خبرگزاری راسک: در بیشتر از دو صدوپنجاه سال حاکمیت قبیلهای، بخشهایی از خاک کشور در بدل اقتدار سیاسی و فرمانروایی، معامله و لیلام سیاسی شدهاست. شاه محمود سدوزایی، شاه شجاع سدوزایی، دوست محمد بارکزایی، محمد یعقوب محمدزایی، امیرعبدالرحمانخان بارکزایی، امیرحبیباللهخان، نادرخان و ظاهرشاه از جمله سیاستگران و حاکمانیاند که در کنار افتادن بهدامن انگلیسها و روسها برای سلطهی سیاسی، بخشهای از خاک افغانستان را برای تداوم یا حفظ قدرت خویش فروختهاند.
خط دیورند میراث ننگین استعمار انگلیس در آسیا و حاصل وطنفروشی شاهان محمدزایی و بارکزایی، کشوراست که منجر بهمعضلات بزرگ سیاسی میان پاکستان و افغانستان کنونیشده و این داغ ننگین خاکفروشی، مردم افغانستان را سالها در بحران جنگ، فقر، آوارهگی و مهاجرت فرو بردهاست.
بهباور آگاهان سیاسی و تاریخنگاران افغانستانی، اسناد امضاشده میان پادشاهان قبیلهای افغانستان و مقامهای هند بریتانیایی در رابطه بهمرز دیورند بهعنوان یک مرز رسمی نقطهی پایان میگذارد که حکومتهای افغانستان نیز آن را همچون مرز رسمی افغانستان با پاکستان میشناسند. بهباور این تاریخنگاران، رهبران سیاسی افغانستان که پس از فروش این بخشی از کشور توسط عبدالرحمان از بطن همان قبایل برخاستهاند، مانند نیاکان خویش که درگذشته با فروش سیاسی این بخش بهانگلیسها، خود را مالک جای و مقام ساخته و با سرنوشت مردم کشور بهخاطر منافع خود معاملهگری نمودهاند.
امروز که آن استعماریون کُهن، بهآن گونههای سابق جهت خرید و فروش خاک وجود ندارند، وارثانِ آن رهبران خاکفروش با ادعای مالکیت و درخواست کاذبانهی استرداد دوبارهی آن سوی دیورند، میخواهند احساسات قبیلهای پشتونهای دو طرف این خطِ معاملهشده را تحریک نموده و از آن در جهت تحکیم پایههای نظام فردسالاری خویش در افغانستان و تبدیلنمودن قبایل حاکم به یک اکثریت فایق بالای اقوام غیرپشتون سود ببرند.
در حالیکه بهدستآوردن سرزمینهای آن سوی مرز دیورند نه راه و چارهی قانونی دارد، نه در توان افغانستان است و نه خواستهی عمومی مردم اینکشور.
عبدالطیف پدرام رهبرحزب کنگرهی ملی افغانستان با روایت حقایق تلخ تاریخی خیانتِ شاهان قبیلهای افغانستان در پارلمان کشور گفتهبود: «سندهای امضاشده میان پادشاهان افغانستان و مقامهای هند بریتانیایی بهبحث دیورند نقطهی پایان میگذارد.»
بهباور فرهنگیان و سیاسیون کشور، خط دیورند ابزاریاست برای بازیچهساختن احساسات و عواطف مردم برای تداوم ریشههای قبیلهگرایی پشتونها. درحالی که عبدالرحمان در میان قبایل پشتون بهامیر آهنین مشهوراست. اما خاکفروشی او هیچگاه در مجامع سیاسی از سوی این قبایل جلوه پیدا نکردهاست. پس چگونه یک فرد هم میتواند در نزد قبیلهاش آهنین باشد و هم خاکفروش؟ رهبران قبایل پشتون که سالهایی بر افغانستان سلطه داشتهاند، بدون تماس بهخیانتهای آشکار امضاکنندهی معاهدهی ننگین دیورند (امیرعبدالرحمان) طی چندین دههی اخیر طرحی را با ادعای واپسگیری آنطرف خط دیورند با صرف میلیونها دالر از دارایی مردمِ فقیر افغانستان دنبال کردهاند که آن طرح، قبیلهای و عوامفریبانه بوده و امضای آن از سوی عبدالرحمان گویاترین مظهر خیانت زمامداران قبایلی بر افغانستاناست.
در حالیکه در تاریخ کشور معاهدهی دیورند نه اولین معاهدهی خاکفروشانه در مغایرت کامل با آزادی، استقلال، تمامیت ارضی و دیگر ارزشهای ملی مردماست و نه هم آخرین. کشوری که ما امروز بهنام افغانستان در آن زیست داریم، از خراسان بزرگ تغییر نام دادهاند، آخرین محصول تجزیه و ترکیبهای منطقهای بنا بهخواست قدرتهای بزرگ استعماری روس و انگلیس در موافقت امرای سدوزایی و محمدزایی از شاه شجاع و شاه محمود درانی گرفته تا امیردوست محمد، محمدیعقوب، عبدالرحمان، حبیبالله خان، نادرخان، ظاهرخان و غیرهاست که در هر مقطعی از تاریخ با امضای معاهدات ننگینی چون معاهدهی سمله، پشاور، جمرود، راولپندی، گندمک، دیورند، هشتادان و غیره بهخطوط تجزیه تحت عناوین دیورند، ریجوی، مکمهان و غیره رسمیت بخشیدهاند.
آگاهان سیاسی و فرهنگیان کشور با طرح مسألهی جالب تاریخی در خصوص دیورندخواهی رهبران افغانستان میپرسند که مدعیان قبیلهپرست امروزی خط دیورند از مجموع اراضی از دسترفتهی افغانستان که در زمان تیمورشاه و فرزندش شاه زمان در جنوب و شرق تا سند، کشمیر، لاهور، ملتان و پنجاب، در غرب تا آخرین حدود سیستان، بلوچستان، زابل و خواف، امتداد داشت و در شمال همچنان مرو وپنجده، آقتیپه، چمن بید و چشمهی سلیم را شامل میگردید که تمامی آنها براساس معاهدات ننگینی که عبدالرحمان با کشورهای همسایه امضا کرده بود و از بدنهی جغرافیای کنونی جدا شدهاند، چرا علاقهمندی جدی تنها متوجهی خط دیورند و مناطق خاص پشتوننشین آنطرف خط دیورند بوده و از متباقی ساحات از دسترفته در معاهدات ننگین هیچ یادی نمیکنند.
از زمان شکلگیری پاکستان در سال ۱۹۴۷ تا کنون، معاهده و خط دیورند، بر روابط افغانستان و پاکستان تاثیر تعیینکننده داشتهاست. دیورندخواهی و پشتونستانخواهی برخی از زمامداران و بازیگران سیاسی افغانستان، بر روابط دو کشور تاثیرگذار بوده و زمامداران قبیلهای در افغانستان همواره از این معاهده بهنفع شخصی خود استفاده نموده و با طرح مسایلی چون: «آن طرف خط دیورند از ماست و باید پشتونستان بهافغانستان برگردند»، از احساسات مردم استفادهی سیاسی نمودهاند. اما زمامداران قبیلهای یا«پشتونیزم» از این حقیقت تاریخی فرار کردهاند که اگر امضای معاهدهی دیورند یک عمل خاینانه و جنایت نابخشودنی در حق مردم افغانستاناست پس امضاکنندهی آن یعنی امیرعبدالرحمان خان هم یک خاین ملی و قابل محاکمه در دادگاه تاریخاست.
اگر این عمل امیرعبدالرحمان را برمبنای روایت تاریخ خیانت محسوب بداریم، پس در رابطه با شاهشجاع، شاهمحمود، امیردوست محمد، امیرمحمد یعقوب و دیگران هم باید این حکم را صادر نماییم که همه خاین بودند و خاکفروشانی که بهنفع تصاحب تاج و تخت، خاکِ وطن را فروخته و با ناموس کشور معاملهگری نمودهاند.
در تازهترین مورد حامد کرزی که وارث خاندانی و قبیلهای امیر خاکفروش افغانستاناست، در زمان حکومتاش سهونیم میلیون روپیهیکابلی دارایی مردم افغانستان را صرفساختن مقبرهی کسی کرد که در کنار معاملهی سیاسی خاک افغانستان و با امضای معاهداتی چون دیورند، کشتار بیرحمانه و سرکوب مردم افغانستان، دههزار زندانی کشور را بهعنوان برده فروخت تا هزینهی معاشرت سیاسی و جنسیاش را تامین کند.