نویسنده: دکتر ارسلان مبارز
مقدمه
رابطهی پاکستان و گروه طالبان به سالهای آوان شکلگیری این گروه برمیگردد. پاکستان به دلیل دستیافتن به عمق استراتژیک خویش در افغانستان از جنگجویان طالبان به مثابهی ابزار جنگهای نیابتی استفاده نموده است. پاکستان بنا به دلایل متعدد تاریخی، همواره تلاش نموده است که افغانستان به ثبات و امنیت مطمین دست پیدا نکند. پس از سپتامبر ۲۰۰۱ افغانستان در محراق توجه جامعهی جهانی، ناتو و کشورهای قدرتمند منطقه قرار گرفت. در فصل جدید، افغانستان در عرصههای مختلف کمکهای فراوان و کمنظیر را از کشورهای خارجی دریافت نمود. درحقیقت، دولت افغانستان گامهای ارزشمندی را در راستای دولتسازی، نهادسازی، انتخابات، حقوق بشر و آزادی بیان برداشت. پاکستان به دلیل منازعهی مرزی که با افغانستان دارد، از یکطرف با حمایت ستیزهجوبان طالب سعی نمود که ثبات و سیر رو به پیشرفت افغانستان را با چالش مواجه نماید و از سوی دیگر به عمق استراتژیک در این کشور دست یابد. حالا پرسش که مطرح میشود این است: آیا پاکستان در حمایت از طالبان دچار اشتباه محاسباتی شده است؟ آیا با توجه به پیچیدگی روابط که میان گروههای طالبان افغانستان و پاکستان وجود دارد امکان جدایی هست یا خیر؟
چنانچه دیده میشود، علیرغم تنشهای مرزی که منجر به درگیریهایی پیهم میان دو کشور گردیده است؛ اساسیترین اختلاف میان پاکستان و افغانستان مسالهی تحریک طالبان پاکستان میباشد. بنابراین، روابط کابل با تحریک طالبان پاکستان را از منظر ایدیولوژیک و اتنیکی به بررسی میگیریم.
۱. از منظر ایدیولوژیک
ازنظر ایدیولوژی مذهبی هر دو طالبان (طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان) پیرو خط فکری دیوبندی هستند. اساسا نام این مذهب ناشی از یک شهری بهنام دیوبند واقع در ایالت اوتاربرادش هندوستان گرفته شده است. تفکر دیوبندی یکی از نحلههای فکری تندرو و افراطی است که برخی از شاخهها و مذاهب اسلامی را نیز نمیپذیرد و بر علیه آن به ستیزه برخاسته است. مذهب دیوبندی از هندوستان آغاز گردید و به سمت شمال پاکستان و سپس به جنوب افغانستان گسترش و نفود پیدا کرد. این تفکر تندرو اسلامی نوگرایی آموزشی متداول و نوآوریهای غرب را برنمیتابد. قابل تذکر است که این تفکر از جریانهای فکری و عقیدتی مهم و پرطرفدار در ایالت خیبرپختونخواه پاکستان به شمار میرود. برمبنای تفکر دیوبندی تنها علم ارزشمند و مفید، علوم دینی هستند و سایر علوم را نهتنها مفید نمیدانند، بلکه باور دارند که جامعه را بهسوی گمراهی سوق میدهد. معمولا گروههای متاثر از دیدگاه دیوبندی در مقابل مکاتب، مراکز آموزشی علوم غیراسلامی، دانشگاه و پدیدهای مدرن مقاومت و ایستادگی میکند. مخالفت گروه طالبان با ارزشهای مدرن و آموزش زنان را میتوان در چارچوب این طرز تفکر تحلیل و بررسی نمود.
۲. از منظر تباری
هردو گروه نشاتگرفته از قوم افغان/پشتون میباشند. هردو در صدد تسریع و تحکیم ارزشهای قبیلهای و پشتونوالی هستند. بنابراین، این دو امر مهم انفکاک طالبان افغانستانی و پاکستانی را ناممکن میسازد. حتا اگر طالبان افغانستان به سرکوب طالبان پاکستانی از رهگذر نظامی اقدام کند، دچار مشکلات درونی خواهند گردید. به دلیل اینکه تنیدگی روابط در لایههای مختلف بین هردو محسوس و مبرهن است. برخیها معقداند که هردو گروه طالبان یکیاند، تنها تفاوت طالبان افغانستان با تحریک طالبان پاکستان همان مسالهی جغرافیایی است. یعنی یکی از اینطرف خط دیورند و دیگری از آنطرف خط دیورند.
توقع پاکستان به عنوان حامی اصلی از طالبان افغانستان این است که جلو فعالیتهای تروریستی تحریک طالبان پاکستان را بگیرد. اسلامآباد معتقد است که حملات دهشتافگنانهای که در پاکستان صورت میگیرد با استفاده از خاک افغانستان انجام میشود. از سوی دیگر همواره کابل ادعای اسلامآباد مبنی بر استفادهشدن خاک افغانستان علیه پاکستان را شدیدا رد نموده است. این اختلاف دیدگاه پیرامون تحریک طالبان پاکستان اوج بیاعتمادی و تنش را در روابط هردو کشور به ارمغان آورده است. در آخرین مورد، پس از انفجاری که در یکشنبه، ۸ مرداد/اسد، در روز همایش جمعیت علمای پاکستان در شمالغربی پاکستان رخ داد و تلفات سنگینی نیز در پی داشت.
بلاول بوتو وزیرخارجهی پاکستان، سهشنبه، ۱۰مرداد/اسد گفت که اگر طالبان پناهگاههای امن تحریک طالبان پاکستان را در داخل افغانستان نابود نکنند، پاکستان مجبور میشود که مطابق قوانین بینالمللی درچارچوب دفاع خودی، اقدام نظامی را در داخل افغانستان در دستورکار قرار دهد.
نتیجه
پاکستان در شرایط بسیار دشوار قرار گرفتهاست. بعد از یکونیم دهه سرمایهگذاری بالای طالبان افغانستان بهمنظور رسیدن به عمق استراتژیک، این محاسبات اشتباه از آب درآمد. با چشماندازی به مناسبات هردو کشور در دوسال اخیر بهخوبی روشن است، آنچه که اسلامآباد از کابل توقع داشته است دقیقا خلاف آن انجام شدهاست. از سوی دیگر با توجه به روابط استراتژیک «مذهبی و تباری» که میان طالبان افغانستان و تحریک طالبان پاکستان وجود دارد، جدایی هردو را محال ساخته است. بهنظر میرسد که هدف قراردادن اعضای تحریک طالبان پاکستان توسط ارتش آن کشور در خاک افغانستان، امنیت مطمین را در پاکستان تضمین نخواهد کرد. اما پاکستان کارتهای دیگری دردست دارد که میتواند نتیجهی بهتری حاصل نماید. بهگونهی نمونه، پاکستان توانایی آن را دارد که در سطح بینالمللی آرای جامعهی جهانی را در جهت تشکیل یک حکومت معتدل و فراگیر در افغانستان مدیریت کند. ایجاد یک حکومت دموکراتیک و مشارکتی به معنای نفی افراطیت در افغانستان است. در چنین فضایی تحریک طالبان پاکستانی و هیچ گروه بنیادگرای دیگر در خاک آن کشور جای نخواهند داشت و هیچ کشوری از جمله پاکستان از خاک افغانستان تهدید نخواهد شد.