خبرگزاری راسک: ظاهرشاه که چهل سلطنتاش را با استفاده از لقب فریبندهی اسلامی«المتوکلعلیالله» در موتری با پلیت طلایی که در آن محراب مسجد و منبر به رنگ سرخ به عنوان نماد پابندی او به دین اسلام نوشته شده بود با عیاشی و فساد اخلاقی سپری کرد به این باور افغانستان را از قافلهی علم و دانش مدرن جهانی در چهل سال محروم ساخت که اگر مردم این کشور خصوصا اقوام غیرپشتون از طریق تحصیل و آموزش آگاه شوند که قبیلهی پشتون، سالها بهنام دین و ارزشهای اسلامی بالای اقوام غیرپشتون سلطه داشته و«افغان» نیز هویت جعلی اقوام غیرپشتون بوده و بر آنان تحمیل شدهاست، برعلیه او قیام نموده و ایستاده خواهند شد.
از سوی دیگر ظاهرشاه که متعلق به قبیلهی بارکزایی بوده، از سواد و علم بیبهره بود نمیگذاشت، سطح دانش و آگاهی مردم از او بالاتر باشد.
ظاهرشاه که پس از قتل پدرش، شاه غدار افغانستان«نادرشاه» برای تداوم سلطهای قبایل پشتون در ۱۹ سالگی به قدرت رسید، بیسوادی مردم افغانستان را بقای سیاستهای عیاشانه و ادامهی سلطهی قبیلهای خویش دانسته از همینرو چهل سال کشور و مردم آن را در سیاهی و تاریکی مطلق نگهداشت و خودش عیاشی و فساد اخلاقی کرد، او در چهل سال حکومتاش چهل دانشگاه یا بیمارستان نساخت، در حالیکه مردم در مغارههای کوهها در تاریکی بهسر میبردند شاه افغانستان در هر نقطهی کشور برای خودش تفریحگاهها ساخته و عیاشی میکرد.
ظاهرشاه، برای تمامیتخواهی قبایل پشتون بالای اقوام دیگر کشور و پشتونیزهساختن آنان نخستینبار واژهی افغانستان که هممعنی با قبیلهی پشتون بود را در سال ۱۹۶۴ در قانون اساسی خویش با تعریفی جدید و بهمعنی همهی افراد و شهروندان کشور بهکارگرفت، به تحریک محمدگل مهمند و بعد موسسهی دولتی «پشتوتولنه» نام عدهای از شهرها و محلات تاریخی کشور به شمول کابل را با اسمهای پشتو تغییر داد، در شهر کابل دهمزنگ بریکوت نامگذاری شد، افشار سپینکلی و در هرات شغلان تاریخی نام پشتون زرغون به خود گرفت، سبزوار شیندند شد و قرهتپه به تورغندی تغییرنام دادهشد.
ظاهر شاه که یک شخص سست عنصر و تا گلو غرق در عیاشی بود در چهل سال سلطنت، زمانی برای تفریح به باغ جلالآباد و گاهی هم به باغ پغمان میرفت، او از سرنوشت هزاران انسان که برای یک لقمه نان سرگردان بودند، هزاران تن دیگر حق تحصیل از آنان گرفته شده بود، هزاران شهروند دیگر کشور که بیسر پناه بودند اطلاعی نداشت و همه زندگی سیاسیاش را در عیاشی، شکار، شنیدن موسیقی کلاسیک هند و تفریحات دلپذیدتر و پر لذتتر سپری کرد.
در همین حال تاریخنگاران و فرهنگیان کشور ظاهرشاه را انحصارگر قومی قدرت و دورهی حکومت وی را از تاریکترین دورههای تاریخ افغانستان دانسته، میگویند او شاه عیاش و خوشگذران بود که در چهل سال سلنطتاش تنها به تفریح و خوشگذارانی فکرکرد و توان مدیریت سیاسی و اقتصادی افغانستان را نداشت، از همینرو هیچ برنامه و فکر ملی برای پیشرفت و رشد افغانستان نداشت.
به روایت تاریخ افغانستان، در چهل سال حاکمیت ظاهرشاه، افغانستان کاملا در انزوای جهانی فرو رفته بود و در داخل کشور، شاه فاشیست بارکزایی در کنار محرومیت طبقات جامعه از اشتراک در رژیم، قدرت را در قبضهی خانوادهی خویش قرار داده و تنها آنان ادارهی کشور را در دست داشتند.
در زمان سلطنت ظاهرشاه چهل سال کامل افغانستان در حالی از پیشرفت اجتماعی و فرهنگی محروم ساخته شدهبود که کشورهای دیگر جهان در این مدت به اوج پیشرفت و انکشاف رسیدند، تنها اتحاد شوروی در کمتر از ۳۰ سال بعد از جنگ جهانی، سیارهی خویش را به فضا فرستاد در حالیکه در افغانستان زیر سلطهی چهل سالهی ظاهرشاه یک ایستگاه تلویزیونی آورده نشد و درعرصهی زارعت نیز افغانستان وابسته به واردات گندم آمریکایی و کانادایی بود که حتا افغانستان گندم مورد مصرف خود را تولید کرده نمیتوانست.
ظاهرشاه که در سلطنت چهل سالهاش مردم افغانستان را در گرسنگی محض و انزوای جهانی بهنام امنیت اجتماعی خاموش و از خود راضی ساخته بود، آنان را از بزرگترین حقوق انسانی شان که آسایش، رفاه و پیشرفت بود محروم کرده، گرسنهخوابیدن، ژنده پوشی و بیسواد نگهداشتن مردم افغانستان به امرعادی مبدل شدهبود.
ظاهرشاه در بخش سیاست بیرونی در بیست سال آخر سلطنتاش با وجود ادعای عدم وابستهگی بیرونی، به یکی از اقمار اتحاد جماهیر شوروی سابق تبدیل شده و ارتش او زیر نظر مشاورین شوروی سابق آموزش داده میشد، اکثریت مطلق دانشجویان نظامی از قبایل پشتون و استانهای خاص را برای آموزش در رشتههای مختلف به اتحاد شوروی سابق و اقمار آن میفرستاد، که بعدها همان دانشجویان نظامی پشتون که برای آموزش از سوی ظاهرشاه به شوروی سابق فرستاده شده بودند در هردو کودتا، هم در ۲۶ تیر/سرطان ۱۳۵۲ سهم بارز داشتند و هم در کودتای ۱۳۵۷ که در کودتای نخست بنای سلطنت چهل سالهی او و در کودتای دوم پسرکاکا و شوهرخواهرش« داوود» را با تعدادی از اعضای خانوادهاش کشتند.