نویسنده: یعقوب یسنا
تحقیق به درک مشکل ارتباط دارد. یعنی محقق یا پژوهشگر دانش و توانایی درک مشکل را در بارهی موضوعی داشته باشد. زیرا درصورتیکه درکی از مشکل وجود نداشته باشد، تحقیق نمیتواند آغاز شود. نخست پژوهشگر باید بتواند مشکلی را درک کند، بعد مشکل را به مساله و سوال تبدیل کند، پس از مسالهسازی مشکل، طبق نظریه یا نظریههایی، فرضیههای را برای حل مساله و پاسخگویی به سوال در نظر بگیرد که این فرضیهها بتوانند مساله را مورد آزمون قرار بدهند. در مسالهسازی مهم این استکه مساله قابل سنجش، مقایسه، ارزیابی و بررسی باشد. در غیر آن نمیتوان هر سوال و مسالهای را سوال و مسالهای علمی دانست.
به طور مثال یک شخص برمیخیزد، چند قدم برمیدارد اما به زمین میافتد. در این زمین افتادن شخص مشکلی وجود دارد که میتواند به صورت چند مساله مطرح شود: یک، پیش پای شخص موانعی بوده که پایش به موانع برخورد کرده و به زمین افتاده است؛ این موانع میتواند برآمدگی گوشهای از فرش باشد یا چیزی؟ دو، شاید شخص بیماری مفصل داشته و این بیماری سبب شده که به زمین بِاُفتد؟ سه، فشار بلند یا پایین، یا تکلیف قلب داشته است؟ و… .
تحقیق از اتفاق این مشکل میتواند آغاز شود، اما برای اینکه تحقیق ما نتیجه بدهد، روش یا شیوهی شناخت درستی را برای درک و تشخیص مساله در نظر بگیریم. اگر مساله را تشخیص ندهیم و نشناسیم، تحقیق ما نتیجهی مطلوبی نخواهد داشت. بنابراین محقق برای روش حل مساله فکر میکند تا مساله را با انتخابِ چگونه ابزار و روشی حل کند. پس از انتخاب روش حل مساله، تحقیق آغاز میشود.
ریچارد داوکینز در گفت وگوییکه با استفن هاوکینگ دارد، میگوید علم با «سوال» توسعه و پیشرفت میکند نه با سرمایهگذاری. زیرا پیش از سرمایهگذاری و هزینه برای علم باید روحیهی پرسشگری را تقویت کرد، بعد برای پاسخ به پرسشگری هزینه و سرمایهگذاری کرد. بنابراین درک مساله و طرح سوال، آشکارترین نقطهی آغاز یک تحقیق است.
مساله را میتوان این گونه تعریف کرد:
«مساله عبارت از ابهامی استکه بین معرفت از واقعیت و حقیقتی به وجود میآید. یعنی معرفتیکه ما از واقعیت و حقیقتی داریم، دیگر آن معرفت با آن واقعیت و حقیقت سازگار نیست یا نمیتواند قناعت علمی و منطقی از واقعیت و حقیقت ارایه کند.»
«مساله بیان عالمانهی ابهام، مجهول، مشکل یا معضلی استکه توجهِ محقق را جلب کرده است.»
مشکل طوری باید به مساله تبدیل شود که قابل سنجش و نیازمند به پاسخی روشمند باشد. یعنی اینکه سوال و مساله باید روشمند و آزمونپذیر طرح شود. مساله نقطهی صفر یا آغاز پژوهش است. زیرا پژوهش با مساله آغاز میشود. به طور کلی هیچ پژوهشی نمیتواند بدون مساله آغاز شود.
بنابر ابهامیکه بین معرفت موجود از واقعیت و حقیقتی ایجاد شده است، این جاستکه مساله به وجود میآید و معرفت موجود دچار چالش و سوالبرانگیز میشود. بنابراین پژوهشگر با درک مساله به تحقیق میپردازد و معرفت تازهای را که بتواند رابطهی واقعیت و حقیقت را از نو تعریف کند، ارایه میکند.
پژوهشگر پس از درک مساله و انتخاب روش حل مساله به تحقیق میپردازد. بنابراین تحقیق نیازمند روش و اتخاذ روش درست است. زیرا محقق پس از انتخاب روش میتواند آغاز به تحقیق کند. تحقیق به دور مساله میچرخد و میخواهد مساله را حل کند. حل مساله از اهداف اساسی تحقیق است. زیرا طوریکه تحقیق با درک مساله آغاز میشود، با رفع مساله یا ارایهی راهحل برای رفع مساله پایان مییابد.
محقق این را باید در نظر داشته باشد که مساله چیست و چگونه باید برای حل مساله پاسخ ارایه کند. از این نظر، چنانکه برای آغاز هر تحقیقی درک مساله مهم است، اما برای ادامه و پایان تحقیق حل مساله نیز مهم است. زیرا تحقیق فرایندی استکه میخواهد به طور سیستماتیک و نظاممند، مسالهای را حل کند. اگر تحقیق به حل مسالهای منتج نشود، نمیتوان به آن تحقیق گفت.
در روزگار معاصر، مساله رکن اصلی هر تحقیق و پژوهش علمی به شمار میرود و اهمیت هر تحقیقات تا اندازه زیادی به نوع مساله تحقیق و چگونگی حل آن با استفاده از پژوهش روشمند وابسته است. با اینهم تحقیقات آموزشمحور و موضوعمحور نیز داریم که هدف چنین تحقیقهای اطلاعرسانی و ترویج یافتههای علمی است. بنابراین کارکرد اصلی تحقیقهای آموزشمحور پخش و نشر علم است نه تولید علم.
اما تحقیق مسالهمحور بیانکنندهی موانعی استکه بر سر راه فهم یک پدیده یا کاربرد یک ایده وجود دارد. بنابراین تحقیقهای مسالهمحور به مسالهها پاسخ میدهند و نیازهای علمیایکه هنوز رفع نشدهاند، آن نیازها را رفع میکنند که این نیازها میتوانند حقوقی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و… باشند. تحقیقات مسالهمحور با حل مسایل علمی به نوآوری در علم و به تولید علم میپردازد.