طالبان یک گروه تندرو قومی با شعار مذهبی استکه بر اساس زور و خشونت قومی به سلطهی خود بر اقوام غیر پشتون افغانستان ادامه میدهند. طبعا درگیریهای قبیلهای درونقومی خود را دارند، اما خشونت و ستم شان بر اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک بیشتر است. با وصفی که طالبان با زورِ سر نیزه بر مردم در این دو سال سلطهی خود را حفظ کردند، اما از طرف دیگر مقاومت نیز در برابر گروه طالبان در افغانستان گسترش یافته است. اگر دو سال قبل در چند محل مشخصی مقاومت وجود داشت، امروز در بیشتر از چندین استان/ولایت و چندین شهرستان/ولسوالی مقاومت جریان دارد و نیروهای چریکی مقاومت حتا در شهرهای بزرگ از جمله در کابل به شکار افراد گروه طالبان میپردازند، اما سیاست طالبان استوار بر کتمان است و هرچه زیر سلطهشان رخ بدهد پنهان میکنند.
پرسش این است چرا در افغانستانِ زیر سلطهی طالبان جنگ گسترش مییابد؟ این پرسش چند پاسخ میتواند داشته باشد:
پاسخ نخست این استکه ستم، خشونت و زور به بازتولید خشونت و ستم میانجامد. وقتیکه طالبان با غیر از خود با زور و خشونت برخورد میکنند، سرانجام افراد تحت ستم ناگزیر میشوند، راه دفاع از خود را بر اساس جنگ درنظر بگیرند. اگر در برابر خشونت و ستم دفاع نکنند، نابود میشوند. برای جلوگیری از نابودی هویت، فرهنگ، زبان و حتا وجود خود هر کسی و هر گروهی حق دارند، ایستادگی کنند. این که امروز صدها جوان در برابر طالبان به مقاومت میپردازند، دلیلش همین ستم و خشونت طالبان بر مردم استکه این جوانان در یک جنگ نابرابر، شروع به مقاومت کردهاند.
پاسخ دوم، مسالهی سلطهی یک قوم بر اقوام دیگر است. اگرچه سلطهی یک قوم بر اقوام دیگر سالها است ادامه دارد، اما با این شیوهای خشن که در دورهی گروه طالبان جریان دارد، در دورههای دیگر جریان نداشته است. قبیلههای پشتون پاکستان را در سمت شمال افغانستان با خشونت جابهجا کردند و افراد بومی مردم تاجیک و اوزبیک را از محل کوچاندند. روستاهای مناطق هزارهنشین را در دایکندی، ارزگان و… پیهم تصرف میکنند و به افراد و قبیلههای قوم پشتون میدهند. اکثریت مطلق رهبری طالبان از یک قوم استند و در ادارات دولتی حتا از بستهای بسیار پایین افراد اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک را اخراج کردهاند. اینهمه برای سلطهی مطلق یک قوم بر اقوام دیگر صورت میگیرد.
پاسخ سوم، مسالهی زبانی و فرهنگی است. از وقتیکه طالبان رویکار آمدهاند زبان فارسی را از ادارات دولتی حذف کردهاند، واژههای فارسی و زبان فارسی را از لوحههای نام وزارتخانهها و حتا دانشگاهها حذف کردهاند، به تصاویر و دیوارنگاری شخصیتهای فارسی زبان از جمله استاد ربانی که یک دانشمند اسلام و مجاهد است در دانشگاه بدخشان بیاحترامی کردند و دیوار نگارهاش را از دانشگاه بدخشان حذف کردند، به آرامگاه احمد شاه مسعود قهرمان ملی کشور بیاحترامی کردند، به تندیس استاد مزاری و به تصویر امیرعلیشیر نوایی بیاحترامی کردند و دهها موردی دیگر را انجام دادند که بیانگر تعصب فرهنگی علیه اقوام فارسی زبان است.
پاسخ چهارم، مسالهی مذهبی است. طالبان اگرچه خود را حنفی مذهب میگویند اما با حنفیان دیگر که تاجیک و اوزبیک اند بدرفتاری میکنند. بنابراین معلوم میشود که این گروه از مذهب سوءاستفادهی قومی و قبیلهای میکنند و فقط میخواهند از مذهب استفادهی شعاری برای فریب افراد حنفی مذهب تاجیک و اوزبیک کنند، اما در قدرت به آنها سهمی ندهند و با استفاده از شعار حنفی مذهب، سلطهی قومی و ارزشهای قبیلهای قومی پشتون را تعمیم و گسترش دهند. بخشی از مردم افغانستان که شیعی مذهب اند، مذهب آنها را به رسمیت نمیشناسند و تبلیغ منفی علیه مذهب شیعه و شاخههای مذهب شیعه از جمله شیعه اسماعیلی راه انداختهاند و بنابر فشار و… هر روز اعلام میکنند و تبلیغ میکنند که افرادی از شیعه را مسلمان کردهاند، درحالیکه افراد شیعه مذهب، مسلمان اند.
پاسخ پنجم، دشمنی با زنان افغانستان است. این گروه زنان را انسان نمیدانند و زنان را از هرگونه حقوق بشری محروم کردهاند. آموزش و شغل زنان را ممنوع کردهاند و دهها گزارش از ستم و تجاوز افراد گروه طالبان بر زنان وجود دارند که زنان را کشتهاند، در زندان و حتا در خانهها بر زنان تجاوز کردهاند که یک نمونهی تجاوز آنها در یکی از ییلاقهای پنجشیر ثبت شده بود، چند فرد طالبان بر یک زن تجاوز کرده بودند. افراد طالبان به زور با دختران زیر سن ازدواج میکنند و به این ازدواجها با دختران زیر سن ادامه میدهند.
پاسخ ششم، دشمنی با ارزشهای مدرن است. این گروه باهرچه ارزش مدرن و معاصر است دشمنی دارند. با آموزش مدرن، علم معاصر، زندگی مدرن، حقوق مدرن و ارتباط بشری و فرهنگی با جهان مدرن سر ستیز و دشمنی دارند و میخواهند افغانستان را به یک مرکز جهالت و تروریستی تبدیل کنند که سرانجام در این کشور فقط افراد جاهل و تروریست مانند خود آنها زندگی کنند. این دشنمی با ارزشهای مدرن، زندگی در افغانستان را سخت میکند و از طرف دیگر باعث لانهسازی برای نیروهای تندرو میشود که افراد تندرو از این لانهها به کشورهای خارج صادر خواهند شد و کشورهای منطقه و جهان را ناامن خواهند کرد.
بنابر این موارد، طبیعی استکه در افغانستانِ زیر سلطهی طالبان جنگ گسترش پیدا میکند. این جنگ تنها جنگ مردم افغانستان با طالبان نیست، بلکه میتواند جنگ کشورهای منطقه و سرانجام کشورهای جهان با طالبان باشد. افراد اقوام تاجیک، هزاره و اوزبیک ناگزیرند برای بقای خود و برای سرزمین خود بجنگند، اگر نجنگند نابود میشوند.
جنگ به کشورهای منطقه و جهان چرا کشانده شود و چرا کشورهای منطقه و جهان ناگزیر به جنگ خواهند شد؟ پاسخ به این پرسش معلوم است، طوریکه طالبان در دور قبل آمریکا و خیلی از کشورها را ناگزیر به جنگ کردند، این بار نیز کشورهای منطقه و جهان را ناگزیر به جنگ میکنند؛ برای اینکه طالبان از گروههای تندرو و بهویژه شیعهستیز در افغانستان حمایت میکنند. دیر یا زود این گروهها امنیت ایران و کشورهای منطقه را به چالش خواهند کشاند و همینطور افراد گروههای تندرو برای حملات علیه ارزشهای مدرن به کشورهای اروپایی و جاهای دیگر نیز وارد خواهند شد و حملات انتحاری و… خواهند انجام داد.
بنابراین چاره چیست؟ چاره این است: پیش از اینکه طالب به اژدها تبدیل شود و قدرت تخریب و تجاوز و ستمش بیشتر شود، بایستی کشورهای منطقه و جهان چارهای بسنجند تا جلو این گروه تندرو گرفته شود. مردم افغانستان فعلا در درون بلا است و با این بلا مقابله میکنند و با بلا درگیرند، اما کشورهای منطقه و جهان که بیرون از بلا استند، باید متوجه باشند که این بلا دیر یا زود آنها را نیز درگیر خواهد کرد. یک متل و تعبیر مردمی و عقلانی در زبان فارسی وجود دارد اینکه علاج واقعه را باید پیش از وقوع واقعه کرد.