نویسنده: دکتر ارسلان مبارز
درآمد
گروه افراطی طالبان در۲۴ اسد/مرداد ۱۴۰۰ با تبانی و توطیهی ننگین دستهای پیدا و پنهان خارجی و عناصر تبهکار داخلی قدرت را بهدست گرفتند. از این تاریخ به بعد افغانستان دچار انقطاع و گسست پارادایمیک گردیده است، یعنی تمام مناسبات اجتماعی و ارزشهای حاکم در چارچوب دیدگاه واپسگرای طالبان از نو بازشناسایی و تعریف شدهاند. نوع نظام سیاسی، حقوق بشر، آزادی بیان، احترام به حقوق زنان، عدالت اجتماعی، مشارکت، حقوق اقلیتها وسایر ارزشها که طی دو دهه به اثر حمایتهای گستردهی جامعهی جهانی و قربانیهای فراوان وتلاشهای مستمر و ممتد شهروندان حاصل گردیده بود، در سایهی تیره و تار گروه افراطی طالبان رنگ باخته و از نو با توجه به دیدگاه متحجرانه و پشتونیستی طالبان تعریف گردیدهاند. تفسیرجدید طالبانی از مناسبات اجتماعی عمیقا ریشه در دگماندیشی و ارتجاعیبودن این گروه فاشیستی دارد. اعمال این سلسله تغییرات در تضاد با دنیای مترقی و مدرن امروزی و روحیهی مردم افغانستان قرار دارد. حال پرسش این است که چه شاخصهای مشخصی را میتوان دال بر انقطاع پارادایمیک دانست تا برمبنای آن شاخصها بر انقطاع پارادایمیک حکم صادر کرد؟
- طالبان و تفسیر مجدد از انسان؛ انسانشناسی طالبان
انسان در چارچوب مکتب اسلام و مکاتب بشری به عنوان دال مرکزی قابل تکریم است. تکریم انسان به معنای توجه و تاکید بر حقوق مادی و معنوی آن است. انسان تنها موجودی است که برخودار از روح خدایی است. اسلام انسان را صاحب کرامت، ارجمند، عزیز و بزرگوار شمرده است. براساس آموزههای اسلام همه نعمتهای زمین برای او آفریده شده است، چون انسان اشرف و برتر مخلوقات است. در گفتمان لیبرالیسم وسایر مکاتب بشری نیز انسان اصل و محور است. ارزشهای نظیر آزادی، برابری، حقوق طبیعی، حقوق مدنی برای انسان تعریف شده است. اما انسان در چاچوب نگاه طالبانی از هیچ حقی برخوردار نیست، حتا حق حیات که از حقوق طبیعی انسانهاست. بدتر از آن، طالبان انسان را موجودات عاقل نیز نمیدانند. بل، نگاه گلهای نسبت به انسان دارند. بربنیاد انسانشناسی طالبانی، انسانها برابر نبوده و یک فرد بنام امیرالمومنین به عنوان خلیفهی خدا و نماد عقل کل نسبت به کل جامعه تعیین تکلیف میکند.
- طالبان و تفسیر محدد از نظام سیاسی؛ سیاستشناسی طالبان
در نظام سیاسی پیشین، از یکطرف فرصت و زمینهی مشارکت همگانی براساس انتخابات آزاد و فراگیر فراهم بود، با وجود کمی وکاستی که در عمل وجود داشت. از سوی دیگر، نظام سیاسی مسوولیت تامین امنیت، ارایهی خدمات عمومی، اتخاذ خطمشی خارجی و مدیریت منابع کشوری را به عهده داشت. اما در نظام سیاسی طالبانی فرصت مشارکت مسدود شده است. گروه طالبان در تیوری، مدعی اند که از الگوی شورای حل و عقد پیروی میکنند اما در عمل به آن نیز نپرداختند. افزون برآن، نظام سیاسی مدنظر طالبان یک کارویژهی اساسی دارد که تطبیق کامل شریعت است. پس سیاست طالبانی، سیاست اعمال شریعت؛ آنهم با تفسیر بسیار تحجرگرایانهی آن است.
- طالبان و تغییر در مناسبات اجتماعی؛ مهندسی اجتماعی افغانستان
با حضور گروه طالبان به نحوی تمام ارزشهای سیاسی و اجتماعی دستخوش تغییر و تحول گردیده است. این دگرگونی عظیمی که رخداده است، طبیعتا مهندسی اجتماعی جدید را به ارمغان آورده است. نگاه تنگ و قبیلهای نسبت به ارزشها و وضع محدودیتهای گوناگون پویایی جامعه را قاپیده است. در مهندسی جدید اجتماعی آزادی، برابری، مشارکت، حقوق ملیتها، حقوق زن، عدالت اجتماعی و… یا حذف یا از نو تعریف شده است.
نتیجهگیری
در نهایت، با درنظرداشت انقطاع پارادایمیک که رخ داده است، بستر مبارزات و ایستادگی را علیه طالبان فاشیست فراهم نموده است. زنان و مردان افغانستان صدای رسای عدالتخواهی و آزادمنشی خویش را در درون و بیرون از کشور طنینانداز نمودند. علیرغم اینکه در درون افغانستان منادیان عدالت وحقخواهی بهگونهی ددمنشانه سرکوب شدند، اما نسل بیدارخاموش ننشستند و با استفاده از شیوههای مختلف رزم و پیکار ادامه یافته-است. به نظر میرسد که این گسست عمیق و پارادایمیک که منجر به شکلگیری دو روایت متخاصم گردیده است، سازشپذیر نیست. با وجود اینکه پارادایم طالبانی به مثابهی روایت مسلط در افغانستان در دستورکار است، اما پارادایم رقیب که دارای طرفداران فراوان در داخل و خارج کشور میباشد نیز با جدیت در صدد نفی روایت طالبانی است.