نویسنده: مختار شایگان
وقتی طالبان در ۲۴ اسد ۱۴۰۰ برای دومینبار قدرت برایشان واگذار شد، در این کشور همهچیز رنگ باخت، بهویژه نظام آموزشی نیمبند افغانستان کاملاً منزوی شد. با برگشت مجدد طالبان بیشترین ضربه را نظام آموزشی این کشور دید. دروازههای مکاتب و دانشگاهها بهروی دختران و زنان کشور بسته شد و کارگزاران و ایدیولوگهای طالبان گفتند که شرایط به لحاظ شرعی مساعد نیست و«تا امر ثانی» باید متوقف شود. حتا فتوا، نصحیتها و مشورههای عالمان دینی از سراسر جهان اسلام و حتا «مدرسه حقانیه» و سایر مدارس مهم پاکستانی، کارا نیفتاد. همان مدارس پاکستانی که اینها را ترتبیت و روی صحنه آورده بود نیز قناعت اینها را حاصل نکرد.
طالبان باوجود اینکه با شعار جهاد و تطبیق شریعت اسلامی برگشتند؛ اما تا اینجایی کار، رفتارها و اعمالشان به صورت بالفعل عمدتاً قومی و قبیلهای بوده است، بهخصوص در مسالهی زنان. اینها از همان روزیکه نظام جمهوریت سهنفره را تسلیم شدند تا امروز صدها فتوا و حکم علیه زنان کشور صادر کردهاند. وقتی به حجم این همه فتواها و حساسیتی که طالبان با زنان و دختران کشور دارند، نگاه کنیم، به این نتیجه میرسیم که اینها خود را مومنتر از پیامبر اسلام و یاران آن بزرگوار میدانند. همان پیامبر، چهارده صدسال قبل از امروز از گرفتن نام خانمهایش ننگ نداشت و نام خانمهای پیامبر و سایر زنان صدر اسلام را سیرهنویسان و زندگینویسان مشهور اسلام به افتخار یاد نموده و این نامها همیشه و همهجا توسط عالمان و ملاهای کشورهای اسلامی به مخاطبانشان یادآوری میگردد و روایتهای آنها را جدی میگیرند، اما گرفتن نام زن در کادر تفکر دینی- قومی طالبان بدترین ننگ تاریخ است و اگر کسی یک طالب را بین مرگ و نامبردن از زنش قرار دهد، انتخاب طالب بیتردید مرگ است.
وقتی همینگونه انسانها دروازههای مکاتب، آموزشگاهها و دانشگاهها را بهروی نیمی از جمعیت کشور بستند، توجهها در سراسر جهان به این مساله معطوف شد و از آنها خواستند که بیدرنگ درب مکاتب و دانشگاهها را بهروی دختران کشور باز نمایند؛ اما در این میان، هیچ کسی از خود نپرسید که اگر همینها مکاتب و دانشگاهها را بهروی دختران باز نمایند، ولی مضامین و محتوای درسی و نظام آموزشی کشور را براساس ایدیولوژی مذهبی و قومی تعریف نمایند، آیندهی دانشآموزان و دانشجویان کشور چه میشود؟
اما روز گذشته مشت نمونهی خروار بخشی از مطالب یک مضمون درسی نظام آموزشی رژیم طالبان به بیرون درز کرد و همه را شوکه ساخت. در حالیکه برای اهل نظر و فکر، کتابهایی با چنین محتوا توسط رژیم طالبان قابل پیشبینی بود. تمام نظامهای دیکتاتوری و ایدیولوژیک جهان تلاش کردهاند که نظام آموزشی کشورشان را به میل و خواست رژیم حاکم تعریف نمایند، رژیم طالبان که بدترین نوع رژیمهای دیکتاتوری و مستبد تاریخ بشر است. به همین دلیل تصمیمگیرندگان رژیم طالبان یکی از دلایل بستهکردن درب مکاتب و دانشگاهها را «غیراسلامی» دانستن مطالب و موضوعات آنها دانسته بود.
بنابراین، دوسال روی مضامین کتابها کار کردند و در نهایت غیراخلاقیترین و غیرعلمیترین کتابهای دبستان را بیرون دادند. کتابهایی که توسط نظام طالبان ترتیب شده و میخواهند در اختیار نسل امروز کشور قرار دهند، از بدترین میتودها و روشهای ممکن در جهان است. در این کتابها چیزی به نام وقتشناسی، وفای به عهد، رعایت حقوق شهروندی، پرهیز از قانونگریزی و پنهانکاری و دوری جستن از تندروی و افراطگرایی دیده نمیشود.
در حالیکه باید برای دانشآموزان دبیرستان آموزش داده شود که چگونه باید از سرک، خیابان و کوچه عبور نمایند، چگونه باید نوبت را در مراجع به یک جای را رعایت نمایند؟ چگونه باید در ترافیک، به عنوان راننده و عابر پیاده، رفتار کنند؟ چگونه حق محیطزیست را رعایت کنند؟ چگونه با همسایگان خود بهگونهای رفتار کنند که موجب آزار و اذیت آنان نشوند؟ چگونه از سرو صدا در کوچه و بازار و خانه که باعث «آلودگی صوتی» میشود جلوگیری نمایند، چگونه مهینشان را نسبت به کشورهای دیگر دوست داشته باشند. از این مسایل در این کتابها خبری نیست و نخواهد بود. چون درج این مسایل در کتابهای دورهی دبستان و دبیرستان، یک نسل را شهروند، مسوولیتپذیر، حقوقمدار و مدنی بار خواهد آورد. اما واقعیت این است که اینگونه شهروند بهدرد نظام طالبانی نمیخورد.
نظام طالبانی رعیت خشمگین، جاهل، ستیزهگر، تکلیفگرا، قانونستیز، دیگرستیز و افراطی میخواهند که داشتن چنین رعیتی، لازمهاش این است که باید در کتابهای درسی بهجای پرداختن به مسایل لازمی و ضروری، نامهای بدنامترین، خایینترین و مزدورترین افراد این کشور پرداخته شود که تاکنون اصلیت و ماهیت آنها برای شهروندان کشور معلوم نیست. نام کارگزاران رژیم طالبان با ترور، جنگ، انفجار و انتحار و ویرانی و کشتار گره خورده است. نبود درج مفاهیم همچون قلمرو، سرزمین، وطندوستی، آرامش، صلح و مدنیتگرایی در نظام آموزشی افغانستان توسط طالبان نشان میدهد که اینگونه نظام آموزشی، گونهبرداری از نظام آموزشی مدارس پاکستانی است تا مکاتب امروزی.
نظریهپردازان این حوزه، نظامهای آموزشی در جهان امروز را دوگونه تقسیم کردهاند. یکی، نظام آموزشی «ایدیولوژیک و حکومتمحور» و دوم، نظام آموزشی «مدنی و شهروندمحور». هریک از این دو رویکرد در نظامهای آموزش و پرورش رسمی کشورها برگزیده شده و اجرا میشوند. رویکرد نخست، اولویت آموزش و پرورش را به حفظ نظام سیاسی و سیاستهای حاکمان میدهد، اما رویکرد دوم، نسل آزاداندیش، آگاه از تاریخ و تداوم فکری و فرهنگی، میهندوست، پایبنده به منافع ملی، صلحطلبی و توسعهی همهجانبه و پایدار را تربیت و تقدیم جامعه میکند. بدون تردید رویکرد نخست چندان قادر به تحقق هدفهای خود نیست؛ گویی «برسر شاخ نشسته و بُن میبُرَد». رویکرد دوم در برنامهریزی، محتوا، روشهای آموزشی و پرورشی نوین و آزادیمحور، موفق و پیروز است.
تجربههای ممتد و گسترده در نظامهای آموزشی و پرورشی نظامهای دموکراتیک پیشرفته و باثبات جهان، خردگرایی و کارآمدیِ این روش را اثبات کرده است. مبنای رویکرد دوم در گام نخست، تقدم را به شهروندان کشور میدهد. یادمان باشد که نظامهای حکومتی همگی وابسته به کشورها هستند، نه کشورها وابسته به نظامهای حکومتی. یعنی حکومتی که توسط مردم ساخته میشود وکیل شهروندان است و باید تابع خواستهها و آراء موکلان خود (شهروندان) باشد. بنابراین، کشور و حفظ آن در جایگاه نخست قرار دارد و نظامهای حکومتی هریک وابسته به مردم و کشور اند و در پی آن میآیند.
ما به «آموزش و پرورش مدنی» در محتوا و « آموزش و پرورش کاربردی» در عمل نیاز داریم. مراد از آموزش و پرورش مدنی در محتوا ارایهی این دیدگاه به دانشآموزان و دانشجویان است که شهروندان، همگی فارغ از نژاد، زبان، فرهنگ، سنت، دین و مذهب، زیر چتری یگانه به نام«میهن» حق دارند بدون نابرابری و تبعیض، در کشور خود دارای زندگی شرافتمندانه و آبرومندانهای باشند. منظور از آموزش و پرورش کاربردی، کاستن از حجم انتقال معلومات و در پیشگرفتن تغییر رفتار با استفاده از روشهای نوین کاربردی است.
به همین دلیل بسیاریها باورند دارند که نظام آموزشی معطوف به انتقال معلومات، جای خودش را در کشورهای مدرن و توسعهیافته، به نظامهای آموزشی معطوف به تغییر رفتار دانشآموزان و دانشجویان داده است. اما رژیم طالبان ذاتا دغدغهی آموزشی ندارند. منظور طالبان از علم، همان حفظ قرآن، سنت و آشنایی به قواعد و قوانین ابتدایی فقه است. طالبان رعیت میخواهند نه شهروند، مکاتب و دانشگاهها، شهروند تقدیم جامعه میکند و مدارس دینی و مذهبی، رعیت. از این رهگذر که نگاه کنیم نظام آموزشی مدنظر طالبان، ایدیولوژیمحور است تا شهروندمحور. اگر این رژیم چندسال در افغانستان بمانند، افغانستان را در باطلاق تاریک تاریخ فرو میبرند و یک نسل را بیسواد و نیمی دیگر را بدسواد پرورش میدهند.