نویسنده: یعقوب یسنا
نقش زبان در نگاه نخست، وسیلهای است برای افهام و تفهیم. اما نقشهای غیر از افهام و تفهیم و ایجاد ارتباط نیز دارد که این نقشها عبارت استند از تکیهگاه اندیشه، حدیث نفس و بیان احساس و عواطف و ایجاد زیبایی.
تکیهگاه اندیشه به این معنا استکه ما با زبان میاندیشیم؛ انسان اگر اینهمه تولید اندیشه کرده است، ارتباط میگیرد به داشتن زبان. بدون زبان نمیشود اندیشه را مرتب و منظم کرد و توسعه بخشید.
حدیث نفس به این معنا که از خود و از احساسات دورنی خویش سخن میگوییم.
ایجاد زیبایی به شیوهی بیان و چگونگی ارایهی بیانهای هنری و ادبی ارتباط میگیرد.
زبان ثابت نمیماند، در گذر زمان و تحولات و تغییرات اجتماعی، دچار تغییر میشود. از طرف دیگر یک زبان لهجهها و شیوههای متفاوت خود را دارد که هر لهجه و شیوه در محلی، کاربرد دارد. در ضمن هنگامیکه از زبان در نوشتار استفاده میکنیم؛ زبان انواع کاربرد خود را دارد:
گونهی ادبی و گونهی علمی دو شیوهی مهم کاربرد زبان استکه بایستی این تفاوت در گونهی علمی و ادبی رعایت شود. اگر گونهی علمی را به شیوهی هنری و ادبی ارایه کنیم، زبان از گونهی کاربرد علمی، تخصصی و حرفهایکه هر رشتهی علم، زبان حرفهای خود را دارد، دور میشود. بهتر است بدانیم زبان چیست:
زبان چیست: در تعریف زبان گفتهاند: «زبان دستگاهی از نشانههای اختیاری و قراردادی استکه برای ارتباط انسانی به کار میرود.»
سه شاخصهی مهم این تعریف عبارتند از: دستگاه، نشانه، ارتباط انسانی. به بررسی هر یک اینها میپردازم:
دستگاه: زبان دستگاهی نظامیافته و شبکهای درهمبافته از روابط میان آوا، واژه و جمله است. این نظامیافتگی در ذات زبان نهفته است. زبان آواها، واژهها و جملههای زیادی دارد اما چند قاعدهی محدودی استند که آواها را تولید و ترکیب میکنند، واژهها و جملهها را میسازند. بنابراین زبانها با استفاده از قاعدههای محدود، بینهایت واژه و جمله تولید میکنند. سخن از دستور زبان در واقع سخن از شناخت همین قاعدههای محدود زبان استکه واژهها و جملهها را میسازند.
نشانه: هر واژه در زبان یک نشانه است. نخستین منظور از کارکرد نشانه این استکه بتواند به غیر از خود اشاره کند و ارجاع دهد. مثلا علامت قرمز یا سرخ یک نشانه است. این علامت به مفهومی غیر از خود اشاره میکند که وجود خطر است.
هر نشانه به برداشت سوسور دو بخش دارد که دال و مدلول است. دال لفظ شنیداری یا صورت نوشتاری واژه است، مدلول معنای مفهومی یا ارجاعی دال است. کارکرد دال و مدلول باهم یک نشانه یا یک واژه را میسازد.
چگونگی شکلگیری نشانهها قراردادی و اختیاری است. منظور از قراردادی این است، ما در زبان فارسی قرارداد کردهایم جانورانی را که پر دارند یا میپرند، پرنده بگوییم. اینکه چرا قرارداد کردهایم چنین جانورانی را پرنده بگوییم معلوم نیست. زیرا قرارداد نشانههای زبانی معمولا به صورت ناخودآگاه شکل گرفتهاند و همگانی شدهاند و باهم ارتباطات پیچیده-پیوستهای دارند.
اختیاری به این معنا است، اینکه ما در زبان فارسی به جانورانی پرنده میگوییم هیچ رابطهی ذاتیای بین واژهی پرنده با این جانوران وجود ندارد. بنابه مناسبات زبانی و فرهنگیایکه ما نمیدانیم، هزاران سال پیش این رابطه بین واژهی پرنده و جانورانی بنام پرنده برقرار شده است. درحالیکه احتمال زیادی وجود داشتکه این جانوران را پرنده نه، نام دیگری بگذارند؛ مثلا «ررنده» نام بگذارند. اما فعلا در زبان فارسی ررنده معنا ندارد، واژه و نشانه نیست. اگر قراردادی به صورت اختیاری شکل بگیرد که نام چیزی ررنده گفته شود؛ ررنده اعتبار و حیثیت یک واژه و یک نشانه را پیدا میکند.
معنای نشانهها کارکردی، ارجاعی، مصداقی، عاطفی و احساسی و تخصصی استند. یک واژه (نشانه) در درون یک جمله معنای کارکردی دارد. مثلا گل برون از جمله معنای مصداقی و ارجاعی میتواند داشته باشد. یعنی واژهی گل در جهان مصداق دارد. به نوعی از گیاه گل گفته میشود. واژهی گل به چیزی غیر از خود اشاره میکند که اشاره به غیر از خود، معنای ارجاعی واژهی گل است. اما واژهی گل در یک جمله میتواند معنای کارکردی داشته باشد: گل خندیده وارد خانه شد. گل در این جمله بنابر کارکرد خود، نام یک انسان است، فاعل و نهاد جمله است. واژهی گل برای افراد بنابر مناسبات و تجربهی زیستهی افراد معناهای عاطفی و احساسی دارد. اگر مردی گلی را به خانمی داده است، خانم گل را نپذیرفته است، برای این مرد شنیدن و خواندن واژهی گل و دیدن گل معنای احساسی و عاطفی ویژه بهخود را دارد. اما زنی اگر گلی را به مردی مورد علاقهاش داده است، مرد گل را پذیرفته است و پس از آن زندگی عاطفی این دو فرد آغاز شده است؛ بنابراین شنیدن و خواندن واژهی گل و دیدن گل برای این بانو معنای احساسی و عاطفی ویژه بهخود را دارد. معنای تخصصی گل این استکه گل برای گلفروش، برای گیاهشناس و… معنای مختص بهخود را دارد.
ارتباط انسانی: انسان جانوری استکه بیشترین و پیچیدهترین ارتباطات و همکاری را نسبت به هر جانوری با هم دارند. عنصریکه این ارتباطات و همکاری را ممکن ساخته، زبان است. بنابراین کارکرد زبان کارکرد ارتباطی استکه در مرکز مناسبات معنایی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و آموزشی زندگی بشر قرار دارد.
به کارگیری زبان در گفتار و نوشتار قاعده و قواعد خود را دارد. بنابراین برای استفادهی مناسب و پویا از زبان در گفتار و نوشتار نیاز به یادگیری و آگاه بودن از قاعده و قواعد زبان گفتاری و نوشتاری است. اگرچه انسان برای یادگیری و استفادهی گفتاری زبان، شعور طبیعی دارد که در مناسبات خانوادگی و اجتماعی کاربرد زبان را یاد میگیرد. مثلا هیچ فردی نمیگوید: «آب پلنگ را نوشید یا پلنگ آب را برد.» میگوید: «پلنگ آب نوشید یا رود پلنگ را برد.»
یادگیری و استفاده از زبان به صورت معمول، چندان ارتباطی به تحصیل ندارد. انسانها که سواد داشته باشند یانه از زبان استفاده میتوانند. اما افراد با سواد و تحصیلکرده از زبان استفادهی اختصاصیتر میکنند. یکی از این استفادههای اختصاصی از زبان استفاده از زبان در نگارش است. همه، چه باسواد و بیسواد توسط زبان میاندیشیم، اما افراد باسواد و دانشمند توسط زبان اندیشه را به نگارش و نوشتار تبدیل میکنند و با نوشتار منظم، منطقی و مستدل میاندیشند.
هر زبانی عرصهی فرهنگی، فکری و معرفتی خود را دارد. برخی از زبانها از نظر مناسبات فرهنگی محدود و برخی از زبانها گسترده استند. این محدودیت و گستردگی مناسبات زبانها به پیشینهی تاریخی، فرهنگی، شمار گویشوران و جایگاه علمی و سیاسی زبانها در جهان، ارتباط دارد. بنابراین هر زبانی برای شما جهانی را عرضه میکند که از نظر معرفتی و فرهنگی این جهان با جهان زبان دیگر، نسبتا تفاوت دارد.
زبان دم دستترین ابزار انسان استکه انسان از آن در عرصههای متفاوت، استفادههای متفاوت میکند. زبان بزرگترین منبع استفاده برای انسان است؛ خاستگاه قدرت، چگونگی تسلط بر منابع و استفاده از منابع است. از این نظر که زبان بزرگترین منبع قابل استفاده برای انسان است؛ بنابراین زبان قدرت است. با چگونگی استفاده از زبان در گفتار و نگارش از قدرت زبان برای موثریت در مناسبات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جامعه استفاده کنید.