نویسنده: دکتر نورمحمد نورنیا
رهبری و رهبر
بنیس گفته: رهبری، توانایی تبدیل چشمانداز به واقعیت است. از نظر ریچاردز و انگل، رهبری بیان دیدگاهها و تجسم ارزشهاست. هنری کیسینجر، در مورد وظیفهی رهبر میگوید: وظیفهی رهبر این است که مردم خود را از جایی که هستند تا جایی که نرفتهاند؛ ببرد.
به نظر دنیس جیوجیگان، اگر بپرسیم که رهبران چه کسانی هستند، بهطور کلی به سه نوع شخصیت فکر میکنیم: ۱) مالک یا بنیانگذار سازمان؛ ۲) یک کاوشگر که به عنوان اولیننفر از کوه بالا میرود و دیگران دنبالش میکنند؛ و ۳) شخص سیاسی (متعهد به دنبالکردن یک دیدگاه).رهبر تحولآفرین خوب کسی است که بهطور موثر، چشماندازی روشن و الهامبخش از آینده ایجاد کند؛ قدرت تعامل داشته باشد و به پیروان خود خلق انگیزه نماید؛ و به سمت چشماندازی که برای آینده ترسیم میکند، حرکت کرده، نتایجی مطلوب بهدست بیاورد. فرآیندهای: آینده، تعامل و تحویل، اولینبار توسط استیو ردکلیف در کتاب «رهبری شفاف و ساده» ارایه شد.
آینده: ایجاد چشماندازی روشن و الهامبخش
رهبری ریشه در آینده دارد. رهبران خوب در تصمیمگیریهای خود، توسط آیندهای که میخواهند خلق کنند؛ هدایت میشوند. با درک اینکه درحال حاضر کجا هستید و درک اینکه دوست دارید کجا باشید، دوست دارید کارها در آینده چگونه انجام شوند یا چه احساسی دارید؛ آغاز میشود و با ایجاد یک چشمانداز قانعکننده از آینده بهدست میآید.یک چشمانداز قانعکننده در قلب هر تحول موفقی قرار دارد. این چشمانداز باید بهطور واضح و مختصر، اهداف سازمان را به نحوی متقاعدکننده بیان کند. رهبران خوب تصویری برانگیزاننده و الهامبخش از آینده ارایه میکنند و خود، الهامبخش دیگران برای رسیدن به آن هستند.همانگونه که تذکر داده شد، دو مهارت گسترده برای تعریف آیندهی سازمان وجود دارد: اول، مهارت تحلیلی رهبری که به موجب آن نقاط قوت و ضعف خود را میتوان درک کرد؛ دوم، مهارتهای نرم رهبری که با آن، امکان خلقِ چشماندازی قانعکننده با جذابیت احساسی همراه میشود.
تعامل: ایجاد انگیزه در افراد برای راهاندازی آینده
چشمانداز، جایی است که احزاب و سازمانها به آن مقاصد میخواهند برسند. برای رسیدن به این هدف، باید به مردم انگیزه داده شود و رهبر، این کاریزما را باید داشته باشد که انگیزهبخشی کرده و اثرگذار واقع شود. تعامل، بدان معنی نیست که مردم را از آنچه میخواهید انجام دهند؛ آگاه کنید. به این معنی نیست که به آنها معرفی کنید که کجا میروید. تعامل، درآمیختن با آنهاست، بنابراین رهبر باید این بصیرت را داشته باشد که دیگران چگونه پیام او را دریافت میکنند و چگونه بر آنها اثر میگذارد.به نظر جیمز داونتون، روایتسازی میتواند راهی عالی برای توضیح یک چشمانداز باشد. روایت از کلمات و تصاویر برای جهتدهی ذهن شنونده به آینده استفاده میکند. روایت، هم بینش را به اشتراک میگذارد و هم شنونده را از نظر احساسی به سمت بینایی میکشاند. همچنین به رهبر این فرصت را میدهد تا انرژی، اندیشه و هیجان خود را برای ایجاد آینده به اشتراک بگذارد. مردم از کسی پیروی میکنند که جایگاه دنبالشدن را کسب کرده باشد و این جایگاه را میتوان با الگوبرداری روزانه از رفتاری که از دیگران انتظار میرود، تشخیص داد.وقتی اعضای تیم هم از نظر فکری و هم از لحاظ احساسی، همنوا میشوند؛ انتظارِ نتیجهی خوب در آنها ایجاد میشود و آنان سخت میکوشند.
تحویل: اقدام در جهت تحقق چشمانداز
ارایهی چشمانداز به معنای توانمندسازی دیگران برای دستیابی به هدف است و اقدام، نظارت بر پیشرفت به سمت هدف و چشمانداز میباشد. تحویل، مدیریت چشمانداز است.رهبر باید اطمینان حاصل کند کاری که انجام میشود؛ هر دو است: مطابق با چشمانداز و تحت مدیریت. این ممکن است به توسط رهبر انجام شود یا ممکن است توسط یک یا چند مدیر که رهبر، مسوولیت را به آنها محول کرده. انجام این کار به ساختار سازمانی و راهاندازی پروژهها نیاز دارد.به سخن بنیس، یک رهبر میتواند یک مدیر باشد، یا اینکه بر مدیر/مدیران اعتماد کند تا در تدوین چشمانداز، روشهای اثرگذاری و انگیزهبخشی، و مدیریت پروژه برای دستیابی به مطلوب، یاور رهبر باشند. یک رهبر خوب، مجهز به این درک است که عصر کنونی، عصرِ روش است و مدیریت، همان طرح و تطبیق روشمندانهی پروژه میباشد. بنجامین میس میگوید: فاجعه، به هدفنرسیدن نیست؛ فاجعه آن است که ندانی به چه چیزی میخواهی برسی.