نویسنده: میثم کریمی
خشونت علیه زنان در تمام فرهنگها و نژادها از مسایل مهم جامعهی بشری است. کشور افغانستان نیز از این چالش مستثنا نبوده و از گذشته تا اکنون زن به عنوان جنس دوم شناخته شده و مورد ستم قرار میگیرند. رسوم و عادات تبعیضآمیز اجتماعی و فرهنگی مسلط در جامعهی افغانستان که ریشههای عمیق و دیرینه با نظام مردسالاری دارند، به صورت عموم زمینه را برای افزایش خشونت علیه زنان و دختران فراهم کرده است. این خشونتها میتواند تاثیر سوء فیزیکی، روانی و اقتصادی داشته باشد که اراده و عزم آزاد، قدرت تصمیمگیری، دستیابی به فرصتهای تحصیلی و شغلی زنان را سلب کند.
با سرنگونی رژیم استبدادی و خودکامهی طالبان در سال ۲۰۰۱ میلادی، به تعقیب آن شکلگیری نظام جمهوریت در افغانستان، فصل تازه را در تاریخ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان رقم زد. تغییرات در زندگی اجتماعی زنان از قبیل آموزش، مشارکت سیاسی و فرهنگی بهوجود آمد. متاسفانه در مناطق روستایی افغانستان بنابر استقرار فرهنگ سنتی، خشونتها پابرجا بود؛ مانند لت و کوب، قتل، جنس دوم دانستن، ازدواج اجباری، جلوگیری از ادامهی تحصیل دختران و فعالیتهای بیرون از خانه. با وجودی که در زمان حاکمیت نظام جمهوری برای بیرونرفت از این بحران تلاشهایی صورت گرفت، با به قدرترسیدن دوباره طالبان در ۱۵ اگست ۲۰۲۱میلادی؛ فضای سیاسی و اجتماعی برای زنان به شکل وحشتناک و باورنکردنی محدود گردید. این موضعگیری خشن طالبان در برابر زنان و نگرش آنها ریشه در باورهای مذهبی و فکری آنان دارد. زن را از نظر کرامت انسانی با مردان برابر نمیدانند و مسوولیت زن را تنها در چهاردیواری محدود میداند. دروازههای دانشگاهها بروی دختران مسدود و حتا دروازههای مکاتب متوسطه و لیسه نیز بروی دختران بسته شد. این عملکرد طالبان، مخالفت سریع این گروه با پیشرفت و شگوفایی را نشان داد. برعلاوهی آن گسترش خشونت در کشور ریشه در ساختارهای اجتماعی-فرهنگی جامعه و نگرش سلطهجویانهی مردان نسبت به زنان نیز دارد. در این مبحث به عوامل اساسی آن اشاره میکنیم.
عوامل فرهنگی
زنان که نیم از نفوس جامعه ما را تشکیل میدهند، نظر به شرایط ناهنجار سنتی و فرهنگی آسیب پذیرترین قشر جامعه بحساب می آید. رفتار خشونت آمیز در برابر زنان به یک عرف عادی در جامعه مبدل گردیده است، آن را به غیرت مردان مرتبط می دانند. از آن جمله عدم سطح سواد کافی، سنتی بودن فرهنگ جامعه و نگرش منفی نسبت به زنان، زنان را ناقض العقل و کم ظرفیت می پندارند، این هنجار نادرست فرهنگی در رشد خشونت رول عمده را بازی می کند؛ که سبب ممانعت زنان از کار، تحصیل، فعالیت های اجتماعی و فرهنگی گردیده است.
عوامل اقتصادی
در افغانستان بیشترین خشونت علیه زنان در خانوادههای کمدرآمد صورت میگیرد. فقر شدید اقتصادی، مشکلات روانی را در جامعه و خانوادهها به وجود آورده و زمینه خشونت و بد رفتاری را فراهم میکند و از سوی دیگر زنان و دختران خانوادههای فقیر مجبورند به خاطر امرار حیات در خانوادههای افراد ثروتمند به مزد کمتری کار کند، وابستگی به این مزد کم اکثر موارد زمینه بد رفتاری را در مقابل زنان فراهم میکند. مصارف گزاف ازدواج، عدم برخورداری زنان از حق میراث سبب عقدهمندی خانوادهها شده و سبب میگردد که حرمت و جایگاه زن را در خانواده شوهر از میان بردارد. همچنان عدم استقلال اقتصادی زنان یکی از مهمترین عامل خشونت علیه زنان محسوب میگردد؛ این وابستگی زنان به مردان موجب گردیده تا زنان در اجتماع و خانواده از موقعیت پایین تر نسبت به مردان برخوردار گردد .
عوامل روانی خشونت
انزواگرایی، بیکاری و سرخوردگی افراد، عامل اصلی این گونه خشونت پنداشته میشود؛ بدگمانی نسبت به زنان به دلایل نگرش منفی که در جامعه نسبت به آنها وجود دارد ناشی از فرهنگ سنتی افغانها است و به خشونت می انجامد. این نوع خشونت نیز از موارد شایع خشونت علیه زنان بوده، کمتر به عنوان خشونت مورد توجه قرار میگیرد، بناء خشونت روانی شرافت، آبرو، غرور و اعتماد به نفس زن را به صورت جدی مورد تعرض قرار داده و متاثر میسازد.
فروش دختران از روی جنسیت
رسم ناپسند که ناشی از فقر اقتصادی و عدم آگاهی جامعه از حقوق همدیگر منشاء میگیرد. خانوادههای فقیر و کم درآمد در مقابل پول دختران شان را به اجبار به عقد افراد در میآورند، این نوع ازدواج در اغلب موارد منجر به خشونتهای خانواده گی گردیده و جایگاه زن در خانواده شوهر از ارزش کمتر برخوردار میگردد؛ بناء بسیار از پژوهشها نشان میدهد که این نوع خشونت در خانواده و اجتماع سبب تشویش، حس حقارت و در نهایت سبب خودکشی زن میگردد.
با درنظر داشت موارد فوق به این نتیجه میرسیم که: خشونت علیه زنان یک پدیده جهانی است؛ اکثرا در کشورهای جهان سوم که از نگاه سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کمتر توسعه یافته بیشتر معمول است. در افغانستان خشونت ریشه در ساختار فرهنگی و سنتی جامعه دارد که خشونت علیه زن را به غیرت مرد توجیه میکند. بناء برای بیرون رفت از این معضل اجتماعی لازم است که برای رشد و ارتقای فرهنگ جامعه تلاش صورت گیرند، با این حال هر کدام از افراد جامعه، فعالین مدنی و حقوق بشر، روحانیون و بزرگان اقوام مختلف می توانند به نوبه خود در این روند اجتماعی نقش مثبت را ایفا کند.
از سوی دیگر رسانههای جمعی و اجتماعی نقش اساسی را در بازتاب اندیشههای نوین فرهنگی ـ اجتماعی و محو خشونت علیه زنان دارند. در این صورت همه اتباع کشور دست به دست هم داده باورهای غیر منطقی و اشتباه نسبت به زنان را کاهش داده و یک جامعه مرفه، آزاد، به دور بنیاد گرایی و تحجر گرایی را شاهد باشیم.
منابع و ماخذ
- حقیار، ثریا ( ۱۳۹۹). مبانی نظری خشونت علیه زنان، موسسه حقوق بشر و محو خشونت.
- صد مقاله برتر (۱۴۰۱) ش. « اندیشه ها برای افغانستان » موسسه مطالعات اقتصادی و حقوقی افغانستان (AELSO) ، نشر واژه، کابل.
- کریمی، میثم (۱۴۰۰). تحولات سیاسی در افغانستان بین سالهای ( ۱۳۹۳-۱۳۹۸ ). مرکز معلومات افغانستانACKU ، پوهنتون کابل،کابل.
- کمیسیون مستقل حقوق بشر(۲۰۱۴) م. خشونت علیه زنان در افغانستان، کابل ـ افغانستان.
- نظری، علی خان؛ موسسه حقوق بشر و محو خشونت / عوامل فرهنگی خشونت علیه زنان در افغانستان/ ، کابل.