نویسنده: محبوبالله افخمی
افغانستان از گذشتههای دور تا به امروز، همواره یک سرزمین پرکشش و پرچالش بوده است. این کشور در طول تاریخ خود شاهد تغییرات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی چشمگیری بوده است که بدون شک یکی از مهمترین رخدادهای این کشور، خروج نیروهای ناتو بود که فروپاشی این کشور را در ۱۵ اگست ۲۰۲۱ رقم زد.
این فروپاشی که طی مدت کوتاهی اتفاق افتاد، نهتنها نشاندهندهی چالشها و مسایل داخلی کشور بود، بلکه نقش عوامل خارجی و تداخل و تضاد منافع بازیگران منطقهای و جهانی را نیز در پی داشت. در این متن، به بررسی عوامل داخلی موثر در فروپاشی افغانستان در سال ۲۰۲۱ میپردازیم. از ضعف نظام امنیتی و تسلیمدهی نیروهای امنیتی تا فساد سیاسی و نبود توافقهای داخلی. این عوامل به همراه تداخل با عوامل خارجی، موجب فروپاشی حکومت مرکزی افغانستان شد که در ادامه به هر یک از عوامل داخلی موثر در فروپاشی افغانستان در سال ۲۰۲۱ پرداخته میشود.
۱. عامل امنیتی-نظامی
با وجود آنکه نیروهای امنیتی-نظامی افغانستان از نقطهنظر تجهیزات نظامی، امکانات لوژیستکی و تعدد تشکیلاتی، کمیت قابل ملاحظه و با کیفیتی نسبت به طالبان داشتند، اما بدبختانه که با چالشهای درونسازمانی و مدیریتی مواجه بودند. با توجه به چنین وضعی میتوان گفت که یکی از عوامل اصلی فروپاشی افغانستان در سال ۲۰۲۱، ضعف نظام امنیتی و نیروهای امنیتی این کشور بود. توانایی رزمندگان نهادهای نظامی و امنیتی که به تمام معنا طالبان را دشمن حاکمیت افغانستان میدانستند، نابسنده بود. تعدادی از ژنرالان مرتبههای پایینتر از آنها که نقش کلیدیای در بسیج نظامیان در برابر طالبان داشتند، به عنوان عوامل نفوذی عمل میکردند و از همین کانالهای ارتباطی به پستهای کلیدی رسیده بودند. بنابراین، نهادهای امنیتی در تقسیمات نامریی به طرفداران اصلی افغانستان و طرفداران دشمنان اصلی افغانستان تقسیم شده بوند.
۲. فساد سیاسی و اداری
یکی از مهمترین عواملی که در زمینهسازی به فروپاشی افغانستان نقش مهمی داشت، فساد سیاسی و اداری بود. قطع نظر از سازوکارهای دموکراتیک و بیروکراتیکی که زیر چتر حمایتهای بینالمللی در افغانستان به وجود آمد، فساد سیاسی و اداری به قانون نامریی حکومتداری و ادارهی کشور تبدیل شده بود. فساد در دستگاههای اداری و سیاسی، منجر به ناتوانی در ارایهی خدمات عمومی، تضعیف نهادهای نظامی و عدم اعتماد عمومی نسبت به حکومت شد. بخشهای پشتیبان و لوژیستیکی نهادهای امنیتی به پیروی از سیستم اقتصاد بازار و سیستم رقابتی که به کمپنیهای خصوصی به اجاره داده شد. کمپنیها توانستند حتا مسوولان نهادهای مهم را خریداری کنند و در همآهنگی با شبکههای مافیایی روی پستهای کلیدی حکومت سرمایهگذاری کردند. این کمپنیها توانستند مسوولان مهم و برحال را اجیر کنند و همچنان برای پستهای مهم نهادهای امنیتی برای ورود افراد خاص زمینهسازی کردند و روی پستها پیش از طی مراحل اداری، قانونی و سازمانی، قیمتگذاری و سهمیهبندی میکردند.
انتشار و همرسانی این گزارشها از راههای مختلف در میان نهادهای امنیتی باعث شکستهشدن و روزمرگی در میان سربازان و رزمندگان این نهادها گردیده بود. گپ به جای رسید که هرکس تلاش کرد تا در محدودهی صلاحیت و مسوولیت خود سوء استفاده کند. مقامات ردهاول حکومت همه این موارد را میدانستند و یا کاری از دستشان برنمیآمد و یا اینکه خود را در این گرداب سرگردان یافته بودند. به همین دلیل به شعارهای عوامفریبانهی چون «غیرت افغانی»، «تاریخ پنجهزارساله»، «نیم پاکستان بخش جداییناپذیر خاک ماست» «مدیریت آبهای فغانستان»، «افغانها شیراند»، «افغانیت و اسلامیت»… روی آوردند و هر روز این شعارها را تکرار میکردند تا نهادهای امنیتی را به سوی فضای گرگ و میش تشویق کنند.
۳. مهندسی افکار عمومی در مسیر اختلافات داخلی
در این شکی نیست که افغانستان نماد یک سرزمین اقلیتهای قومی، مذهبی، دینی، نژادی و هویتی است، اما هرگاه کارایی و خدمات حکومت به گونهی بیطرفانه برنامهریزی شود، این تفاوتها همچنان میتوانند به سرچشمهی مهمی توسعه، همآهنگی ملی و نوآوری در کشور مبدل شوند. مسوولان حکومتی بهخصوص چند تن از مسوولان ردهی اول حکومت بهشمول فرد نخست کشور، با توسل به مهندسی افکاری عمومی این تفاوتها را در طی چند سال محدود از حاشیه به متن کشاندند.
بدون شک یکی از نمونههای برجستهی آن، بهجاگذاشتن میراث اختلاف قومی-هویتی بر سر شناسنامهی برقی از حامد کرزی به حکومت اشرفغنی بود. اشرفغنی دیگر هیچ راهی برای بقای خود نداشت مگر اینکه افکار عمومی را در جهت تضاد و تقابل بر شناسنامه و موارد مشابه آن مهندسی کند و به این ترتیب گویا به زعم خود فیگورهای قومی را با پول و چوکی تطمیع کند و قوم خود را با دامنزدن و اهمیتدادن به مباحث نژادی و هویتی راضی نگه دارد. او میخواست به قوم و همتباران خود چنان وانمود کند که تاریخ به نقطهی حساس خود رسیده است و قومش باید هشیاری کنند و از برنامههایی که او برنامههای پنهان و اشکار قومی میگوید، حمایت کنند. گویا او یگانه ناجی قوم خود بوده است و حتا در این باور میخواست که طالبان را مشترک احساس کند. باری گفته بود که زندانهای افغانستان از نظر ترکیب قومی و زبانی نامتعادل است و این برای قوم من قابل قبول نیست.
با این حرفها میخواست یک چتر هویتی کلان را تعریف کند که حتا طالبان هم در آن جایگاه خود را پیدا کنند. این واقعیتهای تلخ اما تنها در دورهی اشرفغنی و کرزی نه که همیشه در رگ تاریخ ما جاری بوده است و کسی هم در این راه موفق نمیشود تا تیر خلاص را رها کند.
۴. اختلافات سیاسی درونقومی
اختلافات درونی میان اقوام و گروههای قومی، پارتیهای سیاسی و شخصیتهای مختلف، یکطرف مشکلات و حقتلفی میانقومی در سوی دیگر، از مهمترین عواملی بودند که به تدریج باعث تضعیف معنای حکمرانی و حاکمیت شدند. عدم توافق در مورد راهبردها و برنامههای دولتی، موجب ناتوانی در مقابله با تهدید طالبان شد. از قومگرایی به عنوان یک مصیبت تاریخی در افغانستان یاد میشود و تقریبا تعداد زیادی از صاحبنظران این را میپذیرند که افغانستان از نطقهنظر مناسبات قومی آسیبپذیر است و ضعفهای هویت ملی است که خود را در بخشهای دیگر نشان میدهد و به اشکال مختلف مانند بحران امنیتی، بیثباتی سیاسی، تعصبات هویتی و تقابل نژادی خود را نمایان میکند. اما با توجه به تخصصیشدن مفاهیم در جهان امروز، هر نمادی به نسبت ریشههای واقعی خودش قابل بررسی و ارزیابی است. یکی از این اصطلاحات مفهوم «میان- قومگرایی» است که کمتر مورد توجه واقع شده است. میان قومگرایی را میتوان با مراجعه با شرایط بیستسال پسین در افغانستان به کار برد.
رهبران، فیگورهای قومی، احزاب سیاسی و نهادهای تاثیرگذار دیگر، اصل حقخواهی قومی را به یک شعار نمادین تبدیل کردند و چنان تبلیغ کردند هستیمندی هر قوم و نژادی وابسته به رهبر ان قوم است، هویتهای قومی در معرض نابودی قرار دارد و اینها اند که از فروپاشی و نابودی یک قوم جلوگیری کردند. درحالی که از درون این شعارها چیزی دیگری بیرون میشود که مشکل اصلی و تاریخی مردم را در سایه قرار داده است.
۵. نبود همآهنگی و استراتژی مشترک
نبود همآهنگی و استراتژی مشترک میان نیروهای امنیتی، نهادهای دولتی و جامعهی بینالمللی، موجب ناتوانی در مقابله با تهدیدات و بازگشت دوبارهی طالبان شد. این ناتوانی در تدارکات و اجرای برنامههای موثر به شدت اثرگذار بودند. بگذارید ناهمآهنگی در نهادهای دولت افغانستان را با یکی از مثالهای برجستهی این دوره توضح دهم. حامد کرزی پس از سال ۲۰۰۳ علایق قومی و تباری خود را که در آغاز کاملا پنهان کرده بود، کمکم به اشکال مختلف نشان داد و حتا بعضی اوقات خود را در جایگاه وکیل مدافع وسخنگوی طالبانی قرار میداد که آنان عملا با او میجنگیدند. سخن بهجایی رسید که در نتیجهی انتقادات عمومی همانند کودکان لجبازی را در پیش گرفت و عمدا در هر نشست و محافلی به تکرار طالبان را برادران ناراضی خطاب کرد، از اینکه طالبان در حملات شبانه کشته میشدند، به شدت نا راحتی خود را در مقابل رسانهها نشان می داد. این درحالی بود که رهبران اقوام و اقلیتهای قومی دیگر همچنان بر طبل وحدت ملیای میکوبیدند که از دید حامد کرزی جز با به صحنهآمدن دوبارهی طالبان با هیچ تحولی دیگر تکمیلشدنی نبود.
طالبان همهروزه در جادههای کابل دست به حملات مرگبار انفجاری و انتحاری میزدند. از نظامیان تا افراد ملکی، مکاتب و مدارس و مساجد را هدف قرار میدادند، اما در داخل حکومت هیچ تعریفی از دوست و دشمن وجود نداشت. همه همیشه از چند واژهی فرمایشی مانند «مخالفان مسلح»، «برادران نارضی»، یا از واژههای مبهم و نامعلومی چون «دشمنان مردم افغانستان» استفاده میکردند. این درحالی است که روزانه به دهها سرباز از نهادهای امنیتی کشته میشدند، اما عمداً در رسانهها و موضعگیرهای حکومتی، سلب لقب شهادت شده بودند.
۶. ناپایداری سیستم سیاسی و اقتصادی
ناپایداری در سیستمهای سیاسی و اقتصادی افغانستان تاثیر قابل توجهی در فروپاشی دولت داشت. ضعف در موسسات، تداوم فساد و عدم توانایی در ارایهی خدمات عمومی و اقتصاد پایدار، به تضعیف کشور از داخل کمک کرد. زمانیکه حامد کرزی در خالیکردن جای خود به اشرفغنی از هر نوع تلاشی دریغ نکرد و غنی را بهترین گزینه برای دورهی پس از خودش میدانست، افغانستان در آن زمان با وضعیت مشابهی فروپاشی ۲۰۲۱ قرار گرفته بود.
اشرفغنی از انتخابات ریاست جمهوری به همکاری کرزی و تیمهای کاری تکنیکی در بخش کمیسیون انتخابات و در بخش تماس با نهادهای خارجی و همچنان ایجاد یک تیم تبلیغاتی قوی همه آمادگیها را برای راهیافتن به ریاست جمهوری گرفته بود. تیم تبلیغاتی هر روز سرگرم ساختن شعارهای غیرعملی و بیاساس بودند که اصلا جنبهی عملی نداشت. البته این را خودشان خوب میدانستند اما برای انحراف افکار عمومی و در خلا قراردادن مردم، به ایجاد این شعارها ضرورت داشتند. رفتار، عملکرد و نتایج رهبری اشرفغنی را وقتی مورد ارزیابی قرار دهید، به این نتیجه میرسید که اگر افغانستان با چنین سقوط ناگهانی و فاجعهی بزرگ مواجه نمیشد، پس چه میشد.
در فروپاشی فغانستان در ۲۰۲۱ شاید عواملی بیشماری را بتوان برشمرد. اما مهمترین عواملی که در بیستسال گذشته به تدریج این کشور را با تهدیدات بزرگ مواجه کرد، ریشههای داخلی داشتند. عوامل داخلی فروپاشی به گونهی ترکیبی از ضعفها، ناتوانیها و اختلافات را نمایان کرد که منجر به افزایش تاثیر آنها در کاهش توانمندی حکومت مرکزی شد. ضعف نظام امنیتی، فساد سیاسی و اداری، نبود توافقهای داخلی، اختلافات داخلی و سیاسی، ناتوانی در مدیریت محلات و نبود همآهنگی موثر میان نیروهای امنیتی و نهادهای دولتی، تسهیلکنندههای اصلی این فرایند فروپاشی بودند. تداخل با عوامل خارجی، به ویژه تغییر سیاستهای برخی کشورها در منطقه، این فرایند را تسریع کرد.