با نخستین گامهای شرورانهی کمونیسم در دهلیزهای دانشگاهها و ادارات که ارزشهای بومی و بنیادهای باور و اعتقاد مردمِ افغانستان در حالِ مسخرهشدن و سقوط در کام شوروی بود؛ در چنین وضع انحراف سیاسی و ارزشی، حضور مردی از دامنههای حماسهآفرین پامیر، با صدای اتحاد و و برنامههایی لبریز از اعتدال، چشم و دل جوانان و دانشجویان را روشن نمود. او برای نخستینبار در تاریخ معاصر، درس همگرایی و همسویی داد و داوودخان را به صبر و جانبداری از ارزشها فراخواند. مرد فرزانهای از جنس لَعل، کسیکه بیش از نیمقرن در برابر تجاوز و انحراف و کشتار مقاومت کرد و تا دمِ مرگ برای برقراری صلح در کشورش، تسلیم نشد و از پا ننشست.
مردی از تبار زال و رودابه، مردی که در آغوش اندیشه و راهش، رستمها پرورش یافتند و درکاروانِ قهرمانانِ جهان پیوستند.
شیرازهی اعتدال و میانهروی را میشد در سیمایش مشاهد کرد. عشق به وطن و ارزشهای دینی و بومیاش را میشد در گفتار و نوشتههایش درک نمود. چنانچه در نهایت امر، اثبات گردید که او یکی از خوبان تاریخ است.
حکومت بیمارِ داوودخان که غرق در توَهُمات فاشیستی و نیز دشمنِ ارزشهای واقعی مردم شده بود، استاد ربانی و یارانش را اغتشاشگر خواند و علایق اخوانی و اما اعتدالگرایش را تحقیر نمود و ناسزاها گفت. پروفیسور ربانی که پس از استاد غلام محمد نیازی رهبری نهضت اسلامی را عهدهدار بود، جان او و یارانش، از جمله: سید محمد موسی توانا، وفیالله سمیعی، استاد غلام محمد نیازی، استاد محمد فاضل، عبدالعزیز فروغ، سیداحمد ترجمان و دیگران، در خطر اعدام قرار گرفتند. جنبش نهضت اسلامی به جمعیت اسلامی توسط استاد و یارانش تغییر نام داده شد و استاد ربانی همراه با یاران، ناگزیر به ترک وطن گردیدند. اما در نبود او که اغتشاشگرش میخواندند، وضع دولت خراب شد، کمونیستهای وابسته به دولت روسیه دست به کودتا زده حکومت داوودخان را ساقط نمودند و رسماً حکومت الحاد زیر نام دولت دموکراتیک خلق را ایجاد کردند. کشتارِ بیحد و حصر و شکنجه و دستگیریها آغاز گردید. نه خان، نه روشنفکر، نه ملا و نه جوانان دانشجویی که حرفی به گفتن داشتند، جان و مالِ هیچ کسی در امان نبود.
استاد ربانی زادهی ۲۹ شهریور سال ۱۳۱۹ ه.ش، در شهرستان یفتَلِ شهر فیضآباد استان بدخشان است. او دانشآموختهی سال ۱۳۴۲ در دانشکدهی شرعیات دانشگاه کابل بود و تحصیلات عالیاش را در دانشگاه الازهر کشور مصر به پایان رسانیده بود. با رویکارآمدنِ کمونیستها، رسما آغاز به جهاد و مبارزه نمود. او هرگز با رهبران پاکستان، کنار نیامد و با درک اینکه پاکستان نگاه درست در قبال افغانستان ندارد، به عربستان رفت و از آنجا جمعیت اسلامی را رهبری مینمود. دیری نپایید که ارتش سرخ شوروی به گونهی آشکار وارد خاک افغانستان شد. یک تجاوزِ کاملاَ بیرحمانه و جنگطلبانه.
استاد ربانی و حزبش مقاومت سخت و فرسایشی را با اختیارکردنِ جنگهای بلندمدت چریکی در برابر ارتش سرخ و دولت دستنشاندهی آن انجام داد. او تاریخ را رقم زد و در کنار دیگر سران مجاهدین، جهان را در حیرت انداخت. او با حمایت و همراهیِ مبارز افسانهای و نظامی بینظیر قرن، احمدشاه مسعود، توانست جهاد را به ثمر رسانَد.
چنانچه نویسندگان و آگاهان در موردش میگویند: جنگ او برای صلح و ختم تجاوز بود. استاد هرگز سخن زشت و ناروا به کسی حواله نکرد. او هیچگاه فتوای قتل سیاستمدار و یا روشنفکری را صادر نکرد. او هرگز قید و شرط را در بدل کمک کشورهای بیرونی نپذیرفت. استاد ربانی هرگز وارد نزاعهای لفظی با رهبران چپی و راستی نشد. او رهبر با برنامه و واقعبین بود.
با به ثمررسیدنِ جهاد مردم افغانستان، در اثر سعی و تلاش از سوی رهبران و احزاب، شورای اهلِ حل و عقد توسط بزرگان، علما و سران اقوام از تمام استانهای افغانستان که در استان هرات دایر گردیده بود، پروفیسور برهانالدین ربانی را به حیث دومین رییسجمهور دولت اسلامی افغانستان انتخاب کردند. نمایندگان ممالک اسلامی، رهبران و فرماندهان همه با او کنار آمدند و با حکومتش موافقت کردند، اما بعضیها با دستور بیگانهها از جمله پاکستان، با او مخالفت نموده جنگ بهراه انداختند. گلبدین حکمتیار که از آغاز در تَبَعیت سازمان «آیاسآی» درآمده بود، بنابر دستور پاکستان، سالها یک شمار از سیاستمداران فریبخورده را با خود همراه نموده دست به جنگهای خانمانسوز در کابل زد. حکمتیار هم سبب بدنامی مجاهدین در تاریخ گردید و هم باعث نابودی فرصتها و امکاناتِ دولت و ملت شد.
پاکستان با شکست و ناکامی حکمتیار و همراهان فریبخوردهی او، در برابر دولت اسلامی مجاهدین اقدام به ایجاد گروه طالبان نمود. از مدارس تندرو استانهای مرزی پاکستان، مردمان بیسواد و متعصب قبایلی در دو سوی خط دیورند و هزاران عساکر پنجابی ارتش پاکستان، یک لشکر خونخوار و ویرانگر بنام حرکت طالبان شکل گرفت.
طالبان ابتدا با سردادنِ شعار پیاده نمودنِ اسلامِ حقیقی و سنتِ پیامبر، مورد توجه مردم قرار گرفتند؛ اما به زودی ملت افغانستان پی بردند که این گروه یک جماعت جاهل، خشونتپیشه و قاتل و همچنان دروغگو استند و جزوی گروهی مزدور در دست عمّال بیگانه نیستند. «آیاسآی» و ملیشههای طالب با همکاری ملیشههای قدیمی چون گلبدین حکمتیار و دیگر جنگافروزانِ فریبخورده، یکی پی دیگر، استانهای جنوبی را تسخیر کردند. با ادامهی جنگهای شدید و خونریزی در برابر دولت جمهوری اسلامی (مورد قبول و تاییدشده از سوی ممالک اسلامی)، خودشان را پس از یک سال، در پشت دروازههای کابل رساندند. رییسجمهور ربانی، در نخست گروههایی با پیامِ صلح و همدیگرپذیری را بهسوی طالبان فرستاد اما نتیجهی مطلوب که سبب آرامش در کشور گردد، به دست نیامد. با فشارِ جنگ در اطراف کابل و دفع حملات سنگین طالبان بالای کابل، استاد ربانی و احمدشاه مسعود به مدت ۱۸ ماه نگذاشتند، طالبان موفق به تسخیر کابل شوند، ولی در نهایت بهمنظور پیشگیری از خونریزی و ویرانی در پایتخت، دولت اسلامی از کابل به سمت شمالشرق و شمال کشور عقبنشینی نمود و پایتخت از کابل به استانِ بلخ انتقال داده شد. استاد ربانی و احمدشاه مسعود قهرمان ملی، سالهای بسیاری، در برابر ملیشههای پاکستانی و دیگر نیروهای خارجی در صفوف طالبان، جنگیدند و مقاومت کردند. ایشان جبههی مقاومت ملی که در آن تمامی رهبران اقوام مختلف و فرماندهان اشتراک داشتند را هم در عرصهی نظامی و هم معنوی و سیاسی، تبدیل به تفکری نمودند که در برابر هر تجاوز و فشار، افغانستان را شکستناپذیر کردند.
پس از سقوط طالبان از افغانستان در سال ۲۰۰۱م، رییسجمهور استاد ربانی رسماً قدرت را از طرف خود به حامدکرزی انتقال داد و برای نخستینبار در تاریخ افغانستان، رسمِ انتقالِ مسالمتآمیز قدرت را از خود به میراث گذاشت.
این پیر فرزانه توسط رای مستقیم مردم بدخشان به پارلمان رفت و با وجود اینکه خودش به عنوان کاندید در سمت ریاست پارلمان بود، از این امتیاز نیز گذشت و با انتخاب یونس قانونی به ریاست پارلمان، این نهاد قانونگذار ملی را فعال ساخت.
استادِ بزرگ در سال ۱۳۸۶ با جمعی از سران جهادی و احزاب مختلف، جبههای به نام «جبههی ملی» را بهمنظور اصلاحات سیاسی در کشور تشکیل داد. تقویت نقش جامعهی مدنی، حفظ ثبات پایدار، دفاع از حقوق بشر و تغییر نظام سیاسی افغانستان از ریاستی به پارلمانی، برخی از خواستههای مطرح این جبهه بود.
پروفیسور ربانی چند سال بعد، به منظور جلوگیری از جنگ و برای ایجاد ثبات و اقتدار ملی، ریاست شورای عالی صلح را گرفت و ندای صلح را برای شورشیان طالب سرداد، اما در نهایت اثبات گردید که مسالهی صلح برای طالبان هیچ ارزشی ندارد. و حتا با به شهادت رساندنِ استاد ربانی این پیر مصلح و اندیشمند، بار دیگر نشان دادند که زبان طالب، زبان جنگ و خشونت و ویرانی است، نه صلح.
از سویی هم، استاد در کشورهای اسلامی برای ایجاد اندیشه و صفِ واحد برای کمک به برقراری صلح و حفظ ارزشها و دولتِ پایدار در افغانستان، سفرهایی انجام داد. حضور استاد در این کشورها بسیار استقبال گردید و در این ممالک اسلامی در واقع صدای بیداری اسلامی سر داد و برنامهی همگرایی و اتحاد برای این کشورها ارایه داد. اما تلاشهای موثر این پیرِ خردمند و وطنپرست، خوابِ دشمنان کشور و مزدوران بیگانه را برهم زد و کشورهای خرابکار، گروه طالبان و نیز عواملی در داخل نظام جمهوریت افغانستان که به عنوان ستون پنجمیها مشهور بودند، پروفیسور برهانالدین ربانی، این اندیشمندِ اعتدالگرا و این رهبر اصیل را با توطیهی شیطانی، شهید کردند و بدینوسیله، با خاموش گردیدنِ این فانوس، بار دیگر دورنمای افغانستان تاریک شد.