نویسنده: دکتر پارسا
حدود سه هفته میشود که مهاجران افغانستانی در پاکستان شبها و روزهای پراضطرابی را تجربه میکنند. آنان که به قصد رهایی از ظلمت طالبانی در کنج تاریکخانهی همسایه خزیدهاند، بیتوجه به این حقیقت، به مکانی پناه بردهاند که خود منشا و عامل آوارگیشان بوده و مسبب واقعی سرگردانی آنان در پنجاهسال اخیر محسوب میشوند. این همسایهی نامهربان، انسان افغانستانی گرفتار در جهل مذهبی و عصبیت قومی را بسان کالای کمبها و بیارزشی تلقی کرده و برای سالیان متمادی، از اواخر دههی پنجاه خورشیدی تا کنون آنان را درگیر جنگهای مختلف خارجی و داخلی کرده و به منظور تعقیب استراتژیهای ملی خود و تبدیل کشورشان به سرزمینی سوخته و مستعمره نموده است. چهکسی است که نداند پاکستان به افغانستان به عنوان عمق استراتژیک خود مینگریسته و بدین منظور از خود افغانستانیها برای تخریب کشور و نظامهای دموکراتیک سوسیالیستی و لیبرالیستیاش بهرهی فراوان برده است.
آن زمانیکه هدفش سربازگیری برای پیوستن به صفوف مجاهدان و طالبان بود، جامعهی مهاجران افغانستانی با همهی خوبیها و بدیهایش مایهی ترور و رنج کشور میزبان به حساب نمیآمد؛ دروازهها مدام و کاملاً گشوده بود، اما اکنون که اهدافشان با تحت فشار قراردادن مهاجران جهت خروج از پاکستان بهتر تعقیب میشود؛ باز انسان افغانستانی است که آلهی دست همسایهی پاکستانی قرار میگیرد و برایش ضربالاجل خروج ۲۷ روزه تعیین میگردد. اما در این میان آنچه شایان توجه است سرعت عمل، هیاهو، شدت رفتار و خشونت زیاد با مهاجران است که غیرعادی و سوالبرانگیز به نظر میرسد.
برای درک این تغییر و رویهی ناگهانی باید به این مهم توجه نمود که دغدغهی اصلی پاکستان تثبیت موقعیت طالبان یا نایبان مقتدر آنان در کابل است. این گروه که بیش از دوسال حاکمیت را تجربه میکنند، هنوز نتوانستهاند مقبولیت و مشروعیت درونی و بیرونی کسب کنند. این حقیقت سرمایهگذاری بیستسالهی پاکستان در افغانستان را با خطر مواجه ساخته است. بنابراین، استراتژیستهای پاکستانی به این نتیجه رسیدهاند که با هیاهوی اخراج مهاجران از پاکستان چند هدف را تعقیب کنند. در گام نخست در پرتو این تهدیدات و جابهجاییها تلاش میورزند نظارت بر جامعهی افغانستانیهای مهاجر را افزایش دهند تا بر اوضاع رو به وخامت امنیتی پاکستان که روزبهروز دامنهی آن گسترده میگردد، بیش از پیش مسلط شوند و زمینهی جذب نیرو از سوی «تیتیپی» را کاهش دهند. ثانیاً با افزایش مشکلات ناشی از موجهای بازگشت مهاجرین وابستگی طالبان به پاکستان را گوشزد کنند تا در پرتو آن موقعیت جناح فرمانبردارتر طالب در نظام طالبانی تقویت گردد.
ثالثاً عناصر ضدطالبی را که در انتظار خروج از حیطهی قدرت طالباند، به چنگ طالبان گرفتار ساخته و دشمنی بالقوهی آنان با طالبان را که به معنای خصومت با منافع پاکستان تلقی میگردد برای همیشه خاموش سازند.
دلیل بعدی که مهمترین هدف پاکستان را توصیف میکند، پیگیری این ایده است که جامعهی جهانی را وادار سازند برای رسیدگی به معضل مهاجرت و فراهمساختن پایدار زمینهی بازگشت آنان به کشورشان حکومت طالبان را به رسمیت بشناسند تا از شکلگیری بحرانهای بشری جلوگیری به عمل آید. از سوی دیگر بیپناهی مردم از نظر روانی آنان را در دامن حکومتی سوق خواهند داد که در روزهای بیپناهی، حداقل امکانات را برایشان مهیا سازند و به قول معروف به چیزی رضایت دهند که از «هیچچیز» بهتر باشد. بدین ترتیب مقبولیت و مشروعیت داخلی و خارجی حل خواهد گردید.