نویسنده: دکتر صابر میرزاد
اینبار سخن از مردیست که لرزه در اندامِ لشکر تباهی و شیطانی قبایل انداخته، مردی که اندرابها با او دوباره به استحکامات بازدارنده و دفاعی دست یافت. مردی که سخرهها و درههای اندرابها را بدل به پنجشیری دیگر نمود و الهامی شد برای صدها جنگجوی جبههی مقاومت. او رسم ایستادن را بنیان گذاشت و به مردانی که دنبال غیرت و شهامت و مبارزه بودند، طریق پایمردی را آموخت.
به قول خداوندگار بلخ، مولانای بزرگ:
«کوی نومیدی مرو،
امیدهاست!
سوی تاریکی مرو،
خورشیدهاست!»
بلی، خانهی خورشیدها، اندرابها یکبارِ دیگر خورشید دیگری را به تاریخِ شکوهمند و به کاروان قهرمانان هندوکش و پامیر تقدیم نمود. چرا در کوی و کوچهی ناامیدی قدم بزنیم وقتی امیدها هنوز زنده و تابنده است و هرازگاهی خنجر در دل تاریکی و جهل میکوبد و یک ملت را بهسوی روشنایی هدایت میکند.
خیرمحمد خیرخواه، نیز یکی از همین خورشیدهایی بود که درخشید و درخشید، و در برابر طایفهی خشونت و جهل و ضحاکزادهگان قبایلی، دژ مستحکم ساخت.
«کِی گفت که آن زندهی جاوید بمرد
کی گفت که آفتاب امید بمرد
آن دشمنِ خورشید برآمد بربام
دو دیده ببست و گفت خورشید بمرد؟» مولانا
خیرخواه شهید، نمرده است، او ستارههایی را بیدار کرد، به آنان نور بخشید، و حالا صدها خورشید در قلههای آزادِ اندرابها میتابند و در برابر قبایل ظلمت و جهل مشغول مبارزه استند. مبارزه میکنند به شیوهی خیرخواه بزرگ و عیارانه ایستاده اند، درست همانند فرماندهشان.
جا دارد که بدانیم این فرمانده شجاع و مبارز، این آرش کمانگیرِ دلیر، کیست؟
خیرمحمد خیرخواه فرزند بیکمحمد در یک خانوادهی با اصول، مجاهد و مبارز، در سال ۱۳۴۸ در روستای «تغانک» پلِحصارِ شهرستانِ اندراب در استانِ بغلان، به دنیا آمد. فرمانده خیرخواه مهربان، روزها و روزگار شیرینِ کودکی خود را در دهکدهاش، تغانک، گذراند. او جوانیاش به دلیل ناگزیری از بابت حضورِ قشون سرخِ شوروی، صَرفِ جهاد گردید. جنگ برای حفظ هویت و ارزشهای بومی. جنگ برای به دستآوردنِ آزادی و استقلال ملی.
گفتنیست که خانوادهی فرمانده خیرخواه، دهههاست که از نامدارترین خانوادهها در استان بغلان میباشد. و خیرخواه شهید، پس از ختمِ جهاد در اندرابها ماند و در خدمتگذاری به مردم خود، مشغول شد.
در زمان مقاومتِ نخست، که لشکر متجاوزِ قبایلی طالبان، در شمال موفق به پیشروی شد، با هشت هزار نیرو به سمت بغلان، تخار و قندز، تاختن گرفت. و اما فرمانده خیرخواه، با دلاوری همسانِ رستم و با جنگآوری همانند سامِ نریمان، که حافظ اقتدارِ فرمانروایی در آریانای کهن بودند، این نیز برخاست و با تمام توان، در برابر طالبان ایستاد و یکی از شیران باهیبتی بود که که تحت فرماندهی عمومی احمدشاه مسعود، قهرمان ملی، مانع پیشرفت طالبان و قبایل در این مناطق گردید. خیرخواه یکی از مردانی بود که درّهی جادویی اندرابها را به شهرت رساند و اهمیت ژئواستراتیژیکی این منطقه را به همهگان آشکار ساخت.
خیرخواه شهید، پس از شکست طالبان در ۲۰۰۱م، طی بیست سالِ گذشته در سِمَتهای مهم نظامی وظیفه انجام داد و دستآوردهای خوبی نیز داشته است. از جمله؛
به صفت: فرمانده کندک شاهرا شمالشرق، فرمانده قطعه عملیاتی در استانهای فاریاب، سمنگان، قندز و میدانوردک، فرمانده امنیهی شهرستانِ جلدیز، آمر امنیت استان میدانوردک و آمر امنیت در استان بلخ.
شهید خیرخواه چندین بار در جریان وظیفه در میدانِ جنگ، به شدت زخم برداشته و از چنگ مرگ نجات یافته است. و اما شهرت اصلی فرمانده خیرخواه در شکستنِ قهرمانانهی محاصرهها میباشد.
به یقین که او شیرِ صفشکن بود.
رزمیدنِ مدبرانه و خارقالعادهاش در هنگام محاصره شدن وی با شمار زیادی از افراد تحت امرش در شهرستان کشنده استان بلخ؛ پس از شنیدنِ جواب منفی از سوی مقامهای بالا مبنی بر نفرستادن کمک، و نیز از او خواسته بودند که باید تسلیم شود؛ او برعکس، به مدت سه هفته در برابر طالبان میجنگد و تن به تسلیمی نمیدهد.
همینگونه در شهرستان نرخِ استان میدانوردک، در یک محاصرهی بسیار شدید و نفسگیر از سوی طالبان دچار میشود، و به مدت دو هفته مقاومت میکند و بدون کمترین آسیب مالی به دولت و مردم، موفق به شکست محاصره شده و پیروزمندانه به آن حملهی طالبان پاسخِ فرایشی میدهد.
این عجوبهی دوران، پس از تسلیمدهی قدرت به طالبان از سوی تیم خاین و وطنفروش اشرف غنی و دیگر چهرههای کثیفِ قبیلهگرایان، در کنار پسر قهرمان ملی (احمد مسعود)، رهبر جبههی مقاومت ملی، دوباره اقدام به مقاومت مسلحانه در برابر تجاوز طالبان و لشکر قبایلی، کرد. بلی، خیرمحمد خیرخواه، با وجود کبر سن و با وجود این که خیلی از سیاستمداران و رهبران دیگر، به هر دلیلی از وطن فرار کردند، اما در جبهات اندرابها در کنار بزرگان جبههی مقاومت، ایستاد.
او چندین بار نیز در اراضی اندرابها توسط لشکر جهل و خشونت، محاصره گردید، اما به گونهی قهرمانانه و معجزهآسا، موفق به شکستنِ محاصره و پس زدنِ طالبان گردیده بود.
اما بار اخیر، که منجر به شهادتِ این استورهی زمان، شد. طوری بود که مکان زیستاش در یکی از درههای اندرابها توسط مهرههای خاین افشا گردید و خیرخواه بزرگ همراه با بیستوچهار تن از افراد تحت امرش، در آن نقطه تا آخرین گلوله، جنگیدند و روزها در حال محاصره به جنگ و دفاع ادامه دادند، تا این که توسط بالگردهای مجهولالهویت، شماری گفته اند، توسط بالگردهای ارتش پاکستان، زیر بمبارد قرار گرفته و به شهادت رسید.
امام حسین فرزند عبدالاحد خنجانی، محمد عالم فرزند محمد صالح، قدرتالله فرزند محمد رسول، جمالالدین فرزند شمسالدین، محمدناصر فرزند محمدنسیم، رحمتالله فرزند آقا بابهی پروانی، محمدناصر فرزند محمدروزی، شمسالله فرزند علی اکبر بلخی، شفیعالله فرزند محمدظاهر، قدرتالله فرزند محیبالله و دیگر شهدای پنجمِ دیماه، مردانِ با وقار و ارزشگرا بودند، آنان در کنار کسی جان دادند، که شخصیت آرش کمانگیر و رستمِ زال را داشت. فرمانده خیرخواهِ بزرگ، بدون شک یکی از مردان تاریخ بود.
گفتنی است که وی بسیار شیفتهی تاریخ باشکوه این مرز و بوم بود و همیشه برای تجلیل شب یلدا، جشنِ سده، جشنِ نوروز و دیگر مناسبتهای تاریخیمان پیش قدم بوده است.
اگر خونمان رنگینتر از خون او و دیگر شخصیتهای قهرمان ما در برابر تجاوز طالب و قبایل نیست، پس باید نگذاشت که خون او به فراموشی سپرده شود، باید نگذاریم زندگیمان در عالمی از جُبن و هراس و سستی و بردهگی و غلامی بگذرد. باید ایستاد و مردانه زیست و از خود کارنامهای برجای گذاشت که باعث عبرتِ متجاوزان باشیم و سبب افتخار مردم و تاریخ خود. ما فرزندان، مولانای بزرگ و فردوسی و ابن سینا و بومسلم، آرش کمانگیر و رستمِ زمانهها استیم.
ما این همه بیمار نبودیم به هر کنج
با این همه زولانه و زنجیر، برادر!
از حق تو چشم و دل این مجمع فاشیست
تا روز قیامت نشود سیر، برادر!
*** ***
همرشتهی رودیم و چراغ دل تاریخ
همخون هزاران یل پامیر، برادر!
«یا به میدان نیا، یا تمام بیا! جنگ کاهلانه همیشه به سود دشمن است… با عشقِ تمام ایستاد شو، هیچ موجودی در جهان، نفرتانگیزتر از عاشقِ نیمبند نیست.»