نویسنده: دکتر صابر میرزاد
شهادت، مرادگاه روح ناقرار و متحرک انسانهای آزادیخواه و عدالتپسند میباشد و در این مقام نیز میرسند. شهدا همیشه خونِ جریانهای آزادیخواهی بودهاند. شهید، تعریف واضح خودش را دارد: ما اخلاقاً به کسی شهید میگوییم که در راه دفاع از ارزشهای انسانی و ملی سرزمین خود، در راه آزادی و استقلال و اعتقادات انسانی عام مردم خویش جانش را از دست داده باشد. امروز مسالهی اعتقاد آن سخن «من بگم و تو باور کن» سدههای پیشین نیست. ما بیشتر از هرچیزی، اعتقاد به خداوند داریم و اما او حق این را به ما داده است که بیشتر بدانیم و به انسانیت ارزش قایل بوده باشیم و هالهی دست مشتی سیاستمدار ترسو و مزدور بیگانه گردیده جان یک انسان بیگناه را نستانیم.
اگر کسی به اعتقادات شخصیمان حمله کرد با او مدارا کنیم و اما اگر به اعتقادات جمعی و ارزشهای بزرگ ملیمان تعرض نمود، در برابرش بایستیم و او را برسرجایش بنشانیم. جنگطلب نباشیم و صلحجو بوده باشیم و نیز آن طرف مصالحه را خوب بشناسیم.
بنابراین، مسعود نمونهی بارزی از یک انسان اخلاقمدار ارزشدوست، هنرشناس و مبارز میباشد.
او ضمن اینکه همچون گاندی، دشمن را به عنوان یک انسان دوست دارد، اما در برابرش طوری میایستد تا به مصالحه و درک حقیقت وادارش کند. او هرچند پیوسته در راه صلح پیشقدم است اما ارزشهای کشور و مردمش برای او خط قرمز است. او حتا با شوروی متجاوز وقت برای مصلحت ملی و اسلامی، چندمدتی صلح کرد و پیشنهاد آتشبس را که از سوی دشمن شده بود، پذیرفت.
داکتر محمدسالم یکی از یاران مسعود چنین میگوید: «روزی یکی از فرماندهان مقاومت در شمال، مشهور به معاون که به طالبان پیوسته بود، چندمدت بعد میخواست دوباره به ما بپیوندد و در میان شرطنامه طبق معمول آماده شده بود که منافع دوطرف در آن درج بود. اما چون مسوولیت این کار بر دوش من بود، در آن بندی را از خود اضافه کردم. یعنی از زبان آن شخص که غیابت داشت از پیش خود نوشتم که با ندامت از اعمال گذشته به آمر صاحب میپیوندم و بعد سند را در نزد آمر صاحب بردم و او مرور کرد. وقتی به بندی که اضافه کردم بودم رسید، گفت خدا ترا توفیق دهد داکتر سالم و گفت این را چرا نوشتی؟ من پاسخ دادم که او باید از به سوی دشمن رفتنش ابراز ندامت کند. اما آمر صاحب با لحن تند گفت: صدبار برود، چه چاره داریم؟ او هموطن ماست و یک انسان است، حق دارد که اراده کند به کی میپیوندد و از کی جدا میشود. ما حق نداریم یک انسان را تحقیر کنیم.»
در حالی که اشک از چشمان داکتر سالم جاری شد، گفت: ویژگیهای آمر صاحب را نمیشود با این زبان ناتوان تعریف کرد.
مسعود نمونهی کمنظیری از یک انسان صالح بود.
تمامی رهبرانی را که چه امروز زندهاند و نیستند، هم در زمان طالبان و هم پیش از آن، مسعود به طرف آنها دست همکاری و تعاون پیش کرده است. کسانی که همکاری و کمک مسعود را رد کردهاند، دستگیر دشمن شده و به شهادت رسیدند و کسانی که پذیرفتند، توانستند از خاک خود دفاع کنند و امروز هم حیات اند و در رهبری حکومت و جو سیاسی قرار دارند و این مساله را هیچ کسی رد کرده نمیتواند.
دلیل اینکه شاعران وطندوست و مبارز و آزادیخواه، او را القابی چون: سپاهدار جوان، قهرمان، شیر شکستناپذیر، شکوهپامیر، کُهمرد و غیره داده اند، میدانستند او چگونه مردی بود. قهار عاصی او را کُهمرد و ناجی محرومان میگفت و دلیل آن، مبارز و عدالتخواهبودن خود عاصی بود. کسی با اکت عالم دین بودن، عالم دین شده نمیتواند و با اکت شاعر، شاعر؛ چون به زودی دستش رو میشود.
دلیل ماندگاری عاصی متعهد بودن او و داشتن شخصیت شاعرانهاش میباشد. وی همچون مسعود، وطن را ترک نمیگوید و خاک را رها نمیکند. او از گرفتن تابعیت کشور ایران ابا میورزد و از روزگار بد مهاجران افغانستانی در آن جا سفرنامه مینویسد و زود برمیگردد و در دامن بهشت هفتیمن خویش شهید میشود.
شعر عاصی شعر متعهد است، روایتگر حال دردناک ملتی غریب و آواره است. شعر او شعر چهارفصل غم است و همچنان آورندهی نوید بهار و حکایتگر مشتی عیار نیز است.
به قول نیلاب رحیمی، شعرهای عاصی در تبیین مفهوم حماسه چنان بلند و ملکوتی اند که اصالت قرن را میتوان در آن مشاهده کرد.
من از تبعیدگاه نازنین مردان
ز شهر سبز بارانخیز موعود
از دیاران بلندآوازهی ناهید میآیم
پیام اختران دارم
من از خورشید میآیم.
من عاصی بزرگ را به این دلیل دوست دارم که شرایط کشورش را میفهمید و وجود مسعودها و نفس مبارزات آن را به خوبی درک میکرد. عاصی فقط شاعر زمانش نیست؛ او شاعر زمانههاست. هر دمی که در آرزوی آزادی و عدالت اجتماعی باز دمد و آهنگ شهادت بلند شود؛ جایگاه و نام عاصی درشت و آشکار است. هرگاه سخن از عشق برود، عاصی زنده است و همینطور مسعود، عاشقان راستین خودش را خواهد داشت.