نویسنده: دکتر رستم مانا
درآمد
با پایان جنگ جهانی دوم (۱۹۴۵) جهان رسماً وارد نظم دوقطبی شد که یکطرف آن ایالات متحدهی آمریکا و طرف دیگر اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. از آن پس، آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی بهعنوان دو قدرت بزرگ جهان ظهور کردند. اما بهزودی این دو برای کسب هژمون جهانی رقابت نمودند و جهان را به دو بخش، یعنی به بلوک شرق و غرب تقسیم کردند که افغانستان تا فروپاشی کامل اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۹۱) به بلوک شرق وفادار ماند. آمریکا از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۸، تنها قدرت جهان بود اما پس از بحران مالی جهانی (۲۰۰۸) چنین و روسیه بهعنوان قدرتهای جدید ظهور کردند و جهان عملاً وارد نظم چندقطبی شد. اکنون پرسش اصلی این است که چندقطبیشدن جهان چه پیآمدهای بر افغانستان خواهد داشت؟
واگذاری افغانستان به طالبان؛ آیا ضروری بود؟
پس از ۲۰ سال حضور، آمریکا بهگونهی غیرمسوولانه به تاریخ ۱۵ اگوست ۲۰۲۱ از افغانستان بیرون شد. اما چرا آمریکا به یکبارگی و قبل از زمان معین نیروهای نظامی خود را اخراج کرد؟ این پرسشی است که در چارچوب سوال اصلی پاسخ داده میشود. هژمونی یا چیرگی روزافرون چین در عرصههای سیاسی، اقتصادی و امنیتی همراه با راهاندازی پروژههای اقتصادی در جنوب آسیا (بندرگوادر) سرمایهگذاری در جمهوریهای آسیای مرکزی و حضور فعال در آفریقا جایگاه منطقهای و جهانی این کشور را تثبیت کرد. افزون بر چین، احیای مجدد اقتدار روسیه توسط پوتین بر نقش جهانی این کشور افزوده و چالش جهانی را برای آمریکا بوجود آورد. واکنش روسیه به سیاستهای جهانی آمریکا در چارچوب شورای امنیت سازمان ملل با استفاده از «حق وتو» و حضور فعال آن در سازمانهای بریکس و شانگهای بیانکنندهی نقشآفرینی و ایجاد سد در برابر سیاستهای آمریکا است. قبل از حملهی روسیه بر اوکراین، شکی وجود ندارد که آمریکا+ناتو از طریق سازمانهای اطلاعاتی خود از این حمله آگاهی داشتند و از این خاطر بر خروج غیرمسوولانه از افغانستان تاکید داشتند تا بتوانند از طرح تغییر نظم جهان جلوگیری کنند. بر این اساس، واگذاری افغانستان به طالبان که مهرههای اصلی در بازی منطقهای آمریکا به حساب میآیند، ضروری بود.
نظم چندقطبی و آیندهی مبهم افغانستان
گفتیم واگذاری افغانستان به گروه تروریستی طالبان که در حال حاضر تروریسم دولتی را در افغانستان به راه انداختهاند، یک امر ضروری بود. زیرا استراتژیستهای آمریکایی و کشورهای اروپای غربی پیشبین بودند که اگر روسیه در جبههی اروپا پیروزیهای را نصیب شود، آنها از طریق افغانستان بتوانند روسیه را زیر فشار بگیرند. در صورتی که در افغانستان حکومت مشروع حاکم میبود، حتا اگر دستنشاندهی آمریکا هم میبود واشنگتن نمیتوانست از آن علیه روسیه و چین استفاده کند. از اینرو، افغانستان را با تمام وزارتخانهها و تسلیحات نظامی که مربوط به ارتش ملی میشد، به طالبان واگذار کرد. در حقیقت، واگذاری افغانستان جزی از برنامهی آمریکا+اروپا است تا بتوانند مانع شکلگیری نظم چندقطبی شوند. البته، این کار محقق نیست مگر اینکه از طریق افغانستان منطقه را به آشوب بکشانند. افزایش روزافزون تعداد گروههای تروریستی در قلمرو افغانستان دالبر این ادعا است. طبق آمارهای ارایهشده، در حال حاضر ۲۹ گروه تروریستی در افغانستان فعالیت دارند که تا قبل از سقوط نظام جمهوریت ۲۰ گروه بود.
در حال حاضر، آمریکا، افغانستان را تنها جغرافیایی نجات خود میداند و اغلب استراتژیستهای این کشور باور دارند که میتوانند پای روسیه، چین و حامیان جهانی آنها را به این سرزمین میکشانند. اغلب گروه طالبان در طول این دوسال با گروههای تروریستی مستقر در آسیای مرکزی تماس گرفته و به آنها اطمینان دادهاند که در موقع اساس از آنها حمایت میکنند تا قرائت افراطی از اسلام را در این کشورها استقرار بخشند. طی یک مقاله گفته بودم که طالبان به صورت مستقیم نمیتوانند به جمهوریهای آسیای مرکزی وارد شوند مگر از طریق آموزش، حمایت مالی و نظامی میتوانند گروههای تروریستی در آسیای مرکزی را علیه حکومتهای این کشورها تشویق کنند. از هر زاویهای که به این مسایل نگاه شود، دیده میشود که بحران فعلی در افغانستان و بحرانی که درحال حاضر زیرپوست کشورهای منطقه در حال شکلگیری است، بخشی از پروژهی نجات نظم تکمحوری آمریکایی است. در این میان، آنچه مبهم و تاریک معلوم میشود، آیندهی مردم افغانستان است. زیرا هر کشوری در منطقه و فرامنطقه سهم خود از همسویی با آمریکا را میگیرد، به استثنای افغانستان. سهم افغانستان یکبار دیگر، رنج، فقر و بدبختی خواهد بود.
نتیجهگیری
آمریکا از سال ۱۹۹۱ تا ۲۰۰۸ تنها ابر قدرت جهان بود. مگر پس از آنکه چین و روسیه در سال ۲۰۰۸ ظهور کردند هژمونی جهانی آمریکا تهدید شد و این کشور برای آنکه بتواند هژمونی یا سلطهی جهانی خود را حفظ نماید، از افغانستان بیرون شد. در واقع، خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان و واگذاری افغانستان به طالبان جزی از برنامههای بلندمدت آمریکا برای نجات سلطهی جهانیاش بود. از اینرو، میتوان گفت که خروج از افغانستان ضروری بود تا بتواند از طالبان بهعنوان حامی منطقهای استفاده کند. طالبان هرگز نمیتوانند به صورت مستقیم وارد خاک جمهوریهای آسیای مرکزی شوند، اما از طریق آموزش تروریستان آسیای مرکزی و حمایت مالی و نظامی میتوانند که این منطقه را به بحران بکشانند. در ضمن، طالبان پروژهای اند که نهتنها آسیای مرکزی که در صورت لزوم تمام منطقه را بحرانی میسازند.