نویسنده: دکتر ارسلان مبارز
در ارتباط به تاریخ تاسیس افغانستان اختلاف دیدگاه وجود دارد، برخیها باور دارند که احمدخان ابدالی در اواسط قرن هجدهم میلادی در ۱۷۴۷ افغانستان را تاسیس نمود. اما اغلبا، بهویژه تاریخنگاران غربی اعتقاد دارند که امیرعبدالرحمن خان در اواخر قرن نوزدهم میلادی در۱۸۸۰ افغانستان را تاسیس کرد. از زمان احمد خان ابدالی که سلسلهی ابدالیها قدرت را تصاحب کردند، تا اکنون حدود ۳۰ نفر زعامت امور را در کشور بهدست داشتهاند. بهجز دو حاکم که از قوم تاجیک و باتوجه به مقاطع خاص تاریخی رویکار آمدند، دیگران همه از تبار پشتون بودند. حبیبالله خان کلکانی تاجیکتبار از شمال کابل بود. او بعد از شاه امانالله در جو و فضای استثنایی به قدرت رسید. در آن زمان به اثر نوآوریهای شاه امانالله، جامعهی مذهبی-سنتی افغانستان به شدت نگران زیر پا شدن ارزشهای دینی بودند. در چنین شرایط حساسیتهای قومی فروکش نموده بود، مردم بهدنبال فردی بودند که شاه امانالله و پدیدههای غربی وی را کنار بزند. حکومت امیرحبیبالله کلکانی بعد از نه ماه بر اثر عصبیت پشتونیسم توسط نادرخان ساقط گردید. حکومت استاد برهانالدین ربانی تاجیکتبار در دههی هفتاد نیز دیری نپایید، در راستای تحکیم قدرت پشتونیسم به حاشیه رفت.
نگاه تنگنظرانه و تباری نسبت به سیاست و حکومت در افغانستان از سالهای متمادی بدینسو به مثابهی اساسیترین چالش فراراه شکلگیری ملت واحد و دولت مقتدر و فراگیر قرار داشتهاست. با چشماندازی به تاریخ پر خم و پیج و ناکام سیاسی افغانستان، به خوبی درک و فهم میشود که برتریخواهیهای قومی مایهی فلاکت و سیهروزی بودهاست. در این پژوهش به بررسی نقش عصبیت پشتونیسم در فروپاشی نظام جمهوریت میپردازیم.
بهنظر میرسد، اشرفغنی احمدزی در راستای تحکیم قدرت پشتونیسم و به حاشیهراندن سایر اقوام در افغانستان دو راهکار و برنامه در دستورکار قرار داد. به هر یک از راهکارها به گونهی جداگانه پرداخته خواهد شد.
۱. تحکیم سلطهی پشتونیسم در سایهی نظام جمهوریت
راهکار نخست اشرفغنی احمدزی بهمنظور تحکیم اقتدار پشتونیسم و منزویساختن اقوام غیرپشتون مبتنی بر اقدامات ذیل میباشد:
یکم- متمرکز نمودن قدرت در ارگ ریاست جمهوری، به گونهای که تمام سکتورهای ملکی و اقتصادی را تحت مدیریت ادارهی امور و نهادهای امنیتی-دفاعی را زیر نظر دفتر مشاوریت شورای امنیت ملی قرار داد. در حقیقت، حلقهی انحصار را به حدی تنگ نمودند که افغانستان را مثلث (غنی، محب و فضلی) رهبری میکردند؛
دوم- راهاندازی اختلافات در میان سایر اقوام کشور، این ترفند در راستای تشدد و پراکندگی و صدمه به یکپارچگی دیگران صورت میگرفت. در این نیرنگ، دستگاه غنی به شخصیتسازیهای کاذب و دروغین در میان سایر اقوام مبادرت میورزیدند؛
سوم- برکناری اهانتآمیز نخبگان سیاسی شاغل در حکومت که متعلق به دیگر اقوام بودند، یکی از مثالهای برجستهی آن، عزل و تحقیر عبدالرزاق وحیدی هزارهتبار وزیرمخابرات حکومت پیشین میباشد که به بهانهی ضعف اداری و به جرم هزارهبودن به زندان فرستاده شد؛
چهارم- اهانت رهبران سیاسی اقوام غیرپشتون، نمونههای بارز آن، محاصرهی چندینروزهی اقامتگاه مارشال دوستم در کابل و سرانجام تبعید معاون نخست ریاستجمهوری به ترکیه و همچنان برکناری مغرضانهی عطامحمد نور والی پیشین بلخ، عزل اهانتآمیز احمدضیا مسعود نمایندهی ویژهی رییسجمهور در امور اصلاحات و حکومتداری خوب و دهها مورد دیگر. بلآخره ترفندهای نفاقافگنانه و پیهم اشرفغنی احمدزی قناعت وی را فراهم نکرد. از نظر وی نتوانست مانع مشارکت و حضور دیگران در دولت و بخشهای دیگر جامعه شود. اشرفغنی احمدزی پا را فراتر از مباحث مطروحه گذاشت و تصمیم هولناک و خاینانهای را اتخاذ نمود که در ذیل به آن پرداخت میشود.
۲. واگذاری قدرت به طالبان
اشرفغنی احمدزی با تفکر شوونیستی و در تبانی با عمال داخلی و بیرونی، ارزشها و افتخارات یک ملت که با ایثار و قربانی صدهاهزار جوان و مساعدت بیپیشینهی خارجیها احیاء و تداوم یافته بود، به بازی گرفت و با فرار صوری و ننگین خویش به خون سرخ جوانان کشور و قربانیهای فراوان مردم خیانت کرد. او با نگاه قبیلهای بهمنظور برپایی سلطه و اقتدار پشتونیسم، آگاهانه سرنوشت یک ملت درحال شکوفایی وکاروان رشد و پیشرفت افغانستان را بهسوی تیرهروزی رهنمون کرد. با چشماندازی به روند توسعه و ترقی کشورهای متمدن، به سادگی درمیابیم که پلههای شکوفایی مطمین از رهگذر روشنگری و علمافروزی ممکن و میسر است. در دوران جمهوریت، علیرغم کمبودیها و دشواریهایی که وجود داشت، نقاط مثبت و امیدبخش نیز نمایان بود. در خصوص تعلیم و تربیت انگیزهی عجیبی در میان مردم بهوجود آمده بود. خانوادهها با چالشهای عدیده دست و پنجه نرم میکردند اما سعی برآن داشتند که فرزندانشان درس بخوانند. اگر به یکی از دستآوردهای مهم حکومت پیشین اشاره نماییم همانا مبحث تعلیم و تربیت است. حداقل میلیونها تن از کودکان، نوجوانان و جوانان اعم از دختران و پسران افغانستانی شامل مراکز علمی و فرهنگی بودند، با اشتیاق وصفناپذیر گامهای مصمم و مطمین را در امر فراگیری علم و دانش برمیداشتند. امید به آیندهی روشن از رهگذر روشنگری، چالشها را قابل تحمل مینمود. برمبنای اطلاعات، اشرفغنی احمدزی فراتر از تسلیمی دولت با همهی امکانات و تجهیزات، درصدد آن بود که صبح ۲۴ مرداد/اسد ۱۴۰۰ تمام رهبران غیرپشتون را در ارگ ریاست جمهوری به بهانهی جلسه دعوت نماید و بعد آنان را به دست شبکهی حقانی بسپارد. ظاهرا در دقیقهی نود پاکستانیها مداخله نمودند و رهبران را تحت عنوان مذاکره و گفتوگو پیرامون پروسهی صلح افغانستان ذریعهی پرواز ویژه به اسلامآباد انتقال دادند.
نتیجهگیری
سرانجام میتوان به صراحت اعلام نمود که در افغانستان منازعه و نبرد میان دو گفتمان یا دو روایت است. روایت پشتونیسم که بر تحکیم سلطهی یک قوم بر دیگران، تمرکزقدرت، برتریجویی، استبداد و انحصارطلبی در افغانستان تاکید میورزد. چیزی بهنام تساهل و تسامح را برنمیتابد. از نظر روششناسی، برای تطبیق مولفههای گفتمان خویش عصیانگر ، خشن و تندرو هستند و به هیچ معیار انسانی پابند نیستند. همچنان روایت فارسیزبانان که بر ایجاد دولت همهشمول، مشارکت فراگیر، تامین عدالت اجتماعی، رعایت حقوق ملیتها، آزادی بیان، حقوق بشر و حرمت به حقوق زنان اصرار دارد. از نظر روششناسی، متکی به راههای مسالمتآمیز، انسانی و قانونی اند. با تسلط گروه طالبان در کشور، مولفههای روایت پشتونیسم مبرهن و هویداست. تمرکز و انحصار قدرت دال مرکزی گفتمان آنان را تشکیل میدهد.