نویسنده: حمید اسلمی
دولتهای اشرفغنی احمدزی و نجیبالله احمدزی باوجود تفاوتهای بسیار، حداقل یک شباهت نزدیک بههم داشتند و آنهم حمایت ابرقدرتهای وقت از این دو حکومت است. نجیبالله احمدزی را حکومت وقت شوروی با تمام و کمال پشتیبانی میکردند. شوروی زرادخانهی بزرگی از انواع تسلیحات سبک و سنگین در اختیار حکومت او قرار داده بودند. حکومت وقت افغانستان از نظر زرهی و نیروی هوایی و موشکی از قدرت بسیاری برخوردار بود. صدها هواگرد اعم از جتهای جنگنده، چرخبال و هواپیماهای حملونقل در اختیار دولت نجیب قرار داشت. در آنزمان پیشبینی میشد که بهمحض بیرونشدن نیروهای شوروی حکومت نجیب بهسرعت سقوط کند. اما این اتفاق نیفتاد و نجیب سالها با چنگ و دندان مقابل مجاهدینی که از سوی کشورهای جهان و خصوصاً پاکستان پشتیبانی میشد، مقاومت کرد.
دولت اشرفغنی احمدزی هم حداقل روی کاغذ از پشتیبانی خوبی برخوردار بود. هزاران وسیلهی زرهی، هواپیمای جنگی و ترابری و چرخبال در اختیار حکومت او قرارگرفته بود. دهها کشور اروپایی طی بیستسال حمایت همهجانبه از ارتش افغانستان به عمل میآوردند. نیروهای هوایی ناتو ارتش و پولیس افغانستان را پشتیبانی میکردند. انتظار میرفت که حکومت غنی حداقل یکی دو سال مقابل نیروهای نامنسجم طالبان مقاومت کند، اما این اتفاق نیفتاد و در مدت کمتر از شش ماه با فرار اشرفغنی، طالبان بدون جنگ و خونریزی کابل را تصرف کردند. سقوط سریع حکومت غنی و تسلط بدون مقاومت جدی طالبان در سراسر افغانستان نهتنها جهان بلکه مردم افغانستان و تمامی سران مجاهدان سابق را در شوک فروبرد.
اگر بازنده و برندهی این بازی سیاسی خانمانسوز افغانستان را مورد داوری قرار دهیم، طالبان و حامیان آن، بهویژه پاکستان برندهی اصلی میدان است و بازندهی اصلی، مجاهدین سابق و کسانی هستند که خوشخیالانه در این بیستسال به هر ساز حکومت مرکزی رقصیدند. آنها سرخوش و سرمست از ثروت بادآورده در بیستسال جمهوریت، از اوضاع بهکلی غافل شده و گمان میکردند که طالبان هیچگاه توانایی آن را نخواهند داشت تا دوباره سر برآورده و بر افغانستان تسلط پیدا کنند. اما این اتفاق افتاد و سران مجاهدین بهتزده بهناچار راه فرار را پیش گرفتند و بهسرعت از صحنهی سیاست افغانستان بیرون رانده شدند. اینکه چرا اینطور شد و چرا وضعیت با این سرعت تغییر کرد، دلایل بسیاری دارد. به گمان من مهمترین عامل آن، سرخوردگی کشورهای همسایه از رفتار مخالفان طالبان در امر حکومتداری بود.
بعد از سقوط کابل، پنجشیر تنها ولایتی بود که به مدت چند ماه به تصرف طالبان درنیامد. چشم امید مخالفان طالبان و خصوصاً جوامعی که زیر ستم این گروه در حال لِهشدن بودند، به این ولایت دوختهشده بود. اما با حملهی طالبان پنجشیر، این سنگر مستحکم سالهای جهاد علیه شوروی که چندین موج حملهی کمونیستها را با موفقیت دفع کرده بود، بهسرعتِ باورنکردنی مقابل طالبان سقوط کرد. آمارهای گوناگون و اغراقآمیزی از سوی جبههی مقاومت ملی در مورد جنگ در پنجشیر مخابره میشد اما در اواخر معلوم شد که اغلب این آمارها اشتباه بوده و مقاومت چندانی در منطقه صورت نگرفته است. فقط کافی است که مقاومت پنجشیر مقابل طالبان را با مقاومت مخالفان بشار اسد در داریای دمشق مقایسه کنیم. مخالفان سوری در محاصرهی کامل و بدون داشتن استحکامات طبیعی و جغرافیایی بهاندازهی یکدهم پنجشیر، حداقل چهارسال این منطقه را وجود بمباران گسترده و حملات زمینی مکرر نیروهای حکومت سوریه نگهداشتند اما پنجشیر با آنکه از نظر موقعیت جغرافیایی دژ محکمی بود، به مدت چند روز به تصرف طالبان درآمد. سقوط پنجشیر و آنهم با این سرعت واقعیتهای جدید کشور و نگاه تغییریافتهی بازیگران محلی و بینالمللی در مورد مجاهدین سابق را بهخوبی نمایان ساخت.
بعد از آن مقاومتهای پراکنده در حوالی پنجشیر ادامه یافت. مقاومتی که در گذر زمان دچار فرسایش شد. سربازان این جبهه بدون داشتن سرزمین و پایگاه مشخص به درگیری گاهوبیگاه خود ادامه داده است. با ادامهی حکومت مستبدانه و تکقومی طالبان و تحقیر و شکنجهی مردم، هر روز بذرهای بیشتری از کینه و نفرت از گروه طالبان و سیاستهای آنها در دل مردم کاشته میشود. این روند بدون شک به استحکام جبههی مقاومت ملی منجر شده و حمایت گستردهی مردمی از این جبهه افزایش خواهد یافت. در حال حاضر چند موضوع در مورد جبههی مقاومت ملی و توانایی این گروه برای مقابله با طالبان وجود دارد که به آن پرداخته میشود.
۱- جنگهای ویرانگر چهاردههی در افغانستان مردم را به ستوه آورده است. هیچ ولایتی نیست که از آسیب جنگ و وحشت در امان مانده باشد. تقریباً هیچ خانه و خانوادهای نیست که شاهد پرپر شدن عزیزانشان در جنگها و ناامنیهای این چند دهه نبوده باشد. در کنار این موضوع، وضعیت نابسامان اقتصادی رمقی برای مردم نگذاشته است. این عوامل باعث شده است تا شهروندان افغانستان دنبال نفس کشیدن باشند و حتا زندگی در سایهی حکومت ستمگر را بر زیستن در سایهی شوم ناامنی ترجیح دهند.
۲- رهبران جهادی در این دودههی جمهوریت بهطور وسیعی خود را از چشم مردم انداختند. هیچ رهبری نبود که غرق در ثروت نشده و سهمی در تاراج کشور نداشته باشد. تجمع این رهبران در مرکز کشور و به فراموشی سپردن مردم خود، باعث شد که گروههایی چون طالبان و حتا داعش با استفاده از نارضایتی مردم سربازگیری کرده و عملاً مردم از دور و بر رهبران سابق جهادی پراکنده و جذب این گروهها شدند. ذهنیت عموم مردم نسبت به رهبران جهادی دچار تغییرات گسترده شده است و اگرچند نمیتوان منکر نفوذ آنها در میان اقشاری از مردم شد. ولی چیزی که غیرقابلانکار است، روگردانی عموم مردم نسبت به آنها است.
۳- کشورهای همسایه و قدرتهای جهانی تمایلی به خلأ قدرت در افغانستان ندارند. جهان با وانهادن افغانستان به خویشتن، در دههی نود قرن گذشتهی میلادی، این کشور را به پناهگاه امن تروریستان تبدیل کردند و ضربهی آن را هم خوردند. اکنون آن کشورها حاضرند که با چشمپوشی از استبداد و پامال شدن حقوق زنان در افغانستان، دوباره شاهد جولان گروههای تروریستی در افغانستان نباشند. طالبان ظاهراً به آنها وعده سپردهاند که این خواستهی آنها را برآورده خواهند کرد.
برای اینکه جبههی مقاومت ملی بتواند بدیل یا آلترناتیوی گروه طالبان باشد، راه درازی در پیش دارد. نخستین گام، جلب حمایت مردم داخل کشور و کشورهای همسایه است. نخستین گام اعتماد مردم به این جبهه است. سران جبههی مقاومت باید بتوانند اعتماد مردم را جلب کنند و آنها را قانع کنند که پا جا پای رهبران جهادی نگذاشته و هنگام پیروزی منافع مردم را بر منافع خود و اطرافیان خود برتر میدانند. با توجه به سابقهی بسیار بد مجاهدین سابق، کسب این اعتماد کار دشواری است. کسب حمایت مردم بزرگترین چالش جبههی مقاومت ملی به شمار میرود. از سوی دیگر، جلب حمایت رهبران سابق جهادی از سوی احمد مسعود هم کار دشواری است. آنها بهآسانی حاضر نخواهند بود که جریان امور را به او بسپارند. بحث سن و سال احمد مسعود و غرور ذاتی آن رهبران تا اینجای کار مشکل بزرگی به شمار میرود.
از سوی دیگر، موضوع دیگر جلب نظر کشورهای جهان و همسایههای افغانستان است. چنانچه گفته شد، جهان حاضر نیست که یکبار دیگر خلأ قدرت در افغانستان به وجود آمده و این کشور به پناهگاه امن تروریستان بینالمللی تبدیل شود. ظاهراً تا اینجای کار طالبان نتوانستهاند بهاندازهی کافی اعتماد جهانی را کسب کند و این موضوع تمایل به حاکمان بدیل طالبان را در میان قدرتهای جهانی قوت میبخشد. مشخص نیست که جبههی مقاومت ملی علیه طالبان چقدر خواهد توانست که جهانیان را نسبت به خود و تواناییهای خویشتن قانع کند. از سوی دیگر، استفاده از نارضایتی مردم از حکومت طالبان به نفع خود و روحیهبخشی به شهروندان کشور نیاز به رهبری فعال و دارای کاریزمای قوی دارد تا بتواند با تحلیل و بررسی میدانی وضعیت، از این جریان بهترین استفاده را بکند. با ادامهی ستم کنونی طالبان و به رسمیتنشناختن این گروه از سوی کشورهای جهان، دیر یا زود کاسهی صبر مردم لبریز خواهد شد. اگر جبههی مقاومت ملی بتواند از این فرصتها استفادهی درست کند، دوام حکومت طالبان بسیار دور از انتظار خواهد شد. اگر این گروه بهطور کامل سرنگون نشود، حداقل تغییرات بزرگی در افغانستان به وجود خواهد آمد.
زمان مشخص خواهد کرد که آیا جبههی مقاومت ملی توانایی کسب اعتماد مردم و قدرتهای جهانی بهویژه همسایگان افغانستان را خواهد داشت یا خیر.