نویسنده: سینا راشدی
آمریکا و متحدانش بعد از یازدهم سپتامبر وارد افغانستان شدند. پیام آنان، دولتسازی و تامین ثبات دایمی بود. با حضور جامعهی جهانی در این کشور، نهتنها ثبات برقرار نشد، بلکه وضعیت بدتر شد. با سرکوب طالبان امید تازه برای بهبود وضعیت احساس میشد، اما ادامهی فعالیتهای دهشتافنگی در سالهای بعد از سرکوب و آغاز حکومت موقت، افزایش یافت. مناطق جنوب افغانستان منبع شکلگیری و هستهی تصمیمگیری تروریستان بود. با گذشت زمان، دامنهی این فعالیتها گسترش یافت. اتخاذ سیاستهای تهاجمی علیه حکومتهای کرزی و غنی، مسیر توسعه و آرامش را متزلزل ساخت. این وضعیت به حدی چالشزا شد که حکومت نیمهدموکراتیک با حمایت جامعهی جهانی، فروپاشید. این فروپاشی، افغانستان بیثبات را، بیثباتتر ساخت.
افغانستان از لحاظ بافت اجتماعی و سیاسی، در محور سیاستهای قومی و زبانی قرار دارد. این سیاستها چالش تهدیدکنندهای علیه افغانستان به شمار میروند. امنیت و ثبات این کشور، از این آدرس در معرض آسیب قرار دارد. برساختهای مثل گروه طالبان، القاعده و داعش از عمدهترین منابع چالشهای امنیت اجماعی در این کشور محسوب میشوند. فعالیتهای همیشگی آنان، آرامش و رفاه را از این کشور برچیده است. در این میان، طالبان بیشترین آسیب را بر افغانستان وارد کردند. گروههای قومی-مذهبی که با شعار «جهاد علیه اشغال» قدرت را گرفتند.
مانیفست سیاسی طالبان، حاکمیت پشتونها بر افغانستان است. این گروه آنقدر که به ارزشهای قومی متعهد هستند، به ارزشهای دینی نیستند. «افغانیت و اسلامیت» شعار معروف آنان است. از این خط قرمز عبور نمیکنند. برای تحقق این شعار، سالها قربانی دادند. این شعار بنمایهی اندیشهی تمام پشتونهای طالب و غیرطالب را پوشش میدهد. زیر سقف این شعار، بیثباتی خلق کردند. زندگی را برای سایر اقوام ساکن در افغانستان، تار و تیره ساختند. این گروه در اولین مانیفستشان که به زبان عربی منتشر شده است «جهاد با کفار» را ماموریت اصلی امارت معرفی کردند. شرایط وضعشده برای نظام امارت در این مانیفست، حین شرایط خلفای صدر اسلام است. «الامارت الاسلامی و نظامها» کتاب دیگری است که به زبان عربی منتشر کردند. این اثر نمادی از مرامنامهی طالبان است. عملکرد خلفای راشدین، خلفای اموی، خلفای عباسی و ترکان عثمانی و همچنین صحابه را معیار شرعی اعلام کردهاند. با اینهمه، این دو اثر در زمینهی بهبود زندگی و معیشت مردم تبصره ندارد. تنها بر مسالهی جهاد علیه کفار، باغیان و تطبیق شریعت تمرکز کردند. احتمالا بربنیاد این منشور، سرکوب رقیبان سیاسی و برتریطلبی قومی را قابل توجیه بدانند.
صف جبهات ضد طالبان هم کوتاه نیست. در صفوف سخت و نرم، علیه این گروه مبارزه میکنند. موفقیتهای چشمگیری نیز دارند. حضور آنان، موجب ناتوانی طالبان در کسب مشروعیت داخلی و خارجی واقع شده است. به چالشکشی قدرت طالبان، زمینه را برای ناکامی در کسب مشروعیت فراهم ساخت. نبود «روایت مشخص» یکمورد قابل تامل در صف جریانهای ضدطالبان است. نقدهای در این زمینه وارد میشوند که باید پاسخ دریافت کنند. تعریف مشخص علیه افراطیت دینی وجود ندارد. مردم برای چه میجنگند. سنگر مبارزه با اتاق فکر در تناقض قرار دارد. جبهات ضدطالبان باید از بستر مساعدشده، استفاده کنند. صف طالبان خیلی صریح است. نفس شکلگیری آنان در ضدیت با تاجیکان است. این بخش، به توضیح نیاز ندارد.
مدل حکومتداری این نظام نشان میدهد که انگیزهی قومی از برجستهترین عوامل رویکرد آنان به قدرت است. نگاههای قومی طالبان، همتراز دین در سیاستهای آنان نقشآفرینی میکند. مقرریها همه رنگ قومی دارند. تاریخ افغانستان کمتر شاهد انحصار قدرت به شکل امروزی است. تمرکز افراطی به غصب قدرت سیاسی و ماموریت ایدیولوژیک جهت رسیدن به اهداف تمامیتگرا، عدم تحمل دیدگاه انتقادی و رقیبزدایی از معدود رویکردهای اعمال قدرت پنداشته میشوند. رویکردهای مدیریتی آنان با نظامهای فاشیستی مشابهت دارد. موارد فوق نشان میدهد که طالبان روایت دارند و برای این روایت آگاهانه مبارزه میکنند. در مسیر این ارزشها، قربانی دادند و قربانی میدهند.
در جهان معاصر، جنگ اراده و عزم، سیاست و تدبیر حاکم است. برای جنگ سخت و نرم ابزار نیاز است. اسحله و رسانه، ابزار این جنگها را شکل میدهند. استراتژیستهای جنگ سخت و نرم، باید «روایت مشخص» از جنگ خلق کنند. بدون «روایت دقیق» جنگ سود ندارد. سود حاصل از نبردهای بدون منشور، باخت یکی از طرفهاست. اندیشکدهی رند در کتاب «جنگهای شبکهای» مینویسد: «در جنگهای فردا برنده کسی نیست که بزرگترین بمبها را دارد، کسی پیروز است که بهترین روایت را دارد.» نسل باسواد افغانستان و متعلق به یک تمدن خاص، مسیر گذشته را طی نمیکنند. مسیر قبلی نادرست بود. در گذشته هم روایت وجود نداشت. مسالهی ملی معما باقی ماند. وقتی سیاست طرف، حمایت از حس قبایلی است، نباید طرف دیگر هوای ملیگرایی داشته باشد. گروههای که دم از مخالفت علیه طالبان میزنند، باید مبتنی بر یک مانیفست سیاسی، مسالهی ملی را تشریح کنند. روش مبارزه و ایدهی مرکزی باید منتشر شود. در این جنگ نابرابر، بازنده کسی است که روایت غالب ندارد.