نویسنده: سینا راشدی
دوسال پس از حاکمیت مجدد طالبان، این گروه هنوز با چالش مشروعیت مواجهاند. با وجود تلاشهای مستمر، به مشروعیت ملی، منطقهای و بینالمللی نرسیدند. رویای همیشگی طالبان، پذیرش آنان از سوی جامعهی جهانی است. بارها به کشورهای چون قطر و ایران، روسیه و چین نماینده فرستادند، اما بینتیجه برگشتند. این نوشته حاوی سه بخش است؛ نخست: مشروعیت از منظر اندیشمندان غربی، دوم: مشروعیت در اسلام، سوم: عوامل ناتوانی طالبان در زمینهی رسیدن به مشروعیت.
۱. مشروعیت از دید اندیشمندان غربی
مشروعیت بر حقانیت تاکید میکند. عهدهداران امور سیاسی باید حقانیت خودشان را در فرایند دولتداری، اثبات کنند. هستهی اصلی تعامات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در نظامهای سیاسی برمبنای مشروعیت شکل میگیرد. فلسفهی فکری، جهانبینی و چگونگی اعمال فرامین از سوی حاکمان، مشروعبودن نظام سیاسی را نشان میدهد. یکی از ماموریتهای دولتها، تامین عدالت است. به تعبیر ارستو، دولتها زمانیکه از مرز عدالت خارج شوند، به فساد کشیده میشوند. افلاتون ایدهی عدالت را مطرح کرد. به نظر او، دولتهایکه قادر به رفع مشکلات و ایجاد عدالت در جامعه نشوند، محکوم به شکست اند. با اینحال، یکی از پایههای اساسی کسب مشروعیت از جانب دولتها، تامین عدالت است. نظامیکه در این زمینه ناتوان باشد، مستحق مشروعیت داخلی و خارجی نیست. در قرنهای ۱۷ و ۱۸، متفکران چون جان لاک و روسو، هابز و ماکس وبر، مشروعیت حاکمان را به چالش کشیدند. آنان تاکید کردند که انسانها آزاد اند و حق دارند با خردنگری در تعیین سرنوشت خود نقشآفرینی کنند. در میان اینها، جان لاک و ماکس وبر استدلال میکنند که مشروعیت یک رژیم سیاسی به رضایت حکومتشوندگان منوط است. یا هم در جای دیگر میگویند: «یک نظام سیاسی زمانی مشروع است که پیرواناش به مشروعیت آن اعتقاد مطلق داشته باشند.» این مشروعیت بر اساس عقد قرارداد اجتماعی برآورده خواهد شد.
۲. مشروعیت در اسلام
قرائتهای که از اسلام ناشی میشوند، نشان میدهند که دولتها از منبع الهی مشروعیت میگیرند. براساس این مدل، جهان در انحصار قدرت خداوند است. کسی حق حاکمیت دارد که از جانب خداوند منصوب شده باشد. مشروعیت الهی نظامهای اسلامی در «عصر غیبت» با موجودیت عالم اسلامی که توانایی تطبیق آموزههای دینی و ادارهی جامعه را داشته باشد، پذیرفته میشود. با این رویکرد، نقش مردم در مشروعیت نظام، نادیده گرفته نمیشود. در کنار مشروعیت الهی که منتفی نیست، رضایت حکومتشوندگان نیز از عنصر کلیدی برای مشروعیت نظام سیاسی محسوب میگردد.
۳. عوامل ناکامی طالبان در کسب مشروعیت
پرسش اصلی این است که چرا طالبان مستحق مشروعیت نیستند؟ تلاشهای این جریان در دور اول و دوم حاکمیتشان، چرا فاقد نتیجه است؟ پاسخ این پرسشها خیلی صریح و عقلانی است. طالبان با معاملات پنهانی و از راه قوه قهریه حاکم افغانستان شدند. با وضع قوانین سختگیرانه و طفرهرفتن از مطالبات ملی و بینالمللی، به مشروعیت نمیرسند. امر و نهی نظام سیاسی حاکم، توام با فشار صورت میگیرد. توجیه عقلانی برای اعمال سیاستهایشان وجود ندارد. شهروندان افغانستان زمانی به اطاعت از این گروه موظف اند که حاکمیتشان مشروع باشد.
در تقابل با مشروعیت «Legitimacy» در فرایند دولتداری، غصب «Usurpation» قرار دارد. شماری از گروهها، با انتساب خود به خدا و ارزشهای دینی، قدرت را غصب میکنند. جریانهای اینگونهای، شایستگی مشروعیتدهی ندارند. اینها، قادر به مهار مشکلات جامعه نیستند. نیازمندیهای شهروندان، جزو سیاستگذاریشان پنداشته نمیشود. وضعیت جاری در افغانستان، متعلق به نوع دوم است. قدرت غصب شده و تلاشها برای دستیابی جهت مشروعیت ملی و بینالمللی کارساز نیست.
قرارداد اجتماعی بخشی از فلسفهی سیاسی است. انعقاد آن، نقشه را برای مشروعساختن فراهم میسازد. با این توافق فرضی، شهروندان و حاکمان، وظایف همدیگر را مشخص میسازند. جریان طالبان که آغشته با توهم اند، با یکچنین قرارداد، اصلا سر سازش ندارند. با این وضعیت، مشروعیت ملی، ممکن نیست. در فقدان مشروعیت داخلی، مشروعیت بینالمللی هم غیرممکن خواهد بود. بنابراین، سود التماس طالبان از غرب و شرق برای پذیرش، در شاخ آهو باقی میماند. سران امارت طالبانی، تا زمانیکه رضایت شهروندان را به دست نیاورند، از دید جهان پذیرفته نخواهند شد.
ایدیولوژی طالبانیسم در تناقض با کثرتگرایی ظهور کرد. زیر سقف این ایدیولوژی، حقوق و ارزشهای مردم نادیده گرفته میشود. بخشی عظیمی از جامعه از صحنههای مختلف حذف شدند. به تفاوتهای فرهنگی-مذهبی تمکین نمیکنند. آزادیهای مدنی شهروندان را سرکوب میکنند. بیثباتی اقتصادی بیداد میکند. مهاجرت ناشی از ناهنجاریهای موجود رو به گسترش است. زمینهی فعالیت رقیبان سیاسی-ایدیولوژی مساعد نیست.
تمامیتخواهی، مدل نظامداریست. فعالیت شبهنظامیان خارجی افزایش یافته است. قدرت در انحصار یگ گروه قومی قرار دارد. فضیلت پاس داشته نمیشود و مشکلات فرعی دیگر… آخر، این وضعیت حاکم در افغانستان است. این سنت با عقلانیت جهان معاصر، هیچ ربط ندارد. خوب، چه کسی این وضعیت را توجیه میکند؟ با این وضع، طالبان سزاوار مشروعیت نیستند. این منطقیترین قضاوت است. تا زمانیکه طالبان «مشروعیت دموکراتیک حکومت» جهت احراز قانونی بودنشان را به نمایش نگذارند، منزوی باقی میمانند.