خبرگزاری راسک: کشوری بنام افغانستان کنونی با نام جعلی تحمیلشدهی قبیلهای، درتاریخ جهان بخش عمدهای از تمدن و سرزمین بزرگی بود که آنرا «آریانا» یا «ایریانا» و یا «آریا و ایریا» میخواندند. آریانا با هویت درخشان فرهنگی وسیاسیاش که هزارسال قبل از میلاد و تا قرن پنجم میلادی میشد، شامل افغانستان فعلی، بخشهایی از ایران کنونی، مناطقی در آسیای میانه و بخشهایی در شمال و غرب پاکستان اطلاق میگردید.
بهروایت یک محقق و مورخ قدیمی یونان بنام «اراتوس تینس»، در نیمهی قرن سوم پیش از میلاد، آریانا را نام قدیم وگذشتهی افغانستان کنونی میخواندند و این سرزمین بهعنوان یکی ازکانونهای هفتگانهی تمدن کهن جامعهی بشری محسوب میشد.
آریانا در زمرهی سرزمینهای میانرودان، مصر، سواحل شرق مدیترانه، چین، نیمقارهی هند، شبهجزیرهی یونان، ایتالیا و روم قدیم است که ساکنان این سرزمینها هزاران سال پیش در بخشهای مختلف علوم ساینسی، طب، هندسه وغیره، دارای تمدن درخشان بوده و در واقع پایههای اساسی تمدن امروزی جامعهی انسانی را درسیارهی زمین گذاشهاند.
آیین زرتشتی، صدها سال پیش از میلاد توسط مبلغ و بنیانگذار آن (زردشت) به همین نام از بلخ کنونی افغانستان که «بکتریا» نام داشت، ظهورکرد که این شهر قدیم تاریخی «بلخ کنونی» یا «بکتریا» مرکز و پایتخت تمدن آریاییهای آریانا بوده است.
بهروایت نویسندهی تاریخ افغانستان در پنچ قرن اخیر، جغرافیای کنونی بنام افغانستان در دورههای اسلامی تا اواسط قرن نزدهم، خراسان نام داشت که قلمرو این سرزمین، گستردهتر از سیستان، کابلستان، و ماورالنهر بوده و پایتخت آن شهر بخارا بودهاست. چنانکه رودکی سمرقندی، شاعر پارسیگوی دربار شهنشاههای سامانی، خودش را شاعر خراسانی نامیده و عنصری بلخی شاعر دربار سلطانمحمود غزنوی نیز در اشعارش از «خدایگان خراسان» نام بردهاست.
بهروایت تاریخ معاصر افغانستان و همچنان نگارندهی تاریخ افغانستان در پنج قرن اخیر، هنگام گشودهشدن خراسان بهدست مسلمانان، بخش بزرگی از ساکنان این سرزمین را مردمانی تشکیل میدادند که از شاخهی هندو اروپایی، نژاد آرین بوده که بعدها بنام تاجیک شهرت یافتند. به نوشتهی او، علاوه از تاجیکها، اقوام دیگری بهشمول بقایای مهاجمان سابق نیز در این سرزمین زندگی داشتند، اما پشتونها که بهگونهای تدریجی وارد سرزمینی بنام خراسان یا افغانستان کنونی شده و نخستینبار پس از فروپاشی حکومت نادر افشار، در محور احمدشاه درانی به سلطهی قدرت در این جغرافیا دست یافته و بعدها تداوم روند سلطهی این قبیله منجر به تغییر نام خراسان و تحمیل هویت قومی بالای اقوام اصیل کشور و این جغرافیا شد. اینکه این قوم چگونه و از کجا ظهور کردند، مورخان نوشتههایی تاریخی را ارایه نمودهاند. «پروفیسور مورگنسترن» در مورد منشای قبایل افغان/پشتون نوشته است:
«پکتوکی» اولین بار توسط هرودوت بکار رفته و یکی از یازده قبیلهی آریایی بود که از جنوب دشتهای آسیای میانه حرکت کرده، سلسلهی هندوکش را عبور و در دامنههای کوههای سلیمان جایگزین شدند.
کوههای سلیمان در محل «سول» به دو شاخهی شرقی و غربی تقسیم میشوند که سول، شاخهی غربی آن است و درحال حاضر قبیلهی وزیری پشتونها نیز در آنجا سکونت دارند. مولف تاریخنامهی هرات، سیفی هروی، سرزمینهای میان سرحد قندهار فعلی تا رود سند را افغانستان خوانده اما بیشترین محققان، نخستین کانون ظهور و شناسایی پشتونها را کوههای سلیمان در شمالغربی پاکستان کنونی در مرکزیت «شهرمُستَنَگ» ارایه نمودهاند که مناطق شمال کوه سلیمان شامل نواحی اطراف پیشاور است که در این نامگذاری «افغانستان» شامل نیست.
بررسیهای حوادث خراسان نشان میدهند که مهاجرتهای گستردهتر پشتونها از دامنههای کوه سلیمان مقارن به هجوم مغولان و لشکرکشیهای امیرتیمور به جانب خراسان بیشترگردیده و این واقعیت حکایت از آن دارد که در اثر غارتگری و کشتار سپاه مغول اکثر دهقانان و زمینداران خراسانی به مثابهی ستون فقرات جامعه و مشتغلین امور کشاورزی از بین رفته و مناطق مسکونی و جایدادهای زراعتیشان بهروی مهاجران و سکونت جدید خالی گردیده که پشتونها از این زمینهای خشکیده و خالی شده در ابتدا بهحیث چراگاه و بعدتر به شکل زمینهای زراعتی و مسکونی خود استفاده کرده و در آنها ساکنشدهاند.
پس از نوشتههای سیفی هروی در تاریخنامهی هرات، نام پشتونها بیشتر در آثار مورخان بعدی دیده شده، مخصوصا زمانیکه این قبیله از کوههای سلیمان و نواحی آن کوچهای دستهجمعی را به طرف هند و خراسان آغاز کرده و در قسمتهای جنوب خراسان و شمالشرق بلوچستان جابهجا شدند.
برمبنای روایتهای تاریخی و نوشتههای مورخان، ربطدادن تغییر نام خراسان به افغانستان کنونی همزمان با آغاز سلطهی احمدشاه ابدالی و نخستین قدرتگیری قبیلهای آنان در سال ۱۷۴۷ روایت جعلی، اشتباه تاریخی، نادرست، و غیرواقعی است. زیرا بهروایت تاریخ، پس از سلطهی احمدخان ابدالی، پسرش تیمورشاه و نواسههایش شاهزمان، شاهمحمود و شاهشجاع، آنان خود را شاهان «خراسان» نامیدهاند. چنانچه در تاریخهای «احمد شاهی، ۱۷۷۳» و «حسین شاهی، ۱۷۹۸» حتا واژهی «افغانستان» وجود ندارد و شاهشجاع نیز تاریخ «واقعات، ۱۸۳۵» خود را به «مورخان خراسان» اهدا کرده است.
پس از نیمقرن، تجزیهشدن سلطهی سیاسی درانیها در سال ۱۸۰۰ منجر به شکلگیری حکومتهای محلی مستقل و نیمهمستقل در شمال و جنوب خراسان گردید که نام افغانستان در زمان سلطهی عبدالرحمان با نخستین خطکشی مرزی و مرزبندیهای این جغرافیا توسط انگلیس، کشوری بنام «افغانستان» به وجود آورده شد و برای اولین بار با این عنوان در جغرافیای سیاسی منطقه و جهان به عنوان استعمار بریتانیا عرض اندام کرد که پیش از آن، کشوری با این نام و مرزها در جغرافیای سیاسی جهان وجود نداشت.
پس از ایجاد کشوری بنام افغانستان در زمان عبدالرحمان، برای نخستینبار مفکورهی برتریخواهی قومی و زبانی توسط محمود طرزی در زمان حبیبالله پسر عبدالرحمان مطرح گردیده، در زمان امانالله نواسهی عبدالرحمان با صدور فرمان نظامنامهی ناقلین بهسمت قطغن جنبهی عملی پوشیده و در زمان نادرشاه با ایجاد «انجمن ادبی کابل» و نوشتن مقالههای «افغانستان و نگاهی به تاریخ آن» و همچنان در زمان ظاهرشاه با ایجاد انجمن «پشتوتولنه و انجمن تاریخ برای رسمی/ملیسازی زبان پشتو در رقابت با فرهنگ زبان پارسی به گونهی بیپیشینه در صدد افغانسازی یا پشتونسازی تاریخ، هویت و فرهنگ زبان تمام اقوام بنام افغان و افغانستان شد، «پتهخزانه» ساخته شد و نامهای مناطق تاریخی کشور به پشتو تغییر کرد.