نویسنده: شمسالرحمن فروتن
زنان در گذشتهی نهچندان دور در خراسان (افغانستان) جایگاهی داشتند که زنان بخشهای دیگر جهان کمتر از چنین جایگاهی برخوردار بودند. متاسفانه با رویکار آمدن طالبان زنان از عرصهی آموزشی و اجتماعی در افغانستان حذف شدند. طالبان زنستیزی را بهنام اسلام انجام میدهند، اما حقیقت این استکه خاستگاه اندیشهی زنستیزانهی طالبان، رسم و رواجهای بدوی و عقبماندهی قومی است. خیلی دور نه، چند صد سال پیش در دورهی تیموریان در هرات، گوهرشاد بیگم را داشتیم که بنابر حمایت فرهنگی و هنری او رنسانس هرات و شرق شکل گرفت.
اما چرا ما در این روزگار، نام و نشانی خبرگزاری راسک را بنام یک بانو یعنی «رودابه» گذاشتهایم و رودابه کیست؟ منظور ما از این کار ارجگزاری برای نام زنان است، آنهم زنانیکه نام شان هویت اساطیری و فرهنگی سرزمین ما است. با این نامگذاری میخواهیم نشان بدهیم که زن در گذشتهی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی ما نام و نشان و شخصیت و هویت مستقل از خود داشته است. با زنستیزی قومی نمیتوان تاریخ فرهنگی و اجتماعی انسانی و روادارانهی ما را محو و نابود کرد.
در این یادداشت رودابه معرفی میشود تا ارتباط « مرکز مطالعات کاربردی رودابه» با رودابه و ارتباط رودابه با سرزمین ما مشخص شود. فردوسی یکی از داستانهای بسیار مهم و شورانگیز شاهنامه را به داستان عاشقانهی رودابه و زال اختصاص داده است. رودابه دختر مهراب شاه کابلی است. مهراب شاه پادشاه کابل استکه در آن زمان از کابل بنام کابلستان یاد میشده است. مهراب شاه همسری بنام سیندخت دارد که زنی بسیار هوشیار، با رای و نظر است و با مهراب شاه کابلی امور کشورداری را به پیش میبرد و در بسا موارد به مهراب شاه کابلی مشوره میدهد. در آن روزگار چنین زنانی در سرزمین ما وجود داشته است. از روزگار مهراب شاه کابلی، سیندخت، زال و رودابه دست کم چهار هزار سال گذشته است.
داستان زال و رودابه در بخش اساطیری شاهنامهی فردوسی آمده است. زال هنگامیکه زاده شد، موی بدنش سپید بود. سام پدر زال او را در کوه البرز رها کرد و سیمرغ زال را پرورد و بزرگ کرد. سام در خواب زال را دید، به کوه البرز رفت. زال بزرگ شده بود به مشورهی سیمرغ نزد پدرش آمد و با پدر به زابلستان رفت. خبر برگشت زال در شهرها و روستاها پیچید و همه دچار تعجب شدند و هر کسی از هر کجا به دیدار زال میرفتند تا زال را ببینند که چگونه انسانی است.
مهراب شاه کابلی نیز به دیدار زال رفت. زال را جوانی دید برومند، تنومند، پهلوان و با موهای سپید. اما موی سپید به زال میآمد و ویژگی زال بود. رودابه دختر مهراب شاه آوازهی زال را شنید. زال نیز آوازهی رودابه را شنیده بود. فردوسی رودابه را چنین توصیف میکند:
پس پردهی او یکی دختر است
که رویش ز خورشید نیکوترست
ز سر تا به پایش بهکردار عاج
به رخ چون بهشت و به بالا چو ساج
بر آن سفتسمین دو مشکین کمند
سرش گشته چون حلقهی پایبند
دهانش چو گلنار و لب ناروان
ز سیمینبرش رسته دو ناردان
دو چشمش بسان دو نرگس به باغ
مژه تیرگی برده از پر زاغ
دو ابرو بسان کمان طراز
برو توز پوشیده از مشک ناز
اگر ماه بینی همه روی اوست
اگر مشک بویی همه موی اوست
بهشتیست سرتاسر آراسته
پر آرایش و رامش و خواسته
مهراب شاه دختری به این زیبایی دارد، اما دختر رای، نظر، شخصیت و استقلال خود را دارد. پس از اینکه زال و رودابه آوازهی یکدیگر را میشنوند، در غیاب عاشق هم میشوند. رودابه کنیزان خود را به دیدار زال میفرستد تا زال را ببینند که چگونه جوانی است. کنیزان به دیدار زال میروند و برمیگردند. رودابه از کنیزان میپرسد:
که چون بودتان کار با پور سام
به دیدن بهست ار به آواز و نام
کنیزان پاسخ میدهند:
که مردیست بر سان سرو سهی
همش زیب و هم فر شاهنشهی
همش رنگ و بوی و همش قد و شاخ
سواری میان لاغر و بر فراخ
دو چشمش چو دو نرگس آبگون
لبانش چو بسد رخانش چو خون
کف و ساعدش چون کف شیر نر
هشیوار و موبددل و شاه فر
سراسر سپیدست مویش به سر
از آهو همینست و اینست فر
رخ و جعد آن پهلوان جهان
چو سمین زره بر گل ارغوان
که گویی آنچنان بایدی
وگر نیستی مهر نفزایدی
توصیف کنیزان از زال، دل رودابه را میرباید و شیفتهی زال میشود و به کنیزی میگوید که برود به زال بگوید مهمان روادبه است و به قصر بیاید:
«از آن خانهی دخت خورشید روی
برآمد همی تا به خورشید بوی»
دیدار زال و رودابه داستان عاشقانه و بینظیری دارد که با توصیف عاشقانهی فردوسی شورانگیزتر شده است. زال شبانگاه خود را پنهانی به پایین قصر مهراب شاه کابلی میرساند. رودابه بر بام قصر میبرآید و به زال که در پایین دیوار قصر است، دورد میفرستد و خوشآمد میگوید:
«دو بیجاده بگشاد و آواز داد
که شاد آمدی ای جوانمرد راد
درود جهانآفرین بر تو باد
خم چرخگردان زمین تو باد»
زال پاسخ میدهد:
«چنین داد پاسخ که ای ماهچهر
درودت ز من آفرین از سپهر
چه مایه شبان دیده اندر سماک
خروشان بُدم پیش یزدان پاک
همیخواستم تا خدای جهان
نماید به من رویت اندر نهان
کنون شاد گشتم به آواز تو
بدین چربگفتار با ناز تو»
پس از تعارف، زال به رودابه میگوید راه و چارهای بجوی به تو برسم؛ درست نیست من در کوچه و تو در بام باشی. رودابه میگوید من گیسوان خود را برای تو پروراندهام وگیسوان خود را از بام قصر به پایین رها میکند. زال گیسوی بانو را بوسه میزند و سرانجام زال رودابه را ترک میکند و میرود:
«پس آن ماه را شاه بدرود کرد
تن خویش تار و برش پود کرد
سر مژه کردند هر دو پر آب
زبان بر کشیدند بر آفتاب
که ای فر گیتی یکی لخت نیز
یکایک نبایست آمد هنیز
ز بالا کمند اندر افکند زال
فرود آمد از کاخ فرخ همال»
پدر روادبه مخالف ازدواج رودابه با زال است، اما رودابه میگوید او شخصیت، نظر و رای خود را دارد و همسر و همتایش را انتخاب کرده است و بهتر است که دیگران به نظر ایشان احترام بگزارند:
نه قیصر بخواهم نه فغفور چین
نه از تاجداران ایرانزمین
به بالای من پور سامست زال
ابا بازوی شیر و با کتف و یال
گرش پیر خوانند یا نوجوان
مرا است آرام جان و روان
جز او هر کس اندر دل من مباد
جز از وی بر من میارید یاد
مرا مهر او دل ندیده گُزید
و این دوستی از شنیده گُزید
برو مهربانم نه از روی و موی
به سوی هنر گشتمش مهرجویی
زنان در شاهنامه رای، نظر، استقلال فکری و شخصیت خود را دارند و تا مقام جنگجویی، سرداری در سپاه و پادشاهی رسیدهاند. دهها زن متشخص، دانا و رایزن (صاحب نظر) در شاهنامه وجود دارند. رودابه یکی از این زنان استکه کابلی و از خراسان است. اما جای تاسف این استکه سرزمین رودابهها پس از هزاران سال دچار زنستیزی شده و رودابههای روزگار ما را گروه عقبگرا و بدوی طالبان به اسارت گرفتهاند. اما رودابههای سرزمین ما همیشه زنجیر اسارت را گسستهاند؛ مطمینایم اینبار نیز زنجیر اسارت را میگسلانند.
رودابه تنها مظهر عشق، وفا و تدبیر نبود، بلکه او در نقش یک همسر، یکی از باتدبیرترین زنان عالم بود. او درنقش مادر، فرزند قهرمانی چون رستم را پرورش داده و تقدیم جامعه کرد. رستم که نماد کاملی از شجاعت، اخلاق، توانایی، بردباری، مردانگی، گذشت و… بود. رودابه در نقش یک مادر بزرگ، نواسهای چون سهراب قهرمان را تقدیم جامعه کرد. سهرابی که در تمام ابعاد بینظیر و یکی از قهرمانان افسانهی تاریخ بشریت است. رودابه به عنوان یک زن در فرهنگ خراسان زمین، نمادی از صبر، بردباری، تعهد، اخلاق، درایت و شجاعت است. او در غم و اندوه از دست دادن فرزند، رنجهای زیادی را مدبرانه تحمل و مدیریت کرد. رودابه در اوج بزرگی و عظمتش به خانواده و ارزشهای خانوادگی و همسر و فرزندانش به شدت معتقد و متعهد بود. شاید بتوان گفت که او نماد کاملی از همسر خوب، مادر خوب، مادر بزرگ خوب، زن خوب، انسان خوب، مبارز خوب و یک فعال اجتماعی خوب بوده است. او نمادی از وحدت خانواده و جامعه است. او نمادی از ترکیب تعهد یک زن به خانواده و حضور یک زن در جامعه است. در نهایت این شخصیت ارزشمند متبلورکنندهی واقعی جایگاه زنان در سرزمین خراسان است.