نویسنده: بلال اکبری
درآمد
با خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان، جنوب آسیا بار دیگر صحنهی رقابتهای شدید میان ابرقدرتهای جهانی گردیده است. رقابتهای که قرار است تا چندسال آینده صفبندیهای جدیدی را در نظام بینالمللی رقم بزنند. در این میان اما رقابت تنها محدود به افغانستان نشده بلکه فراتر از آن پاکستان را نیز تحت تاثیر قرار داده است. با رویکارآمدن گروه طالبان در افغانستان، آمریکا وارد فاز جدیدی از کارزار مبارزه با قدرت روزافزون چین گردیده و از طالبان و استخبارات پاکستان به عنوان مهرههای بازی علیه منافع چین استفاده مینماید. پرسش مقالهی حاضر این است که بهرغم روابط چین با طالبان و پاکستان، چگونه امکان دارد منافع چین در این منطقه با چالش مواجه گردد؟ فرض براین است، آمریکا برای اینکه بتواند در آینده از پتانسیلهای موجود در طالبان و استخبارات پاکستان برای مهار چین استفاده نماید؛ تلاش خواهد کرد تا پروژههای ترانزیتی چین با پاکستان که در قالب طرح بزرگ جادهی ابریشم چین شکل گرفته را دستکم مختل و در صورت موفقیت متوقف سازد. زیرا با این کار پاکستان از دام تلهی قروض چین رهایی یافته و آمریکا با اقتصاد ورشکستهای که پاکستان دارد میتواند از این کشور علیه چین استفاده نماید. چنانچه این کار را مقابل شوروی نیز انجام داده است. این مقالهی تحلیلی بوده و دادهها به صورت کتابخانهای گردآوری، ارزیابی و مورد کاربست قرار گرفته است. چارچوب پژوهش حاضر ریالیسم ساختاری کنت والتر میباشد. یافتهها میرساند که ناامنیهای اخیر در پاکستان ربط مستقیمی با استراتژیهای بلندمدت آمریکا در جنوب آسیا برای مهار چین داشته که در تبانی با طالبان و استخبارات پاکستان صورت میپذیرد.
۱. طالبان، آمریکا و چین
با قدرتگیری مجدد طالبان در افغانستان، برخی کشورهای رقیب ایالات متحده در منطقه متصور بودند که میتوانند با طالبان همکاری نموده و از درد سر همجواری با ناتو و ایالات متحده در امان شوند. طالبان نیز حتا قبل از گرفتن تمام قدرت در افغانستان دید و بازدیدهای استخباراتی و دیپلماتیک با کشورهای منطقه انجام داده و این سیگنال که خاک افغانستان هرگز علیه آنها مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. در این میان اما چین از پیشگامان تعامل با طالبان شناخته میشود. این کشور سفارت خویش در افغانستان را باز گذاشته، مقامهای دیپلماتیک و تاجران چینی بارها به افغانستان آمده و تلاش دارند تا در بخش استخراج معادن سهم مهمی را بهدست آورند. حفظ روابط با طالبان و تلاش برای سرمایهگذاری در معادن افغانستان از سوی چین در راستای دو هدف عمده انجام میگیرد:
نخست: چین بازار مصرفی افغانستان را به صورت کامل تصاحب نموده، منابع با ارزش طبیعی این کشور را استخراج کرده و میتواند با حضور گستردهی اقتصادی و سیاسی در این کشور هرگونه تحرک در مرز با ایالات سیگیانگ را مهار نماید؛
دوم: چین با حضور در افغانستان نقطهی کور گمشده در طرح راه ابریشم جدید را بهدست آورده و با این کار به هژمونی در کل آسیایی مرکزی دست مییابد. افزون برآن، چین با حضور در افغانستان میتواند مانع دسترسی رقیب اصلی خویش هند به بازارهای مصرفی و انرژی آسیایی مرکزی میگردد.
برای همین چین با وجود اینکه طالبان هنوز مشروعیت ملی و بینالمللی نداشته و در انزوایی مطلق بهسر میبرد، اما با این گروه قراردادهای بلند اقتصادی انجام داده و حتا اخباری مبنی بر تجهیز طالبان نیز از سوی چین وجود دارد. اما طالبان، به خوبی این مساله را درک میکنند که براساس یک توافق کاملاً مخفی با ایالات متحده به قدرت رسیده و نمیتوانند منافع ایالات متحده در افغانستان و بخشهای پیرامونی آن را با خطر مواجه سازند. از سویی دیگر، طالبان با توجه به همان گفتهی فیلسوف شهیر هندی «کاتالیا» که همسایه همیشه دشمن و همسایهی همسایه دوست است و نیز با توجه به رویکرد سنتی و همان نگاه داوودخانی به سیاست در تلاش اند تا به هر صورت ممکن رضایت آمریکا را برای کسب مشروعیت جهانی کسب نمایند. بر همین اساس طالبان هرچند با چین قراردادهای تجاری دارد اما آن کشور را به عنوان شریک قابل اعتماد در سیاست خارجی خویش به حساب نمیآورد. طالبان تلاش مینمایند تا بر وفق مراد ایالات متحده کاری کنند که چین نه بر همه منابع طبیعی افغانستان تسلط یابد و نه هم آنقدر از این گروه ناراضی گردد که به دنبال حمایت از گروه رقیب طالبان براید.
هدف قرارگرفتن مهمانسرای که در آن چینیها حضور داشتند و نیز هدف قرارگرفتن سفارت روسیه در کابل، این واقعیت را آشکار میسازد که دستانی از درون طالبان در تلاش اند تا با جوسازی ناامنی فضا را برای هرگونه سرمایهگذاری چین در افغانستان مختل نمایند. همچنین تلاش مینمایند با هدف قراردادن امکان دیپلماتیک روسیه و چین از حضور استخباراتی آنها کاسته تا باشد اهداف استخباراتی که برای ناامنی مرزهای آسیایی مرکزی و چین کشیده شده تحقق یابد. حالا چین از سر ناگزیری با طالبان وارد تعامل شده، هرچند منافع اقتصادی و استراتژیکی نیز از این تعامل بهدست میآورد اما میداند که طالبان شریک قابل اعتمادی نیستند. طالبان نیز چین را به عنوان یک همسایهی قدرتمندی میدانند که هرگونه اقدام ناسنجیده میتواند بقای حاکمیتشان را از سوی چین با خطر مواجه سازد. از سویی هم بهرغم تحریمهای وضعشده از سوی ایالات متحده بر طالبان، این کشور هنوز هم با طالبان در راستای اهداف استراتژیک خویش همکاری نزدیک داشته و میکوشد طالبان را از مدار روابط چین، روسیه و ایران بهدور نگه دارد. زیرا با این کار ایالات متحده میتواند جنگ جدید نیابتی در افغانستان راهاندازی نماید که در طی آن هم هزینههای مالی کاهش یافته، افکار عمومی ایالات متحده متوجه عملکرد و انتقاد بر عملکرد دولت نشده و از سوی افغانستان کشوری نیست که در چرخهی اقتصادی جهان خللی وارد نماید. پس این سرزمین برای ایالات متحده یکی از بهترین کانونهای رویارویی با چین میباشد.
۲. پاکستان، آمریکا و چین
از سالهای ۱۹۷۰ به بعد روابط میان پاکستان و چین روز به روز گستردهتر گردیده و چین بهعنوان یکی از بزرگترین حامیان مالی دولت پاکستان بهحساب میآید. در هزارهی جدید چین با راهاندازی طرح بزرگ راه ابریشم جدید پاکستان را به یکی از محورهای اصلی این طرح مبدل نموده و سرمایهگذاری عظیمی را نیز در زیرساختهای ترانزیتی این کشور صرف نموده است. هدف چین واضح است، تسلط بر جنوب آسیا، و آبهای خلیج فارس که میتواند دسترسی چین به بازارهای کشورهای ثروتمند خیلج فارس را تسهیل نموده و همچنین چین را از انتقال بدون دردسر انرژی از این منطقه اطمینان دهد. زیرا چین در حال حاضر بزرگترین واردکنندهی منابع نفتی از کشورهای خلیج فارس و نیز بزرگترین کشور صادرکنندهی محصولات این کشورها بوده و از این جهت است که پاکستان در کانون توجهی چین قرار گرفته است. از سویی دیگر، چین به لحاظ دشمنی تاریخی که با هند دارد تلاش مینماید با حمایت از پاکستان هند را در جنوب آسیا به چالش بکشد. در واقع چین از پاکستان به عنوان ابزاری برای مهار هند استفاده نموده و از فضای حاکم میان دو کشور استفادهی اعظمی را بهدست آورده/میآورد. زیرا هم پاکستان و هم هند در صورت نبود جنگ و اختلافات و با داشتن زیرساختهای ترانزیتی و تولیدی و نیز جمعیت فراوان به رقیب اصلی اقتصاد چین مبدل شود که برای این کشور پذیرفتنی نیست.
از سویی هم پاکستان چین را بهعنوان متوازنکنندهی قدرت در منطقه میداند. کشوری که با حمایت از پاکستان جلو پیشرویهای هند را گرفته و به اقتصاد ورشکستهی این کشور همواره کمکهای قابل توجهی نموده است. اما در حال حاضر پاکستان دارای اقتصاد ورشکسته، دولت ضعیف، خزانهی خالی و جمعیت فقیر بیشمار و نیز کشوری است مقروض. این وضعیت سبب شده تا آن نگاه استراتژیک و متوازنکنندهی پاکستان به چین نیز وارونه گردد. زیرا کشورهای وامدار چین در حال حاضر عملاً به مستعمرات اقتصادی این کشور مبدل شده و چین نیز از آنها بیگاری میکشد. این مساله و در ضمن آن سیاست خارجی جدید چین باعث شده تا پاکستان برای بقا دست به بازنگری اتحاد خویش با چین بزند. هرچند این اقدام بهصورت عملی ناممکن است اما با استفاده از نیروهای نیابتی و وجوسازی ناامنی در مناطقی که چین در آن سرمایهگذاری نموده، میتواند فضای مناسبات را دگرگون سازد. درحالی که جهان دارد وارد صفبندیهای جدیدی میشود، پاکستان بار دیگر مورد توجهی ایالات متحده واقع گردیده است.
ایالات متحده در تلاش است تا چین را با کشورهای ناامنی چون پاکستان و افغانستان مهار نماید. در طی نزدیک به سه ماه گذشته حملات در شهرهای مختلف پاکستان تشدید یافته که این مساله نه از ضعف نهادهای امنیتی پاکستان بلکه نشأتگرفته از سیاستهایی است که در مثلث استراتژیک طالبان، نهادهای امنیتی پاکستان و ایالات متحده انجام میگیرد. متوقفنمودن طرح راه ابریشم جدید چین در پاکستان نهتنها سرمایهگذاریهای چین در این کشور را با خطر مواجه ساخته، بلکه عملاً تحقق این کریدور اقتصادی را ناممکن میسازد. از سویی هم دسترسی سهل چین از طریق پاکستان به خلیج فارس را دشوار نموده و منافع راهبردی چین در جنوب آسیا و خیلج فارس را به چالش میکشد. پاکستان در حال حاضر با یک نوع تروریسم خودساخته مواجه است تا با استفاده از آن بتواند توجهی کشورهای غربی بهخصوص ایالات متحده را به خویش جلب نموده و در کنار آن پرداخت وامهای سر به فلک چین را به تاخیر بیندازد. اما همین تروریسم پیامدهای مستقیمی بر آسیای مرکزی و سینکیانگ در چین نیز میگذارد. زیرا به هر میزان که افراطگرایی در این مناطق تقویت گردد خواه ناخواه دامن چین را نیز خواهد گرفت.
پاکستان در حال حاضر نیازمند همکاری با غرب میباشد. اقتصاد ورشکستهی خویش را سامان بخشیده و میتواند به حیات خویش دوام آورد. اما غرب و ایالات متحده زمانی به پاکستان کمک مینمایند که این کشور در راستای اهداف استراتژیک آنها قرار گرفته و سطح روابط با چین را مطابق میل ایالات متحده تنظیم نماید. در غیر آنصورت این کشور به دام وامهای چین افتیده و به ناچار از مواضع چین در سطح جهانی پیروی نماید که در این حالت حاکمیت ملی، تمامیت ارضی و سلاح هستهای این کشور زمینههایی جدیدی از رقابت را میان قدرتهای بزرگ جهانی بهوجود خواهد آورد.
۳. طالبان و پاکستان
در طی دوسال گذشته، روابط میان طالبان و پاکستان رو به وخامت گراییده است. حالا پاکستان با موجی از تروریستانی مواجه است که سالها از آنها در افغانستان حمایت نموده بود. این گمان که طالبان وفادار به پاکستان مانده و از سیاستهای این کشور پیروی مینمایند، کاملاً معکوس گردیده است. استراتیژیستهای پاکستانی دچار یک خطای محاسباتی گردیدهاند. آنها اینطور فرض میکردند که با به قدرترسیدن گروه قومی طالبان آنها از شر مسایل مرزی خلاصی یافته و به عمق استراتژیک خویش در افغانستان دست مییابند. اما این فاکتور را از قلم افکنده بودند که طالبان نهتنها یک گروه قومی بلکه آمیزهی از قومیت و دیانتی اند که با هرگونه حاکمیت مدرن مخالف بوده و نوع خاصی از شریعت پشتونیزم را تطبیق مینماید. این خطای محاسباتی یا عمدی یا غیر آن، پاکستان را چه در حال حاضر با چالشهای جدی مواجه ساخته و در آینده نیز به عمق این بحران خواهد افزود. شاید حالا پاکستان برای جلب توجهی کشورهای غربی و با استفاده از پیامدهای تبلیغاتی این حملات تصویر یک کشور مظلوم را به نمایش گذاشته و بخشی از مشکلات اقتصادی خویش را حل نماید که چنین نیز نموده و با استفاده از این حملات در گام نخست مانع جدی سد راه برنامههای اقتصادی چین خلق نموده و در گام بعدی توجهی ایالات متحده را برای پرکردن خلای به میانآمدهی ناشی از عدم حضور چین فراهم نماید.
از سویی دیگر، طالبان با گرمساختن آتش تنش با پاکستان در پی کسب مشروعیت داخلی برآمدهاند و در تلاشاند تا با بهبود روابط با هند، جایگاه پاکستان را به چالش بکشند. در حال حاضر هرچند طالبان و پاکستان در تلاشاند تا به کانون رقابتهای امنیتی-نظامی قدرتهای جهانی قرار نگیرند اما به هرحال وضعیت برای پاکستان بدتر از طالبان است. زیرا براساس همان قاعدهی معروف بزرگتر بیشتر از دست میدهد. حالا طالبان یک گروه نیابتی، قومی-مذهبی با تفسیر خاص خویش از دین بوده و بقایشان در قدرت در طولانیمدت محتمل نمیباشد. اما پاکستان در وضعیت آشفتهای که قرار دارد، اندکترین اشتباه میتواند این کشور تازهنفس را از ساختار نظام بینالملل برای همیشه محو نماید. و یا اگر به صورت دقیق وضعیت پاکستان شبیه به پلنگ زخمی است که برای بقا هم با اژدهها دوستی کرده و هم دیو و هم از آن طرف مارها نیز در دور آن پیچیده است؛ در یک چنین شرایطی که بازی برای بقا نامیده میشود احتمال هرگونه خطا به معنای مرگ حتمی تلقی میگردد.
نتیجه
جهان بار دیگر شاهد شکلگیری جنگ سرد است. شاید به آن شکل قدیمی آن نه، اما قطعاً اینبار خطرناکتر و خونینتر از آن. در این میان کشورها هر کدام تلاش دارند تا به یک صفی بپیوندند تا بقای خویش را حفظ نمایند. اما برای خیلی از کشورها انتخابنمودن صف مشخص کاری دشوار و حتا ناممکن به شمار میرود. پاکستان نیز از جملهی همین کشورهاست. از یکطرف این کشور برای شکوفایی اقتصادی و رهایی از روشکستگی اقتصادی نیاز شدید به سرمایهها و بازارهای غربی داشته و از سوی دیگر در تلهی وامهای چین گیر کرده است. با خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان هرچند این گمان وجود داشت که پاکستان تسلط کامل بر طالبان دارد اما با گذشت دوسال گذشته مشخص شده که بازی طالبان فراتر از محاسبات پاکستان بوده و این گروه در راستای اهداف راهبردی ایالات متحده موجی از حمایتهای مالی، تسلیحاتی و سیاسی را از طالبان پاکستانی به انجام میرساند. هدف از جوسازی امنی در پاکستان خلل واردنمودن در پروژههای چین در این کشور و نیز به تعویقانداختن زمان پرداخت قروض این کشور به چین میباشد.
از سویی دیگر، طالبان هرچند متظاهر به داشتن روابط با چین هستند. اما در واقع تلاش مینمایند تا در چارچوب توافق مخفی با ایالات متحده عمل نموده و جنب احتیاط را رعایت نمایند. این گروه با نگاه داوودخانی به سیاست خارجی درحال حاضر همه توان خویش را صرف نزدیکی با ایالات متحده و اروپا نموده و میکوشد تا دست چین را در تمامی عرصههای اقتصادی باز نگذارد. ایالات متحده نمیخواهد چین بر آسیای مرکزی به هژمونی تبدیل گردد. و نیز میکوشد دست چین از افغانستان را تا حد امکان کوتاه نگهدارد و بازی را با قاعدهی دلخواه ایالات متحده که همان شکل رقابت نظامی است در عرصهی افغانستان دنبال نماید نه در عرصهی اقتصادی-سیاسی. زیرا افغانستان با داشتن موقعیت جغرافیایی نزدیک به چین به لطف کوهستانیبودن، عدمحضور در چرخهی تولید جهانی و عدم نیروی کار مسلکی از بهترین و کمهزینهترین مکانهای زمینگیرکردن چین در سطح جهانی میباشد و در این راستا به حمایتهای استخباراتی پاکستان نیز نیاز میباشد. اما با ادعای فعلی طالبان و گسترش عرصهی ناامنیها در پاکستان، سایر کشورهای همسایهی افغانستان از جمله کشورهای آسیای مرکزی و چین نیز با چالشهای شدید امنیتی مواجه گردیده که میتواند پیامدهای بهشدت منفی را برای این کشورها بار آورد. برای همین است که بهرغم تمامی تهدیدات امنیتی موجود در کابل، چین و روسیه سفارتهای خویش در افغانستان را باز گذاشتهاند؛ زیرا آنها از این طریق میتوانند تا حدی اوضاع را کنترل نمایند.
به هرحال شرایط در جنوب آسیا پیچیده شده و هر آن احتمال وقوع یک اتفاق تاریخی میرود. اما سایهی جنگ اوکراین این منطقه را به حاشیه رانده است. پاکستان بهعنوان کشوری با بیش از سهصدمیلیون جمعیت و داشتن سلاحهای هستهای با تهدیدات موجود امنیتی به یک معضل جدی برای امنیت جهانی مبدل گردیده است که در صورت کمتوجهی به آن، میتواند عواقب ناگواری را در پی داشته باشد. زیرا حاکمان طالب در افغانستان هوای تسریع روند امارتسازی سایر کشورهای منطقه و بهخصوص پاکستان را نیز در سر دارند. زیرا آنها خواهان یک پشتونستانی اسلامی و قدرتمند هستند. این اندیشه به کلی امنیت تمامی کشورهای منطقه و بهخصوص چین را بیشتر از دیگران بهخطر میاندازد. چون این طالبان هستند که به طالبان پاکستانی جا داده و عین همین کار را با گروههای ایغور نیز خواهند نمود. برای رهایی از شرایط حاضر نمیتوان زیاد امیدوار بود اما میتوان با تقویت گروههای رقیب طالبان در افغانستان و عقبراندن این گروه از پایتخت بتوان به یک حکومت بیطرفی دستیافت که آن حکومت متضمن عدم تهدید سایر کشورهای منطقه باشد.