نویسنده: دکتر نورمحمد نورنیا
اخیراً یکی از منسوبان طالبان در کشور اظهار کرد: «افغانستان به کمک کشورهای دیگر نیاز ندارد و آن را خداوند میسازد.» این ادعا از جانبی، خلاف واقعیت است؛ زیرا وابستگی خارجی حاکمیت، ناگفته پیداست. از طرفی دیگر، فرافکنی مسوولیت انسانی به جانب خداوند را نشان میدهد و قوانین طبیعی و دستوری را با هم میآمیزد. در حالی که انسان معاصر به این آگاهی رسیده که مسوولیتهای خودش را با اتفاقاتی که در طبیعت رخ میدهد، جدا کند و در برابر قوانین، احساس مسوولیت نماید. علاوه بر این، کاستیهایی را که وجود دارد، برعهده گرفته و در جهت برطرفکردن آنها میکوشد.
کارل پوپر در کتاب «جامعهی باز و دشمنان آن» میگوید که: فقط در یک جامعهی بسته، قوانین دستوری و قوانین طبیعی از هم تفکیک نمیشوند و انسان، مسوولیت خودش را درک نمیکند. خصوصیتهای دیگر این جامعه آن است که دولت، ایدیولوژیزده است و قابلیت انعطاف ندارد. مردم را در شفافیت قرار نمیدهد و همیشه رازی وجود دارد که مردم از آن آگاهی ندارند.
قوانین طبیعی و قوانین دستوری
با توجه به تنوع تعریفهای فیلسوفان از طبیعت، قوانین طبیعی در آثار ایشان دارای چهار معناست. یکی از آن معانی، «نظم و ترتیب موجود در جهان» میباشد. افلاتون در کتاب تیمائوس، اعتقاد دارد که جهان طبیعت، یک موجود زنده است و در سایهی تدبیرِ یک منبع آگاهی برتر، دارای هماهنگی و منظم است.
رواقیون نیز جهان را دارای عقل کلی و روح مدبری میدانستند که در کالبد جهان وجود دارد و آن را هدایت میکند. آنان اعتقاد داشتند که زیستن مطابق با نظم موجود در جهان، محتوای قانون طبیعی است. آنان برترین فضیلت را که چکیدهی تمام فضیلتها بود و راه رسیدن به سعادت شمرده میشد، زیستن مطابق طبیعت میدانستند.
قانون طبیعی؛ یعنی قانونی که محصول طبیعت باشد، نه این که از قرارداد اجتماعی برون آمده باشد و به توسط خرد بشر، وضع گردیده باشد. رخدادهای طبیعی (تحول روز و شب، طلوع خورشید و…) و ویژگیهای زیستشناسانهی موجودات، از این منظر، مبتنی بر قوانین طبیعیاند. قوانین طبیعی در تحول معنایی، از ارادهی خدا آغاز شده و به وجدان و زیست اخلاقی رسیده. یعنی هرچیزی را که به خیر بشر تلقی شده؛ طبیعی میپندارند.
در مقابل قانون طبیعی، قانون دستوری قرار دارد که عقل خودبنیاد بشری آن را وضع میکند. قوانین دستوری، قوانینی سکولاریستیاند. به این معنا که انسانها خیر و شر خودشان را خود تعریف و تعیین کرده، نفع و ضرشان را به کتابت درمیآورند و پابندی به آن قوانین را لازمالاجرا میدانند. اهمال نسبت به آن قوانین و سرپیچی از آنها بازپرس دارد که در قوانین جزا مشخص شده.
کشورهای پیشرفتهی جهان، بر عقل خودبنیاد اعتبار بیشتری قایلاند و بر آن اعتماد دارند. بر همین اساس، شفافسازی در زمینههای گوناگون را حق افراد جامعه میدانند و از رعایت آن حق، مراقبت میکنند. قدرت انسان در جامعههایی که آزادی ابراز رای وجود دارد، به زیبایی تمثیل شده دلبری میکند. هرکسی اشتباه خود را پذیرفته جبران میکند یا به توسط قوانین دستوری، مجبور به جبران آن میشود. به گفتهی نیچه، انسان بزرگترین گناه، گناه زمین را میپندارد و در برابر زمین، احساس مسوولیت میکند.
بنابراین، جوامعی که استورهای میاندیشند و در دریای اوهام، دست و پای میزنند؛ به گفتهی اقبال لاهوری، ناتوانی خود را «توکل» نام مینهند و مسوولیت خود را به عهدهی خدا میگذارند. اگر آن مسوولیتها انجام نشد هم، کسی حق پرسوجو هم ندارد؛ زیرا امور اجتماع به خدا سپرده شده و در آنچه که پیش آمده هم خیری وجود داشته.
به این صورت، قوانین دستوری و قوانین طبیعی با هم آمیخته، امور اجتماع به گونهی مطلوب جلو نمیرود و هیچکسی در قبال هیچ عملکردی پاسخگو نیست. در جهان امروز که عصر دانش هست و انسان با محاسبهی دقیق، به فضا موشک میفرستد؛ بیمسوولیتی در برابر سرنوشت نفوس یک کشور، داستانی است پر از آب چشم.