نویسنده: دکتر نیروانا مهرآیین[۱]
درآمد
گروه طالبان به مثابه یک گروه تباری، دو سال میشود که در قدرت سیاسی افغانستان حضور دارند و در این دو سال پیوسته کوشیدهاند که تبار خود را در سراسر افغانستان با استفاده از راهبردهای «ادغام» و «حذف» به هویت چیره تبدیل نمایند. از آنجا که هویت تباری و زبان پشتو توانایی برابری و به چالش کشیدن هویت و زبان پارسی (که یک زبان بینقومی در افغانستان است) را ندارد، طالبان در تلاشاند که زبان پارسی را رسما از ساحت اداری و آموزش کنار نهاده و زبان پشتو را جانشین سازند. گرچه این راهبردها تازگی ندارند و از دورهی عبدالرحمان خان دنبال شده است، مگر ویژگی دورهی ما این است که صرفا به «راهبرد حذف» یا «راهبرد ادغام» تکیه نمیشود و هردو استراتژی همزمان با افزودن یک راهبرد پشتیبان دنیال میشود: «راهبرد برجسبزنی».
این نوشته کوشش میکند توصیفی از کارکرد تبارگرایانهی طالبان در رابطه به حذف زبان پارسی ارایه کرده و دلیل آن را ارایه نماید. به باور نویسنده به هر میزانی که سیاست تباری روی دست گرفته شود، واگرایی نیز به همان میزان در درون افغانستان شدت یافته و زمینه را برای بحران بیشتر و در نتیحه منازعات داخلی هموار خواهد ساخت.
- حذف زبان پارسی
معین وزارت فرهنگ گروه طالبان در نشستی به عدم نیاز به زبان پارسی سخن گفت. این سخن دو معنا دارد. یک معنایش میتواند این باشد که زبان پارسی به اندازهی کافی قدرتمند است و اولویت طالبان توجه به زبان ضعیفتری چون زبان پشتو است. مگر معنای دوم آن این است که زبان پشتو در کاربرد اداری و آموزش نیاز جدی است و زبان پارسی نباید مورد حمایت قرار بگیرد تا آهستهآهسته قدرت خود را از دست داده و از صحن اجتماع (بخشهای آموزشی و اداری) حذف شود. این سخن و اقدام چیز تازهای نیست. از آوان قدرتیابی گروه طالبان همیشه گواه حذف زبان پارسی از مکتوبات اداری، نهادهای تحصیلی و تعلیمی، لوحههای جادهها، خیابانها، شهرها و دکانها و… بودهایم. گرچه همهی اینها واکنش برانگیز بودند، و لی هیچکسی یا گروهی و یا هم انجمنی فراتر از نکوهش کارکرد طالبان، گام عملی برنداشت و کاری نکرد. از اینرو، طالبان با شناختی که از میزان واکنش فارسیزبانان و تبدیل آن از یک موضع فیسبوکی به یک موضع عملی داشتند، اینبار رسما اعلام کردند که زبان فارسی نیاز افغانستان نیست و باید پشتو را جانشین آن سازند. چون در گفتمان دولتسازی پشتونی، زبان یکی از دالهای مرکزی است.
واقعیت این است که پارسیزبانان افغانستان تنبلترین و ناکارامدترین بخشی از جامعه افغانستان شدهاند. زیرا، با هر پیشرَوی سیاست تباری و حذف زبان پارسی از اجتماع افغانستان، جز واکنش فیسبوکی هچ کاری دیگری انجام نمیدهند؛ نه مردم را بسیج میکنند و نه هم ارادهی این کار را دارند. این موضع مخالف (پشتونیسم) را تقویت نموده آنها را برای حذف زبان پارسی از صحنهی اجتماع و آموزش جسورتر کرده است.
- حذف نمادها و ارزشهای پارسی
اقدام دیگری که در راستای سیاست پشتونیسم طالبان قرار دارد، حذف نمادهای هویت اقوام دیگر، بهویژه تاجیکها است. پایینکردن مشاهیر و بزرگان پارسی از ادارات فرهنگی، حمله به ارزشهای پارسی و حذف نظاممند ارزشهای فارسیزبانان و کماهمیتخواندن آنها در تاریخ، از نمونههای این سیاستاند. این سیاست هم تازگی نداشته و ریشهی آن به دورههای دور برمیگردد، مانند تراشیدن سنگنوشتههای بزرگان در بلخ توسط مومند و سایر سیاستمدران پشتون.. این کار آن زمان ساده بود، چون مردم دسترسی به اطلاعات نداشتد، مگر امروزه بهرغم آگاهی فارسیزبانان، این کار بازهم به سادگی صورت میگیرد و هیچ اقدام عملی در راستای توقف آن روی دست گرفته نمیشود. برای طالبانِ مسلمان، پشتونهای بیدین ارزش هستند (امانالله خان، طرزی، یون)، ولی تاجیکان مسلمان ضد ارزش (ربانی، مسعود، مزاری و…). توجه ویژه به گورهای پشتونها، تغییر نام مکانهای فارسی به پشتو، توهین به ربانی، مسعود و مزاری به عنوان نماد مقاومت فارسیزبانان باید در همین راستا مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. تغییر نام دانشگاه استاد ربانی به تعلیم و تربیه، شکستن آرامگاه قهرمان ملی کشور، شهید احمدشاه مسعود و پایکوبی بالای آن را چگونه میتوان تعبیر کرد، مگر اینکه آن را در راستای سیاست تباری و حذف ارزشها و نمادهای غیرپشتونها بفهمیم.
- برچسبزنی به تعصب
برای حمایت از «سیاست شوونیستی»، پشتونوالها بهگونهی عام و گروه طالبان بهگونهی خاص، سیاست برچسبزنی را روی دست دارند. این سیاست به گونهای است که اقدامات پشتونیستها و گروه طالبان را توجیه نموده و آن را طبیعی و موافق عقل و سنت نشان میدهند و انگ تبارگرایی را از کارکرد آنها میزداید. درحالی که «سیاست ایستادگی» در برابر این تبارگرایی را انگ تبارگرایی میزند. به سخن دیگر: اگر یک پشتون به یک فارسیزبان (مانند تاجیک و هزاره) بگوید به زبان پارسی حرف نزن (مثلا دانشگاه، دانشکده، دانشجو، آرایشگاه، فروشگاه و… نگو) آن مرد پشتون که به خود این اجازه را داه است که در ساحت خصوصی و هویت اجتماعی آن فارسیزبان دخالت کرده است، تبارگرا نبوده و جاسوس پاکستان نیست، ولی اگر یک فارسیزبان به زبان مادری و هویت تباری خود سخن بگوید و واژههای اصیل فارسی به کار بگیرد، تبارگرا بوده و جاسوس ایران است. همچنان، اگر کاری برتریخواهانهای از یک پشتون سر بزند، آن حق طبیعی و خدادادی اوست، مگر کسی که همان عمل برتریخواهانه و ستمکارانهی او را نقد کرد، آن متعصب است. این سیاست بهگونهی شگفتیآوری ارادهی فارسیزبانان را برای ایستادگی در برابر شوونیسم از بین برده است. اکنون بر فارسیزبانان است تا روایت بدیلی برای این سیاست غیرانسانی و ناعادلانه روی دست گیرند.
نتیجه
سیاست پشتونیستی طالبان همواره و پیوسته در تلاش است که زبان پارسی را به حاشیه برده و از آموزش و اجتماع حذف نماید. همانگونه سیاست ادغام به دنبال اعمال هویت «افغان» بر دیگر هویتهای اجتماعی است، سیاست حذف نیز پیششرط سیاست ادغام در عرصهی اجتماعی است. گرچه در عرصهی سیاسی موضوع تا اندازهای متفاوت است ولی در عرصهی اجتماعی زمانی ادغام ساده میشود که موانعی قدرتمند از میان برداشته شده باشد. این موانع، نمادهای تمدنی و هویتی فارسیزبان خراسان/افغانستان و خود زبان آنها از آموزش و اجتماع در افغانستان است.
«سیاست برجسبزنی» یکی از مهمترین سیاستهای حمایتی موجود از «سیاست حذف» و «سیاست ادغام» کنشی است زبانی در راستای فعالیتهای ستمکارانه و تبارگرایانهی پشتونیسم و نیز خاموشنگهداشتن فارسیزبان. این سیاست زبانی، هرگونه «سیاست ایستادگی» را نفی و «سیاست چیرگیخواهانه»ی طالبان را توجیه مینماید.
اکنون بر فارسی زبانان است که تصمیم بگیرند آیا میخواهند در چارچوب «سیاست ایستادگی»، در برابر پشتونیسم بایستند یا نه. کافی است روایتی تولید شود که در برابر «راهبرد حذف» پشتونوالی، «راهبرد همگرایی»؛ در برابر «راهبرد ادغام»، «راهبرد کثرتگرایی سیاسی- فرهنگی»؛ و در برابر «راهبرد زبانی برچسبزنی»، «راهبرد انکار» را غیرپشتونها دنبال نموده و به خلق روایت عادلانه از قدرت، همت گمارند.
[۱] پژوهشگر فلسفه و سیاست
بیشتر بخوانید:
زنان افغانستان قربانی پشتونیسم یا دین؟