نویسنده: حمید اسلمی
اخیراً مطلبی در صفحهی منسوب به امرالله صالح در شبکهی اجتماعی ایکس (توییتر) منتشر شده و ایشان مطالبی در مورد افغانستان نوشته و از جمله اینکه جبههی مقاومت ضدطالبان به آمریکاییها اعتماد کرده اظهار پشیمانی کردهاست. امرالله صالح در نوشتهی اخیر خود بهطور واضحی دست به فرافکنی زده و تمامی مشکلات حکومت بیستسالهی دوران جمهوریت را یکسره به گردن آمریکا و پشتکردن این کشور به افغانستان و مردم آن انداخته است. او در این نوشته از پیمانشکنی آمریکاییها گفته و همراهشدن با آمریکاییها را یکی از بزرگترین اشتباهات رهبران جبههی مقاومت دانسته است.
اظهارات اخیر معاون اشرفغنی در مورد قضایای افغانستان از چند جهت قابل واکاوی است.
نخستین موضوعی که خوانندگان به آن مواجه میشوند، نام نبردن ایشان از نقش اشرفغنی و سیاستهای عامدانه یا اشتباه او در تحویلدهی کشور به طالبان است. در هردو انتخابات ریاست جمهوری بعد از حامد کرزی، اشرفغنی با جنجال و ادعاهای مستند تقلب بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زد. دوره دوم انتخابات چنان با تقلب و فساد همراه بود که غنی بهناچار و تحتفشار ایالات متحده آمریکا تن به مصالحه با داکتر عبدالله داده و با ایجاد نهادی به نام ریاست اجراییه در ساختار قدرت تن داد. مجموعهی این رسواییهای سیاسی و بازیکردن با اعتماد مردم باعث دلسردی مردم افغانستان و هم جامعهی جهانی از جمهوریت گردید. درحالیکه کشور در آتش جنگ و حملات خونین طالبان بر مردم و نیروهای دولتی میسوخت، سران کشور و از جمله اشرفغنی بهعنوان رییسجمهور افغانستان بدون توجه به این وضعیت و رنجی که مردم میکشیدند، به فکر ابقای حکومت خود بود و مردم کشور را یکسره فراموش کرده بود. مجموعهی این رویدادها به ناامیدی گستردهی مردم منجر شده و پایههای لرزان دموکراسی و ارزش رأی مردم بهکلی فروریخت. امرالله صالح اما به این بخشی از ماجرا کاری نداشته و در این نوشتهاش به این بخش از ماجرا هیچ اشارهای نکرده است.
دومین موضوعی که در نوشتهی آقای صالح پررنگ است، گلهی سخت او از پیمانشکنی آمریکاییها و اعتماد ناپذیربودن این کشور است. آقای صالح همپیمان شدن با آمریکاییها را از اشتباهات جبههی مقاومت دانسته و یکی از پیامدهای آن را از دستدادن جبههی مردمی و رویگردانیدن مردم از آنها به شمار آورده است. او در این مورد نوشته است: «باور به با آمریکا بهخصوص برای حوزهی مقاومت یک اشتباه راهبردی بود که باعث تضعیف ساختار این جنبش بزرگ و پایگاه اجتماعیاش در افغانستان گردید و بهای بزرگی را به خاطر این ایتلاف پرداخت. ما باور به ارزشهایی کردیم که آمریکا به روی آن پا گذاشت و براساس قرارداد دوحه که چیزی بهجز یک دسیسهی شرمآور نیست مردم افغانستان و متحدین خود را از پشت خنجر زد.»
بازهم آقای صالح با یک فرار روبهجلو، بهجای اینکه عملکرد خود و شرکایش را مورد واکاوی قرار دهد، یکسره تمامی مشکلات را به گردن آمریکا انداخته است. در بیاعتمادی به آمریکا و هر قدرت دیگری هیچ تردیدی نیست. در اینکه آمریکا هیچ تعهدی به مردم افغانستان نداشت و ندارد هم کمترین تردیدی وجود ندارد، چون مبنای سیاست کشورها چیزی جز رسیدن به منافع ملی کشور متبوع خودشان نیست. نکتهای که امرالله به آن توجه نکرده است، توهم همراهی آمریکا در هر شرایطی با جبههی متحد و پشتکردن سیاستمداران آمریکایی به منافع خویش در راستای منافع مردم افغانستان است. این برعهدهی سران مجاهدین سابق بود که با استفاده از وضعیت موجود بهترین استفاده را از جامعهی جهانی و حمایتهای آمریکا برای اعتمادسازی مردم و بلندبردن سطح رفاه اجتماعی در افغانستان میکردند. ولی سوگمندانه چیزی که اغلب سران مجاهدین به آن توجهی نمیکردند، وضعیت اسفبار مردم و منافع ملی کشوری به نام افغانستان بود.
سومین موضوعی که در نوشتهی آقای صالح به چشم میآید، حمله به شخص زلمی خلیلزاد نماینده آمریکا در مذاکرات دوحه است. امرالله صالح در مورد خلیلزاد نوشته است: «اما در ارتباط به نقش خلیل زاد باید گفت که او بارها خود را در احساس و عاطفه افغان و در ماموریت و تابعیت آمریکایی میدانست. با انجام امضای توافق دوحه و ایتلاف با طالب و واگذاری افغانستان به این گروه نیابتی و ضدملی، خلیلزاد ثابت ساخت که چیزی زیر اسم مهر وطن در حداقل آن نیز در وجود و ذهنش نیست و برای بازنشستگی پرعاید بر گلوی زادگاهش پای راولپندی را گذاشت. او که اکنون به مشاور دستگاه تعصب و جهالت طالب از طریق دنیای مجازی تقلیل یافته است تلاش برای توجیه کار ننگیناش دارد. بهیقین آدمهای فاقد اعتماد به نفس و فاقد اعتماد به ایجاد اراده همگانی وجود خواهند داشت که به حرف اینوآن شیاد گوش دهند اما مسیر مبارزه معلوم گردیده است.»
نظر امرالله صالح نسبت به خلیلزاد بهعنوان یک شخصیت حقیقی کاملا درست است. او اصالتا افغانستانی بود و باید برای مردم زادگاهش فکر درستی میکرد. اما مشکل اینجا است که خلیلزاد در مذاکرات یک مامور آمریکایی بود نه یک شهروند افغانستان، موضوعی که ظاهراً آقای صالح آن را بهخوبی درنیافته است. خلیلزاد در چارچوب سیاستهای کلی دستگاه خارجی سیاست آمریکا به خوبی عمل کرد و در راستای منافع آمریکا گامهای خوبی برداشت. یکی از نقاط قوت خلیلزاد آشنایی با طرفین گفتوگوها و آگاهی خوب از ذهنیت سیاستمداران افغانستانی بود. اما آنچه از نوشتهی آقای صالح بر میآید، خلیلزاد و نقشی که او در پیشبردن سیاست خارجی آمریکا بر عهده داشت، بهدرستی درک نکرده و از او انتظار آن را داشت که همانند دیگر افغانها عمل کند. درحالیکه خلیلزاد ورای دستورات وزارت خارجهی آمریکا و پیشبرد اهداف آن قدرت مانور دیگری نداشت.
مشخص است که دلایل مطرحشده از سوی امرالله صالح فقط بخش کوچکی از ماجرا است و بدون تردید عوامل بسیاری در فروپاشی جمهوریت و بیاعتمادشدن مردم و جامعهی جهانی نسبت به فرماندهان جهادی و سران جبههی مقاومت وجود دارد. اصرار بر لاپوشانی اشتباهات فراوان سران جبههی مقاومت در بیستسال پسین، چیزی جز گولزدن مردم و بدتر از آن، تکرار تفکرات اشتباه و افتاده در ورطهی جهل مرکب سیاسی دیگر نیست. افرادی مثل آقای صالح بهجای آنکه سادهلوحانه سر در برف کنند، بهتر است که اندکی سر در گریبان خود کنند و در عوض انداختن تقصیرها برگردن این و آن، از اشتباهات تکراری خود و همکارانشان درس بگیرند. البته اگر خواهان اصلاح خود و کشور باشند و اکنون خیلی دیر نشده باشد.