نویسنده: مریم میرزایی
درآمد
حقوق زنان همواره یکی از مسایل مهم در مباحث حقوقبشری بوده است. حساسیت مسالهی حقوق زنان ناشی از این واقعیت است که در بسیاری جوامع، زنان از عمدهترین گروههای آسیبپذیر اجتماعی هستند و حقوق آنان همواره در معرض تهدید قرار گرفته است. یکی از مسایل حاد حقوق زنان در بسیاری جوامع، بهویژه در افغانستان خشونت علیه زنان است که این مساله از چالشهای اساسی بر سر راه حقوق بشر و حقوق زنان در افغانستان به شمار میرود. با آنکه زنان در طول بیستسال گذشته، دستآوردهای مهمی در عرصههای مختلف حقوق زنان از قبیل آموزش زنان و دختران، صحت و مشارکت در فعالیتهای سیاسی و مدنی داشتهاند. اما با رویکارآمدن طالبان در افغانستان، ریشهی این معضلات فرا راه زنان و دختران، رنگ دیگری گرفته است که این خشونتها از جدیترین معضلات حقوقبشری در افغانستان است که امروزه به اشکال مختلف از محوطه خانوادهها تا سطح اجتماع بر زنان اعمال میشود که این خشونتها عوامل متعددی دارند.
برخی از این عوامل ریشه در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه دارد و شمار دیگر ناشی از ناهنجاریهای حقوقی و ضعف حاکمیت قانون در افغاستان است که دامنهی این خشونتها هر روز برای زنان گستردهتر میشود. با ایجاد حاکمیت نامشروع طالبان در افغانستان براین خشونتها بیشتر از قبل افزوده شده است. این گروه کاملا افراطی با دیدگاههای کلیشهایشان نسبت به زنان، در نخستین اقدامشان وزارت امور زنان را منحل و بهجای آن وزارت امر به معروف و نهی از منکر را بنا کردند، وزارتی که عمدهترین کارکردش اعمال محدودیت علیه زنان است. حالا این نگرشهای منفی نسبت به زنان در جامعهی مردسالار طالبانی چقدر در افزایش خشونتها علیه زنان نقش داشته است؟ فرض نگارنده براین است که نگرشهای منفی خود زایندهی خشونتها در افغانستان بوده است که امروزه با سلب حقوق اساسی زنان وتلاشها برای حذف زنان از اجتماع، این خشونتها وسیعتر شده است.
عوامل خشونت علیه زنان در حاکمیت طالبان
خشونت علیه زنان به معنای هر عمل خشونتآمیز براساس جنس است که به آسیبرساندن جسمی، جنسی یا روانی زنان منجر میشود. از جمله تهدیدات یا اعمال مشابه اجبار یا محرومکردن مستبدانهی زنان از آزادی که اعمال این خشونتها جایگاه زنان در کانون خانوادهها و اجتماع را متاثر میسازد. طالبان در دور نخست قدرتگیری در افغانستان به دلیل زنستیزی و خشونتها علیه زنان به شهرت جهانی رسیده بودند. اکنون که طالبان دوباره افغانستان را تصرف کردهاند، انگیزهی این خشونتها را ایجاد محیط امن که در آن عفاف و کرامت زنان مقدس باشد معرفی میکنند. محرومیت از تحصیل و آموزش، نادیدهگرفتن حضور زنان در اجتماع بزرگتر از خانوادهها و صدها خشونتهای جاری دیگر که پنهان از چشمها همهروزه در نقاط مختلف افغانستان بر زنان اعمال میشود، نهتنها خشونت محسوب است بلکه جفای بزرگی بر زنان و آیندهی آنان در افغانستان است. زیرا بیسوادی به عنوان یکی از عوامل وقوع خشونت علیه زنان به شمار میرود، چرا که خشونت علیه زنان در میان افراد بیسواد یا کمسواد بیشتر اتفاق میافتد. بنابراین، میتوان بیسوادی را به عنوان یکی از عوامل موثر در شیوع خشونت علیه زنان دانست.
عامل دیگری که منجر به خشونتهای خانوادگی و اجتماعی بر زنان میشود، فقر و بیکاری است. زیرا زنان در فرهنگ سنتی خانوادههای افغانستان، از لحاظ اقتصادی به مردان وابسته بوده و در بسیاری موارد، حتا از حق مالکیت مستقل نیز برخوردار نبودهاند. اما بیستسال قبل از امروز وابستگیهای اقتصادی زنان به مردان کاهش یافته بود زیرا زنان همقد با مردان، در تمام ابعاد جامعه سهم و حضور فعال اقتصادی داشتند که با رویکارآمدن طالبان در افغانستان، دوباره وابستگیهای اقتصادی زنان به مردان سبب شده است تا آنان در محیط خانواده و در سطح جامعه از موقعیت نازلتر نسبت به مردان برخوردار باشند. از طرف دیگر، این وضعیت سبب شده تا زنان از موقف و نقش تصمیمگیری در امور خانواده و اجتماع محروم شوند که این نوع خشونتها زمینههای خاصی از زندگی فردی واجتماعی زنان را متضرر کرده و آنان را از حقوق بشریشان محروم میسازند. حق کرامت، حق مصوونیت شخصی، حق آموزش و پرورش، حق ازدواج و تشکیل خانواده، حق دسترسی به خدمات و غیره از جمله حقوقیاند که مورد تعرض واقع شدهاند و زنان در این عرصهها با خشونت مواجهاند. خشونت علیه زنان معضلی است که در این اواخر نهتنها بر حل آن کاری صورت نگرفته، بلکه نادیده هم گرفته شده است. زنان با منع از حضور فعال و چشمگیرشان در جامعه، در حصار خانههایشان با هزاران مشکل اقتصادی، روحی و روانی روبهرواند.
با خانهنشینشدن زنان و منع کار آنان در نهادهای دولتی و غیردولتی از سوی طالبان که منجر به کندشدن و یا هم توقف ماشین اقتصادی هر فامیلی که باسرپرستی یک زن زندگی میکردند با مشکلات زیادی از سوی طالبان مواجه شدهاند؛ زیرا محیط ناسالم و نامصوون خانوادهها برای زنان نهتنها مشکل عمده برای زنان است، بلکه وجود خشونت در خانوادهها، محیط سالم تربیتی را از اطفال خانوادهها میگیرد و فضای خانه ناامن شده که سرانجام منجر به فروپاشی نظام خانواده و روابط سالم انسانی در جامعه میشود.
نگرشهای منفی نسبت به زنان در جامعهی مردسالار طالبان، نگرش غالب جنسی نسبت به زنان، عادیشدن خشونت علیه زنان، بیسوادی و سطح پایین آگاهیهای عمومی، ممنوعیت و محدودیتهای کلیشهای بر زنان، بیتوجهی به توانایی و ظرفیتهای زنان در راستای ترقی و آبادانی کشور، همهی اینها عوامل بارز خشونتها بر زنان در افغانستان بهشمار میروند و آنچه که در دوسال گذشته ازطالبان و کارکردهای آنان دیده شده، بهنظر میرسد تمام دستآوردهای این گروه بیشتر از قبل بر افزایش خشونتها علیه زنان بوده است.
نتیجه
افزایش خشونت علیه زنان در حاکمیت طالبان، پیامدهای ناگوار اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را بالای زندگی زنان درافغانستان به همراه دارد. این خشونتها بر صحت، حرمت، شان اجتماعی، وضعیت زندگی و رفاه زنان تاثیرات سوء بهجا گذاشته است و مانع انکشاف، رشد و باعث انزوای آنان گردیده است که مسالهی خشونتها علیه زنان در حاکمیت طالبان، نیازمند توجه جدی مراجع مسوول و جامعهی جهانی است. زیرا بیش از دوسال از وضعیت نابسامان و معلق زنان در محرومیت میگذرد. بنابرآن، جامعهی جهانی و طالبان باید در چارچوب تعهدات حقوقی و اسلامی درست و با درنظرداشت اسناد بینالمللی حقوق بشر، اقدامات موثر و عملی را در جهت بهبود وضعیت حقوق زنان در افغانستان بردارد.