هویت سیاسی گذشتهیشان بودند. از اینرو سیاست جنسی طالبان بیشتر از هرچیز متاثر از ساخت اجتماعی جامعهی قبیلهای و سنتی پشتونهای افغانستان است. برداشت طالبان از اسلام نسبت به حقوق زنان بهگونهی کامل مبتنی بر تفسیر پشتونی است.
فرهنگ حاکم در میان قبایل پشتون زنان را جنس دوم و منفعل تلقی میکنند و بر آنان حق تصمیمگیری داده نمیشود و حتا گاهی با زنان شبیه بردهجنسی برخورد صورت میگیرد. بدون شک شکلگیری جریانی بهنام طالبان در ساختار چنین یک قبیلهای که قرائت و فهم دینیشان متاثر از فرهنگ قبیله باشد، چنین توقعی میرود.
رفتار فارسیستیزانهی طالبان
فارسیستیزی در افغانستان مسالهای نیست که تنها طالبان مطرح کرده باشند؛ بلکه این مساله ناشی از یک تفکر کلان قومی در میان سران و تیکهداران قومی پشتون در افغانستان میباشد. طالبان نیز به عنوان یک گروه قومی پشتون بعد از تسلط دوباره بر افغانستان نیز برخلاف شعار دینی، حساسیتشان نسبت به زبان فارسی را به نمایش گذاشتند. آنان به مجرد تسلط دوبارهیشان بر افغانستان، موضوع تغییر لوحههای دانشگاه به پوهنتون را آغاز کردند، حتا از به زبانآوردن واژهی دانشگاه حساسیت دارند. از اینرو، طالبان عملا مخالفت خود با زبان فارسی را اعلان داشتند. این درحالی است که ریاست تحقیق، تالیف و ترجمهی وزارت تحصیلات عالی طالبان اخیرا طی نامهای شماره ۵۹۰ مورخ ۷/۱۱/۱۴۴۴ به استادان دانشگاههای سراسر افغانستان دستور داد که در نگارش آثار علمی، از کاربرد واژههای فارسی و بیان مطالبی که در آنها از حکومت طالبان انتقاد شده باشد، بهطور جدی بپرهیزند. در این اطلاعیه، واژههای فارسی مانند: دادگاه، دانشگاه، دانشجو… کلمات آمده از زبانهای دیگر» خوانده شده است و تاکید شده است که زبان رسمی افغانستان دری و پشتو میباشد.
نتیجهگیری
در کل میتوان چنین نتیجهگیری کرد که عصبیت یکی از مهمترین ویژگیهای قبیلهنشینی میباشد که انسان را از خصلت اجتماعیبودن باز داشته و داشتههای قبیله نسبت به دیگر پدیدهها ارزشمندتر قلمداد میشوند تا ارزشهای دینی؛ یعنی در ساختتار قبیله، بهویژه قبایل پشتون در افغانستان فهم دینی مبتنی بر فرهنگ قبیله است و هرمسالهی قومی مقدم بر مسایل دینی میباشد.
از اینرو طالبان گروه قومی هستند که در ساختار قبیلهای پشتونوالی در افغانستان با استفاده از شعار شریعت، اسلامیت با حمایت استخبارت منطقهای بر افغانستان مسلط شدند و اکثریت رفتار آنان رفتار قومی بوده و در صدد قومیسازی بیشتری از مسایل افغانستان میباشند. یعنی از تبعیض نژادی، جنسیتی، سیاسی، فرهنگی گرفته تا اشغال زمینهای شمال افغانستان به نفع قوم پشتون، از عمدهترین دغدغههای گروه طالبان به شمار میروند.