پس از دهههای استبداد و استعمار که بوی بردگی و غلامی برای انگلیسها هنوز از دروازهها و دیوارهای ارگ افغانستان به مشام میرسید و پس از معاملهگریها و خاکفروشیها. پس از دههها حکومت و اقتدار ظلم و فاشیستی عبدالرحمان خانی؛ مردی سر برآورد از میان تودهها، از میان باغهای انگور، دهقانزادهای برای براندازی کاخ الحاد و استبداد. قهرمانی که به اژدهای استعمار نه گفت و برای نخستین بار پس از سالهای بیشمار، حلقهی غلامی را از گردنِ ملت و سرزمینش باز کرد. آن دهقانزادهی آزاده و عیار کسی نبود جز امیرحبیبالله کلکانی.
امیرحبیبالله کلکانی انسان عجیب و جالبی بود. براساس منابع تاریخی که از شخصیت یعقوب لیث حکایت میکنند، پسر یک رویگر (مسگر و سفیدکنندهی اجناس مسی) بود ولی در دوکان رویگری خود آنچه به دست میآورد برای دوستان و یاران خرچ مینمود. یعقوب لیث چنان عیار و جوانمرد بود که در نهایت در میان تمام مردان سیستانزمین معروف شد و سرانجام شمشیر بر دست گرفت و برای براندازی کاخ ستمِ عباسیان ایستاد و مبارزه نمود. امیرحبیبالله فرزند یک باغبان و دهقانزادهی ساده بود، اما آنچه داشت با یاران و رفقایش خرج میکرد و اصلاً چشم و دلش به مال و منال دنیا وابسته نبود. از گذشتهها میان فارسیزبانان رسم است که جمعی از جوانان به یکی از یاران خود که بیشتر دلاور و شجاع و عیار و خرّاج است، لالا میگویند. لالا یعنی برادر بزرگ و شخصِ مسوول در جمع.
در زمان و زمانهای که شاهزادههای افغانی، برای رسیدن به قدرت از انگلیس و روسیهی تزاری کمک میگرفتند و برای رقابت، همدیگر را میکشتند و پدر، پسر را و پسر پدر و برادر را کور میکردند و جام زهر مینوشانیدند و دست به انواعِ اعمالِ ناپسند میزدند. به طور مثال: عبدالرحمان خان که یک بیسواد بود و هیچ درس نخوانده بود، ظلم و وحشتگریاش هنوز در سینهها و یادها مانده است، پسرش، حبیبالله او را زهر داد و کشت و سپس امانالله که نواسهی عبدالرحمان خان است، پدر خود، یعنی حبیبالله را به کمک نادرخان، در حرمسرایش با تپانچه کشت. حالا شما قضاوت کنید کسی که به پدر خود رحم نکند و بکُشَد، آیا به مردم فقیر و رعیت رحم خواهد کرد؟
اقدامات افراطگرایانهی امانالله در وضع قوانین مالیاتی سنگین و کمرشکن بالای مردم، کشف حجاب به شکل فرنگ و کشورهای سکولار غربی، بیعدالتی بالای ملت، برخوردهای تندروانه برعلیه مذهبیون و مردم عام، طرح نظامنامهی ناقلین به سمت قطغن و گرفتن زمین و خانهی مردمان بومی و انتقال مردم جنوبی و قبایلی-کوچی در این مناطق، پشتونیزهسازی دولت و قوانین، جاسازی اصطلاحات پشتو که کسی شناختی از این زبان نداشت، به جای فارسی در اردو و تمام ادارات و نیز دهها مورد ظلم و استبداد بر مردم، سبب شد در سراسر افغانستان شورش برپا گردد. و امیرحبیبالله کلکانی، جوانمردِ دلیر و سربلند، قد علم کند و مسیر تاریخِ ننگینِ استعمارزده و قبیلهای را تغییر دهد. تاجیکپسرِ عیار و مبارز…
امیرحبیبالله کلکانی در سال ۱۲۶۹خورشیدی در شهرستان کلکان استان کابل زاده شد. از سال ۱۲۹۹ تا ۱۳۰۱ خورشیدی خدمت عسکری نمود و در سال ۱۳۰۳خورشیدی به دورهی دوم خدمت جلب گردید و در سرکوبی شورش جنگ منگل سهم فعال گرفت. سپس به کمک مولوی عبدالحی پنجشیری به شهرهای بخارا، سمرقند و دوشبنه رفته، در پهلوی گروههای مقاومت ملی تاجیکان، علیه دولت شوروی وقت، به مجاهدت پرداخت. مقاومت تاجیکان در همآهنگی با انور پاشاه صورت گرفته بود. در بخارا، انور پاشاه که زمانی وزیر دفاع امپراطوری عثمانی و داماد خلیفه عثمانی بود، رهبری جهاد را به دوش دارد. حبیبالله در جهاد علیه لشکر سرخ چنان رشادت نشان میدهد و صمیمانه میجنگد که با نامهی انور پاشا تقدیر میشود و ضابط جنگ شناخته میشود.
به دلیل اشتباهات و خیانتهای ملی امانالله و خیزش مردم در نقاط مختلف برعلیه امانالله، امیرحبیبالله کلکانی از سالهای ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۷ خورشیدی، رهبری نیروهای مقاومت مردم شمالی، علیه دولت امانی را به عهده داشت که در این روند مبارزه و مقاومت، دولت ناگزیر شد که در برابر نیروهای مقاوم مردم شمالی از درِ مفاهمه و مصالحه پیش آید. بر اثر یک توافقنامهی رسمی میان ایشان و نمایندهی دولت در سال ۱۳۰۷، از جانب شاه امانالله به امیرحبیبالله کلکانی رتبهی جنرالی اعطا گردید. اما امانالله بعدتر به شرطهای صلحِ امیرحبیبالله اقدام عملی نکرد و دوباره به خیانت ملی و برخوردهای تندروانهی خود ادامه داد و حبیبالله ناگزیر شد دوباره دست به خیزش بزند و این بار در سال ۱۹۲۹ میلادی، حکومت امان الله را سرنگون ساخت و بزرگان و متنفذان و سران اقوام، حبیبالله را «خادم دین رسول الله» لقب دادند و او را امیر برحق و قانوانی اعلام کرده و به نامش خطبه خواندند.
قیام شمالی بزرگ برعلیه امان الله همزمان با قیام مردم «شینوار» و «خوگیانی» و خیزش ملاعبدالله گردیزی مشهور به ملای لنگ، صورت گرفته بود. در هنگام تسخیر کابل، شاه حبیبالله کلکانی به تاریخ ۱۷ جنوری ۱۹۲۹ از شاه عنایتالله و اعضای دولت امانی، بیعتنامه انتقال قانونی حکومت را پذیرفت و به صورت رسمی بر تخت شاهی افغانستان تکیه زد. در کابل روزنامهی «حبیبالاسلام» و در استانها روزنامههای «اتفاق اسلام»، «مویدالاسلام»، «طلوع افغان»، «رهبران اسلام»، «ایمان» و «نهضتالحبیب» در زمان حبیبالله کلکانی ایجاد شد و نشر میگردید.
نامگذاری نشریهای به نام «نهضتالحبیب» نشان میدهد که حبیبالله میخواست نهضت فکری و فرهنگی داشته باشد.
نادرخان که در خارج در سایهی بریتانیاییها زندگی میکرد با معاملهی سپردن منافع خارجی افغانستان به دست انگلیسها، سپاهی را با کمک همهجانبهی قوای انگلیس و ملیشههای مرزی قبایلی ایجاد نمود که با برادران خویش (هاشم خان وشاه ولی خان) وارد افغانستان شد. مجالی به آوردن تغییر در ساختار نظام، به حکومت نوبنیاد حبیبالله خان کلکانی ندادند. جنگ میان ملیشههای سرحدی نادر و نیروهای نظامی حکومت آغاز شد؛ از جمله جنگی که در غزنی در گرفت، بیستهزار سرحدی که با نادر (ملیشهی انگلیس) آمده بودند، کشته شدند؛ ولی نتوانستند غزنی را تصرف کنند؛ اما بنابر وعدههایی که به هزارههای مناطق مرکزی و بامیان از سوی نادر داده شد، هزارهها از عقب به حبیبالله کلکانی یورش بردند و وی را مجبور به عقبنشینی به زادگاهش کردند. نادرخان با این شیوه استان غزنی و به همین ترتیب کابل را تسخیر کرد. پس از تسخیر کابل، «محمد صادق مجددی» را با یک جلد قرآن شریف که نادرخان برای یقین دادن به حبیبالله کلکانی که مورد عفو و بخشش قرار دارد، از جانب خود مُهر و امضا نموده بود، نزد او فرستاد. خادمِ دین رسولالله، به قرآن شریف احترام گذاشت و با بیست تن از یارانش وارد کابل شد؛ اما نادر غدار با غدر تمام، خلاف وعدهی خود و بابیحرمتی به قرآن پاک، حکمِ به دارآویختن حبیبالله کلکانی و یارانش را صادر کرد. امیرحبیبالله کلکانی، آن عیارمردِ پاکباز و نترس، همراه با یارانش به تاریخ ۱۳ اکتوبر ۱۹۲۹ بهوسیلهی ملیشههای انگلیسی یعنی قبایل دو سوی خط، نخست تیرباران و سپس به دار آویخته شدند.
اما به قول احمد شاملو، «نادر غدار و قرآنخور»، دست به جنایات بسیار علیه خانوادههای حبیبالله و یارانش و مردم شمالی بزرگ زد که در تاریخ بیپیشینه بود. چون نادر و پشتیبانان بریتانیاییاش خوب میدانستند که شاه حبیبالله کلکانی از تبار آزادگانی چون: جمشید و فریدون، کاوه و کیقباد، کوروش و رستم، ابومسلم و یعقوب لیث و دهها ابرمرد سربلند تاریخی و فرهنگی است که هیچگاه بردگی و اسارت را نمیپذیرد و یوغ استعمار را بردوش نمیکشد.
حبیبالله کلکانی، این مبارزِ آزادیخواه، در طی ۹ ماه حکومت خود شاهد دو تجاوز خارجی بود، تجاوز روسها از شمال که با بمباردمانهای سنگین آغاز شده بود و توسط حبیبالله خان دفع گردید، سپس تجاوز انگلیسیها که نادرخان را مجهز نمودند و کمک نظامی کردند و در نهایت موفق به تسخیر افغانستان شدند. و نادرخان هزاران تن از مبارزان راه آزادی و چهرههای ضد انگلیسی را یکی پی دیگری به دار آویخت و سرکوب کرد. و دوباره کشور و مردم به چنگ انگلیس و استعمار سقوط کرد و زنجیرهی جنایات و خیانتهای ملی دوباره آغاز گردید.