نویسنده: یعقوب یسنا
از وقتیکه طالبان قدرت را تصرف کردهاند و بر مردم سلطه دارند، مشکلات و نارضایتی مردم بیشتر شدهاند. عامل اصلی این مشکلات سلطه و رفتار طالبان با مردم است و مشکلات دیگر نیز به حضور غیرمشروع طالبان در قدرت ارتباط دارند. تنها موردی را که طالبان به رخ مردم میکشانند این استکه دیگر انتحاری وجود ندارد یا در مسیرها افراد گرفتار و کشته نمیشوند.
انتحاری و گرفتار افراد را خود طالبان انجام میدادند که پس از تصرف قدرت و سلطه انجام نمیدهند، اما روزانه به صورت آشکار و پنهان افرادی کشته و گردنزده میشوند. یک پدر و پسر هزاره چندروز پیش در ارزگان گردنزده شدند. طالبان باید پاسخ بدهند که افراد توسط چه کسانی کشته میشوند؟
طالبان و فقر
با سلطهی طالبان فقر و گرسنگی در کشور بیشتر شده است. عامل فقر و گرسنگی طالبان استند. کار زنان را ممنوع کردند. زنان نانآور خانواده بودند. هزاران زن بدون شغل و بیکار شدند. با بیکارشدن هزاران زن در واقع هزاران خانواده معیشت و نان خود را از دست دادند. کارمندان حکومت پیشین شغل خود را از دست دادند. سرمایهگذاران و تاجران داخلی اکثر فرار کردند و در کشورهای همسایه سرمایهگذاری کردند.
درکل امنیت شغلی و کسب و کار و خرید و فروش از بین رفت. وقتیکه شغل نباشد، پول نباشد، خرید و فروش نباشد، بازار دچار رکود و یخزدگی میشود، فعلا بازار کار در افغانستان دچار رکود است. مردم حتا نانِ بخور و نمیر خود را ندارند و از گرسنگی دست مردم به دهانشان نمیرسد.
طالبان و مشکلات قومی
رفتار سیاسی طالبان استوار بر سلطهی یک قوم بر اقوام دیگر در کشور است. این رویکرد سیاسی یکی از رویکردهای قومی و قبیلهای پیش از رنسانس و پیش از حکومتداریهای مدرن بود. یک خانواده، یک قبیله یا یک قوم سلطهی خود را با زور بر قبایل و اقوام دیگر تطبیق میکرد و با زور و سرنیزه بر دیگران حکومت میکرد.
اگر به حکومتهای پیشین نظر کنیم، همهی حکومتها همینگونه استند. مثلا خلافت عباسیان یعنی خلافت خانوادهی عباس. خلافت امویان یعنی خلافت خانوادهی معاویه. پادشاهی درانیان یعنی پادشاهی خانوادهی احمدشاه درانی.
رهبری طالبان از چند خانوادهی پشتون تشکیل یافته که خانواده ملا هبتالله، خانوادهی حقانی و خانوادهی ملاعمر استند و این سه خانواده با ادعای سلطه و حاکمیت قوم پشتون و با سرنیزه بر دیگران فرمانروایی میکنند. درست استکه فعلا طالبان سلطهی خود را بر دیگران تطبیق کردهاند و نیزهشان به طرف مردم است و مردم سرکوب شدهاند، اما سرکوب دوام نمیآورد و مشکلات و تعصبهای قومی بیشتر میشوند و هرچه زود جنگ داخلی و خشونتهای شعلهور خواهند شد.
طالبان و مشکل مشروعیت داخلی و خارجی
طالبان بر اساس اصول حکومتداری و دولتداری رویکار نیامدهاند، بلکه بر اساس معاملهی قومی و با سرنیزه و تصرف و سلطه به قدرت رسیدهاند، بنابراین طالبان را نمیتوان حکومت گفت، بلکه گروهی استند که قدرت را تصرف کردهاند و بر اساس زور و سرکوب به سلطهی خود ادامه میدهند. بر این اساس مشروعیت داخلی ندارند، زیرا مردم رای ندادهاند که این گروه حکومت کنند.
طالبان نیز به هیچگونه مشروعیت داخلی برای حکومتداری چه بر اساس رایگیری، چه بر اساس ایتلاف حزبی و سیاسی و چه بر اساس مشارکت قومی روی خوش نشان ندادهاند و هرگونه فرصت مردمی برای حکومتداری را حذف و نفی کردهاند. حزبهای سیاسی را کاملا لغو و ممنوع کردند. بنابراین طالبان کاملا فاقد مشروعیت داخلی استند. اگر طالبان یک روز شمشیر و سلاح خود را از فرق مردم بردارند و بر زمین بگذارند، توسط مردم رانده میشوند.
طالبان به این باورند که زور و سلطه مهم است و نیازی به رای مردم و توافق سیاسی و حزبی برای مشروعیت داخلی نیست. بر این اساس مشروعیت داخلی را کنار گذاشتهاند و دست به سوی کشورهای خارجی دراز کردهاند و تقلا دارند که به طالبان مشروعیت خارجی بدهند، اما هیچ کشور خارجیای تا هنوز طالبان را به رسمیت نشناخته است. اگر کشور خارجیای طالبان را به رسمیت هم بشناسد، نتیجهای در پی نخواهد داشت، زیرا مشروعیت خارجی یک حکومت به مشروعیت داخلی ارتباط میگیرد. طالبان بنابه برخوردی که با زنان و اقوام و مردم دارند، امکان ندارد که کشورهای خارجی، سلطهی این گروه را به رسمیت بشناسند.
طالبان و جبهههای مقاومت مردمی
اگرچه طالبان در اوج مستی سلطه و زور خود به سر میبرند و میگویند در داخل کشور رقیبی ندارند، اما حقیقت این استکه بنابر رفتار قومی و اهانتبار طالبان با مردم و… چندین جبههی مقاومت مردمی در داخل کشور شکل گرفتهاند و عملا مبارزهی چریکی میکنند و روزانه در شهرها حتا در شهر کابل، افراد طالبان را شکار میکنند.
اما سیاست طالبان استوار بر انکار و نادیدهگیری است و اخبار تلفات افراد خود و حملههای چریکی این جبههها را کتمان میکنند. طبعا این انکار و کتمان تا مدتی ادامه مییابد، اما هرچه زود فعالیت این جبههها فراگیر میشوند که دیگر ممکن نیست، انکار و کتمان شوند.
سلطهی قومی طالبان، عدم مشروعیت داخلی طالبان، فقر و… موجب هرچه بیشتر نارضایتی مردم در داخل کشور میشود و جبهههای بیشتر مردمی برای مقاومت شکل میگیرند و جبهههای موجود تقویت مییابد و کشور درگیر جنگی فراگیر داخلی خواهد شد.
راهحل چیست؟
مردم افغانستان حکومتهای تکقومی، تکحزبی و خودرای را بسیار دیدهاند، اما هیچکدام این حکومتها با سلطه و زوریکه داشتند، دوام نیاوردند؛ درحالیکه شماری از آن حکومتها نسبت به طالبان مشروعیت مردمی و داخلی داشتند. طالبان با زور و سلطه ممکن مدتی دوام بیارند، اما سرانجام سرنوشتشان دچار حکومتهای قبلی تکقومی و تکحزبی میشود.
بنابراین بهتر است از مرحلهی سلطه، سرکوب و زور عبور کرد و بر اساس انتخابات و آرای مردم حکومت و دولت تشکیل داد. این سخن که حکومت انتقالی و موقت برای برگزاری انتخابات تشکیل شود، بسیار گفته شده است؛ گفتنش شاید تکراری به نظر برسد، اما اگر بخواهیم جلوی مشکلات و رفتن کشور به جنگ داخلی را بگیریم، چارهای غیر از تشکیل حکومت موقت و انتقالی و برگزاری انتخابات نیست. طبعا دربارهی نوعیت نظام سیاسی نیز باید فکر شود که کدام نوع نظام سیاسیای میتواند بر اساس تنوع فرهنگی و قومی مردم افغانستان کارآیی داشته باشد.