ادیب محمدی
در آمد
شواهد تاریخی نشان میدهد که زبان فارسی، ستون استوار تاریخ و تمدن تاجیکان آریایی و سرمایهی سترگ و مشترک ملتها و تبارهای زیادی میباشد که در دوسوی مرزآمودریا و در کل جغرافیای کلان خراسانزمین زیست دارند و از خود فرهنگ و تمدن ساختهاند. این زبان یک حوزهی کلان تمدنی را با پیشینهی تاریخی با شکوه به وجود آورده است و آیندهی درخشانی را نیز پشروی دارد. بدون تردید تمدن بزرگ فارسی در گذرگاه تاریخ یک تمدن فراگیر و باشکوه بوده و جغرافیای بزرگی را تسخیر نموده و دراین جغرافیا چنان ریشه کرده است که به گفته فردوسی بزرگ، هیچ باد و بارانی برآن گزندی نخواهد رساند و او چنان کاخی مستحکمی از فارسی اعمار و مهندسی کرده است که با گذشت هر روز، این کاخ بزرگی زبان فارسی محکمتر میشود و در برابر هر تندباد زمان مقاومت میکند.[۱] اما زبان فارسی با وجود داشتن ریشهی عمیق تاریخی و تمدنی، سر نوشت کج و مچی را نیز در افغانستان پشت سر گذشتانده است. این زبان در افغانستان با مخالفتهای جدی فرهنگ افغانیت و پشتونوالی مواجه بوده است.
مخالفت فرهنگ افغانی با زبان و تمدن فارسی کماکان بعد از شکلگیری حکومت ابدالی پشتونتبار در افغانستان شروع شد؛ اما اوج این مخالفت و فارسیستیزی از زمان شاه امانالله با طرح نظریهی محمود طرزی بهخاطر عمومیتبخشیدن زبان پشتو، آغاز شد که این خط فکری را نادرشاه، ظاهر شاه، داوودخان، ملامحمد عمر، کرزی، غنی و ملا هیبتالله به خوبی ادامه دادند و از آن پیروی کردند. طالبان بهخاطری که شعارشان دین بود و در مدارس دینی درس خوانده بودند و از تطبیق شریعت سخن میگفتند؛ تصور میشد که این جمع با برتریخواهی، تبعیض نژادی و زبانستیزی مخالف خواهند بود. اما متاسفانه وقتی این گروه در دههی هفتاد ۹۵درصد خاک افغانستان را تصرف کردند، دشمنی با زبان ادبیات را یکی از اولویتهای خود قرار دادند. منابع تاریخی نشان میدهد که وقتی طالبان در دوره اول به قدرت رسیدند، زبان فارسی در ادارات دولتی ممنوع گردید و به حاشیه رانده شد. در برخی ولایتها، در نظام آموزشی زبان پشتو جایگزین زبان فارسی گردید. روزنامهی انیس که قبلاً به زبان فارسی نشر داشت، بیشتر به پشتو نوشته شد. پس از تسلط طالبان به بلخ در تابستان ۱۹۹۸م، طالبان تعداد زیادی از کتابهای «کانون حکیم ناصر خسرو بلخی» را جمعآوری و در چهارراه پلخمری آتش زدند.[۲]
همین گونه طالبان با به قدرت رسیدن بار دوم در ۲۴ اسد ۱۴۰۰هـ.ش به حذف واژهی دانشگاه از لوحههای دانشگاهها اقدام کردند. این گروه در ابتدا واژهی فارسی «دانشگاه» را از لوحه دانشگاه بلخ حذف و واژه «پوهنتون» را که کلمهی پشتو است جایگزین آن کردند. همچنان واژهی «دانشگاه» از لوحه دانشگاه تخار حذف و واژه پوهنتون را جایگزین آن کردند. در نصب مجدد لوحه دانشگاه هرات نیز تنها کمله پوهنتون را به کار بردند و واژهی دانشگاه را نادید گرفتند. از سوی دیگر در این اواخر محمدیونس راشد معین جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ گروه طالبان در نشستی با جوانان ولایت بامیان به صراحت اعلان داشت که مردم افغانستان به ادبیات فارسی نیاز ندارد.
همچنان این گروه عکسهای شاهان و شاعران فارسیزبان و مفاخر تاریخ و ادبیات فارسی را از «دیوار فرهیختگان» در شهر مزارشریف حذف کردند و بهجای آنان عکسهایی از قرآن، احادیث، پرچم گروه طالبان و شعارهایی در حمایت از این گروه را نصب کردند. در شهرهایی مانند بامیان، پنجشیر، بدخشان، مزارشریف، تخار و پروان که اکثریت مطلق ساکنان آن فارسیزباناند، تمامی تابلوهای ادارهها به زبان پشتو نوشته شد.[۳] در این اواخر محمدیونس راشد، معین جوانان وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان در سفری به تاریخ ۱۱ اسد ۱۴۰۲ به بامیان در دیدار با شماری از جوانان این ولایت گفته افغانستان به زبان فارسی نیاز ندارد و لازم نیست آنان ادبیات فارسی بیاموزند. این مقام وزارت اطلاعات و فرهنگ طالبان در این جلسهای، تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاهها را «یک موضوع بیاهمیت» خواند و تاکید کرد که جوانان باید رشتههایی را بیاموزند که از طریق آن بتوانیم ابزار پیشرفتهی جنگی تهیه کنیم.[۴]
جدیت و برخورد خشن طالبان نسبت به زبان فارسی نشان دهنده آن است که فارسیستیزی در تفکر این گروه ریشههای عمیقتری دارد و نیاز است که ریشههای این تفکر مورد بررسی و شناسایی قرار گیرد. بنابراین، در نوشتهی کنونی به دنبال جواب این سوال خواهیم بود که ریشههای فارسیستیزی در تفکر طالبان چگونه است؟ و چرا طالبان ذاتا با زبان و ادبیات فارسی مشکل دارند؟ در پیوند به جواب این سوال، فرض من این است که ریشههای تفکر فارسیستیز طالبان بر میگردد به تاریخ فارسیستیزی در میان شاهان پشتونتبار و نیز قدرت زبان فارسی در برابر زبان پشتو- با این نگاه که زبان فارسی زبان پشتو را تضعیف و نابود خواهد کرد. این نوشته با رویکرد اسنادی-تحلیلی به هدف شناسایی ریشههای دشمنی با زبان و ادبیات فارسی به خصوص در تفکر طالبان میباشد.
در خصوص فارسیستیزی در افغانستان نوشتههای زیاد شده است؛ اما عمیقاً ریشههای این تفکر در خصوص زبان فارسی به درستی بررسی نشده است. بنابراین، در این نوشته برآنیم تا ریشههای تفکر فارسیستیز طالبان را به بررسی بگیریم.
طالبان و فارسیستیزی
همانگونه که در مقدمه مطرح شد، طالبان با زبان فارسی سرناسازگاری دارند و همواره مخالفت خود را با این زبان اعلان داشتهاند. قابل یادآوری است که این تفکر به یکبارگی در میان طالبان شکل نگرفته است؛ بلکه مخالفت طالبان با زبان فارسی ریشهی عمیقی در تاریخ و تفکر پشتونوالی دارد و چندین عامل در فرایند تاریخی این سرزمین، تفکر ناسیونالیزم قومی و دشمنی طالبان را با نمادهای فرهنگی خرسانزمین و تمدن فارسی را تقویت و آبیاری کرده است که ریشههای این مساله طی چند مورد در ذیل قابل بحث است:
۱. ریشههای تاریخی
تفکر فارسیستیز طالبان، ادامهی یک فرایند تاریخی است که در جامعه و ساختار قبیلهای پشتونها افغانستان شکل گرفت و شاهان پشتونتبار هر کدام به نوبه خود این خط قومی را صادقانه دنبال کردند. گرچی دغدغهی رسمیتبخشیدن زبان پشتو بهجای زبان فارسی از زمان شکلگیری حکومت پشتونی در افغانستان وجود داشت؛ اما این فرایند از زمان امانالله خان با طرح نظریه محمود طرزی در مورد زبان اجداد بودن پشتو، به یک دشمنی نسبت به زبان فارسی تبدیل شد.
محمود طرزی در سال اول نشرات سراجالاخبار افغانیه، مقالهای نوشت و در آن دلایلی ارایه کرد که زبان پشتو «جد زبانها» میباشد. [۵] او تاکید داشت که زبانِ رسمی دولت متبوعه ما، زبانِ فارسی و زبانِ ملت ما، زبانِ افغانی میباشد. البته روشن است که مرادِ محمود طرزی از زبان افغانی همانا زبان پشتو و ملت افغانی همانا پشتونها میباشد. اما طرزی بهمنظور اثبات نظریهی زبان افغانی «اجداد زبانها است» اسناد و مدارک علمی، تاریخی، زبانشناسانه و قومشناسانه ارایه نکرده است. [۶]
او با طرح این نظریه، زبان را با سیاست، قومیت و نژاد گرِه زد و این نظریه به عنوان مانفیست شاهان پشتونتبار قرار گرفت. با همکاری و تغذیهی از این نظریه، امانالله خان توانست زمینهی ایجاد یک فرایند فارسیستیزی در ساختار نظامهای شاهی و غیرشاهی با ماهیت قومی در افغانستان را مساعد بسازد. پس از دوران شاهی امیرحبیبالله خان کلکانی، سلسله حکومت قومی بار دیگر به نادرشاه تعلق گرفت. نادرشاه و آلیحی در خصوص دشمنی با زبان فارسی از خط قومی عدول نکرد و همواره این راه را ادامه داد. یعنی پس از به قدرت رسیدن نادرشاه در ۲۳ میزان/ مهر ۱۳۰۸ ه.ش دورهی سرکوب زبان فارسی شروع گردید. در این دوره، نادرشاه اقدامات خصمانهای را علیه زبان فارسی راه انداخت. او در اولین اقدام خود «محمدگل مومند» را به عنوان وزیر داخله تعیین نمود.[۷] محمدگل مومند وزیر دربار نادرشاه با سوء استفاده از مقام دولتی و صلاحیتهای بیحد و مرزی که استبداد نادری و هاشمخانی به او اعطا کرده بود، تمام مضامین مکاتب، دانشکدهها و آموزشگاهها را از زبان فارسی که زبان اکثریت جامعه بود به زبان ناآشنای پشتو تبدیل نمود. آموزش اجباری زبان پشتو را روی دست گرفت و به مطبوعات وقت دستور داد که حتا عناوین کتابهای نویسندگان زبان فارسی باید حتما به زبان پشتو باشد در غیر آن اجازه نشر داده نشود. بنابراین، با برنامهسازیهای فاشیستی وی هزاران جلد کتاب با ارزش فارسی و اوزبیکی طعمهی حریق گردید.[۸] به گفته برخی از مورخین، در اصل محمدهاشم خان، برادر نادرخان که عهدهدار مقام صدراعظمی بود، از طرح فارسیستیزی حمایت میکرد. محمدگل مومند با حمایت حکومت مبارزه با زبان فارسی را در سطح افغانستان از جمله شمال کشور عملی نمود و بیش از یکهزار نسخه از مکتوبات و اسناد تاریخی دولتی را که به زبان فارسی نوشته شده بودند، از کتابخانه روضهی سخی در مزارشریف را به خاکستر تبدیل کردند.[۹]
دوران حکومتداری محمدظاهرشاه، آغاز دورهی خطرناکی برای زبان فارسی است. در این دوره نام زبان را از فارسی به دری تغیـیر دادند. بدین مناسبت در ماده سوم قانون اساسی ۱۳۴۴ دوران ظاهرشاه نام این زبان تمدنی را به فارسی و دری تجزیه کردند.[۱۰] نام کتابهای «قرائت فارسی» صنون ابتدایی مکاتب به «قرائت دری» و نیز در دوره بالا به «زبان و ادربیات دری» تبدیل شد. با این رویکرد این تفکر در دوران اول طالبان تقویت شد و در زمان کرزی و غنی نیر مدیریت خوبی شد. سپس فرصت برای پیروان این تفکر کج مساعد شد تا کوبیدن طبل دو زبانبودن فارسی-دری را آغاز کنند و تا هنوز این ادعای کاذب وجود دارد با توجه به آنچه مطرح نمودیم، تفکر فارسیستیز طالبان ریشهی عمیقی در فرایند تاریخی این فکر وجود دارد.
۲. ترس از قدرت زبان فارسی
این مبحث را با جمله معروف موسا هنتر، نویسنده کُرد شروع میکنم. او چنین نوشته است: «اگر زبان مادری من بنیان دولت تو را به لرزه در میآورد، این بدان معناست که دولتت را بر خاک من بنیاد نهادهای.» در واقع پشتونها به ویژه طالبان که قدرت هستند، از جغرافیای تمدنی زبان فارسی و پیشینهی تاریخی قوی این زبان میترسند. زبان فارسی مانند سایر زبانهای دیگر دارای دو گونهی ادبی میباشد: یکی گونهی زبان شعر و دیگر گونهی زبان نثر[۱۱] است که به قدرت این زبان افزوده است. از سوی دیگر زبان پشتو به آن معنا و جایگاهی که زبان فارسی رسیده است و تاثیرگذاری دارد، نرسیده است. درست است که به این زبان شعرا و نویسندگان بزرگی شعر سروده اند و نوشتند؛ ولی گرایش مردم حتا پشتوزبانها به این زبان کم است و تاثیر چندانی ندارد. در مقابل، زبان فارسی همچنان جایگاه خود را حفظ کرده است و حتا قبایلی از پشتونها زبانشان فارسی است. تمام مردم افغانستان، کمابیش زبان فارسی را میفهمند؛ در حالی که تمام مردم افغانستان زبان پشتو را نمیفهمند و به آن علاقه ندارند. بنابراین، دیدگاهی که در سطح حاکمیت پشتونها وجود دارد این است که به تدریج زبان فارسی را تضعیف و زبان پشتون را جایگزین کنند.[۱۲] پشتونها میدانند که اگر برای زبان فارسی مشکل خلق نکنند، زبان پشتو را به شدت متاثر ساخته و به مرور زمان آن را نابود خواهد کرد.
۳. عدم سازگاری ادبیات فارسی با جنگ و خشونت
زبان و ادبیات فارسی در جغرافیا و سرزمینی شکل گرفته است که گویشوران آن از جنگ و خشونت نفرت داشته و در دامن این زبان و ادبیات سترگ، عرفا و شعرای با مایهای مانند فردوسی، مولانا، حافظ، سعدی و غیره پرورش یافتهاند که ادبیات نزد این جمع به عنوان غذای روح و چاشنی زندگی مطرح بوده و از درون این ادبیات عرفان و فلسفه و کلام بیرون میشود. بنابراین، ادبیات فارسی عشق و زیبایی تولید میکند تداوم با خشونت و جنگ سازگاری ندارد. در مقابل، زبان پشتون نیز به عنوان زبان رسمی این کشور مطرح بوده و از نظر تاریخی پیشینهی چندانی ندارد و از نظر ماهیت تکاملیافته نیست. از سوی دیگر این زبان در جغرافیایی رشد کرده است که شیوهی زندگی گویشوران آن سنتی و قبیلهای است و روند بدوی دارند. شعر و نوشتهها و آثاری که به این زبان تحریر شده است، بیشترش عقدهای است و نیز کلمات غیر از جنگ، کوه و شهادت و… بیشتر به کار رفته است که میتواند خشونت و جنگ را بیشتر گسترش دهد. از اینرو، طالبان مردمان جنگجو و عقدهای هستند، با ادبیات پشتو به سادگی میتوانند کنار بیایند و اهدافشان را دنبال کنند. از سوی دیگر طالبان با توجه به ماهیت زبان و ادبیات فارسی، نمیتوانند با این زبان کنار بیایند، بناء مجبورند که با زبان فارسی سر ستیز داشته باشند. چون آنان خوب میدانند که توسعهی ادبیات فارسی، جوانان را نرمخو و همپذیر تربیت میکند و گرایش آنان با کلام، عرفان و فلسفه بیشتر خواهد بود تا جنگ و غیرت جنگی.
جمعبندی
همانگونه که در این نوشتهی اسنادی-تحلیلی بررسی کردیم، خشونت و زبانستیزی به ویژه فارسیستیزی در افغانستان به خصوص در تفکر و نظام طالبانی، تکبعدی یا تکریشهای نبوده؛ بلکه خشونت و دشمنی طالبان امروز ریشه در تاریخ سیاستهای پشتونوالی دارد و این تفکر تبعیضگرا پیشینه و پشتیبانی یک تاریخ چند صدساله تبعیض و خشونت و فارسیستیزی را با خود دارد. طالبان کسانی نیستند که به یکبارگی فارسی را به عنوان مانع بزرگی برای زبان پشتو تشخیص داده باشند؛ بلکه این تفکر از قبل وجود داشته و ادامه یک سیاست روشن قومی است. از سوی دیگر زبان فارسی هر روز در حال رشد و گسترش است و زبان پشتو رو به ضعف و نابودی است. از اینرو، پشتونها به ویژه طالبان بنا بر ترس و نگرانیای که از زبان فارسی دارند، در صدد حذف فارسی و جایگزینسازی زبان پشتو هستند تا بتوانند تنها زبان پشتو را به عنوان زبان رسمی در افغانستان داشته باشند. همچنان زبان و ادبیات فارسی زبان عشقآور است و زیبایی و با خشونت و جنگ سر سازگاری ندارد و در مقابل زبان پشتو و تفکر پشتونوالی ظرفیت ترویج خشونت و جنگ را دارد و طالبان به سادگی میتوانند با ترویج ادبیات پشتو، اهداف خود را زود به دست بیاورند.
[۱] . بابک ستیغ، در مسیر همزابانی «هفته نامه نسل نو» سال نخست، شماره ۱۰، یک شنبه ۱۴جوزای ۱۳۹۶، ص۷.
[۲] . فضایلی، حسن. تأثیر نظامهای سیاسی و اجتماعی افغانستان بر ادبیات دری، کابل: مرکز مطالعات و تحقیقات راهبردی افغانستان، ۱۳۸۳، ص ۲۳۹.
[۳] . مختار وفایی، ادامه فارسی ستیزی، سیاست حذف فرهنگی طالبان در برابر اقوام غیر پشتون (۷ اُکتُبر ۲۰۲۲) https://www.independentpersian.com/node/273591/
[4] . آماج نیوز، افغانستان به ادبیات فارسی نیاز ندارد. تاریخ نشر: ۱۳ اسد ۱۴۰۲- دریافت: ۲۴ اسد ۱۴۰۲- https://aamajnews24.com/fa/taliban-767/
[5] . جعفری، شاه محمود، بررسی وضعیت زبان فارسی در نظامهای سیاسی افغانستان (از سال ۱۱۲۵ خورشیدی تاکنون) نشر(بیگاه) دریافت: ۷/۷/۲۰۲۳- https://www.shahrivar.org/1038/
[6] . جمعه خان خراسان پور، برگزیدهای از کتاب «سرگذشت زبان فارسی در صد سال پسین و چند مقالهی دیگر»، نشر:د۱۴۰۱- دریافت: ۲۰/۵/۱۴۰۲ https://www.khorasanzameen.net/php/read.php?id=4648
[7] . جعفری، شاه محمود، بررسی وضعیت زبان فارسی در نظامهای سیاسی افغانستان (از سال ۱۱۲۵ خورشیدی تاکنون) نشر(بیگاه) دریافت: ۷/۷/۲۰۲۳- https://www.shahrivar.org/1038/
[8] . ثریا بها، محمد گل مومند- بانی ستم ملی در افغانستان، تاریخ نشر: ۲۵/۴/۱۴۰۱-تاریخ دریافت: ۲۲/۵/۱۴۰۱ http://www.afghanpaper.com/nbody.php?id=170833
[9] . قدسی، فضلالله، «جایگاه زبان فارسی در افغانستان پس از تأسیس حکومت مستقل»، نامهٔ فرهنگستان، ۷/۲، ۱۳۸۴- ص۱۲۴.
[۱۰] . وزارت عدلیه، قانون اساسی ۱۳۴۳، جریده رسمی.
[۱۱] . نایل هروی، نجیب الله، ۱۳۷۱، تاریخ و زبان در افغانستان، چاپ دوم، تهران: مجموعه انتشارت ادبی و تاریخی موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، ص ۷۸.
[12] . مرکز بین المللی مطالعات صلحIPSC ، ریشه فارسی ستیزی در افغانستان نشر: ۸/۳/۲۰۱۷ دریافت: ۱۳/۷/۲۰۲۳- لینک https://peace-ipsc.org/fa