خبرگزاری راسک: در تاریخ معاصر افغانستان شماری از شاهان قبیلهای بهخاطر تداوم حاکمیت استبدادی خویش بهازدواجهای سیاسی متوصل میشدند اما آنچه تاریخ روایت کردهاست، امیرحبیبالله خان بیشتر از همه، وقتاش را بهشهوترانی و شهوتپرستی سپری نمودهاست. طوریکه تاریخ روایت کرده تنها تا روز قتل او ۲۰۳ زن را در قید اسارت شهوانی خویش در حرامسرا بهخدمت گرفته بود.
امیرحبیبالله خان مشهور بهسراجالملت و الدین، پسر امیرعبدالرحمان خان در سال ١٩٠١ تا سال ١٩١٩ هژده سال حاکمیتاش را باعیاشیهای بیشتر از پدر و پدربزرگاش سپری کردهاست. او بهخاطر جلب حمایت روحانیون خودش را شاه اسلامگرای واقعی معرفی نموده و از طریق دربار بهآن توجهی خاص مینمود. از همینرو شماری از روحانیون محافظهکار، لقب سراجالملت والدین را بهاو داده و با ادعای داشتن احکام خدایی هژده سال شهوترانی و عیاشی نمود.
بر اثر فرمان او، رسالههای در شان خودش مبنی بر لزوم اطاعت، بهرشتهی تحریر درآمد و خودش را در برابر خدا جوابده میدانست. امیر، شاهی و پیغمبری را چون دو نگین در یک انگشتری میدانست و دست خود را دست خدا میخواند. او بیشتر کارهای دولتی را بهبرادرش نصرالله و پسرش عنایتالله واگذاشت و خود را برای ورزش، شکار و تفریح بیکار ساخته بود.
امیرحبیبالله که با لقب فریبندهی اسلامی (سراجالملت و الدین) هژده سال در افغانستان سلطه داشت. چنان در زنبارگی و فحشا غرق شدهبود که شمار خانمهای نکاحی خویش بهشمول مادر امانالله خان را از خود رانده و طلاق نمود؛تا اینکه با دستگاه جبار طبقاتی خویش بالای دختران مردم افغانستان تجاوز جنسی نماید. تا اینکه با دسیسهی خانمش «مادر امانالله خان» در کلهگوش استان لغمان بهقتل رسید و تخت سلطنت را در برابر شهوتپرستی خود از دست داد.
بهروایت تاریخ، امیر، شخص عیاش و نسبت بهپدرش عبدالرحمان در شهوترانی و خوشگذارنی پیشقدم بود، زیرا امیرعبدالرحمان خان در حرمسرای خویش غلام بچههای برهنه و عریان داشت. اما امیرحبیبالله خان بیشتر از یکصد زن زیبا را درحرمسرای خویش بهنام کنیز نگهداری میکرد.
بهقول غلام محمدغبار«امیر در دریای بیکران عیش و عشرت و اناث فرو رفتهبود و حتا خلاف مقررات دینی و مذهبی بیشتر از صد زن غیرشرعی از مردم آزاد افغانستان در حرمسرای خود جمع و دهها اولاد غیرقانونی بهوجود آورده بود، قسمیکه خود امیر و برادرش نصرالله نیز از بطن یک کنیزی بهنام «گلریزخانم» زاده شده و بهنام فرزندان لاله بیگم معرفی گردیدند.
بهروایت نویسندهی تاریخ معاصر افغانستان، امیرحبیبالله خان در حکومت هژدهسالهاش سببهای مختلفی از خود نشان داد. او در مرحلهی نخست مصصم شد که از خود تقوای مذهبی نشان دهد، در دربار میان جمع عمومی اعلام کرد:« در شرع اسلام بیشتر از چهار زن نکاحی، در آنِ واحد برای یک مرد مجاز نیست، در حالیکه من از قبل دارای پنج زن بودهام، پس یکی آنرا سر از امروز طلاق دادم.»
حبیبالله خان همچنان برای نشاندادن چهرهی مذهبی از خود، امر کرد که زنان بدون امر ضروری حق ندارند از خانه بیرون شوند، در کوچه و بازار در نظر مردان نیایند ورنه مجازات خواهند شد. بهروایت تاریخ معاصر افغانستان: «محمدشریف خان که در زمان او حاکم شهرکابل بود، روزی زنی را در بازار برخلاف امر امیر و رسم ناموسداری آن وقت بدید که قدم میزد، او امر کرد تا زن را در جوالی انداختند و چوب زدند تا اینکه آن زن جان باخت.»
یکی از خادمان نزدیک و دایمی دربار امیرحبیبالله خان که او را در تمامی سفرها و دیدارهای داخلی او را همراهی میکرد خاطراتش را از علاقهی امیر بر زنان و پیداکردن زنان و دختران موردنظرش، چنین بیان کردهاست: « امیرحبیبالله خان هنگام مصافحه با رجال ملکی، نظامی و زنان، من از عقباش حرکت میکردم و متوجه دستدادن امیر میبودم، امیر هنگام دستدادن با زنان، هر زنی را که خوشش میآمد در کف دستش با انگشت خود فشار میداد و خانم از شرم سر بزیر انداخته میخندید، من میدانستم که همان زن، خوش امیر آمده و فوراً نام و آدرس آن خانم را یادداشت کرده فردا او را بهحضور امیر پیشکش مینمودم.» گفته میشود، باری خُسر امیر«دادستان» سعدالدین خان در رابطه بههمین مورد، بر امیر اعتراض کرد و او را بخاطر این اعمالش سرزنش نمود، اما در عوض، امیر دختر او را طلاق داد و بهجای او یک زن دیگر گرفت.
از سوی دیگر داکتر سیدعبدالله کاظم نویسندهی کتاب، «زنان افغان زیرفشارعنعنه و تجدد» دربارهی سرورسلطانه، مادر امانالله خان و برهمخوردن مناسباتش با امیرحبیبالله خان بهدلیل عیاشی او چنین نوشتهاست: «سرورسلطانه زمان طولانی خانم محبوب و ملکهی رسمی امیرحبیبالله خان بود اما پس از آنکه در باغ چهلستون کابل جنجال برپا کرد، امیر از او کناره گرفت و از آن بهبعد مناسبات امیر با او آشکارا خصمانه شد. او نوشتهاست، شبی در قصرچهلستون خواهر امیر، محفل زنانه برپا کرده بود که در آن امیر مصروف عشرت و خوشگذرانی بود. سرورسلطانه بهمجرد آگاهی در نیمهی شب خود را بهقصر رسانیده و مجلس بهوضع ناهنجار برهم خورد، او خواهر امیر را «دلال» خطاب کرد و خود امیر را «کنیززاده و کنیزپرست» گفت. بهروی خواهر امیرسیلی زد که تصادفاً آن سیلی بهروی امیر خورد، بعد از آن امیرتصمیم گرفت مادر امانالله خان را طلاق دهد، اما سردارنصرالله خان مانع شد مگر رنجشها وکشیدگیهای داخلی با خصومتها بین امیر و سرورسلطانه بهحدی رسید که امانالله خان بهجدیت در مقابل پدر بهحمایت مادرش پرداخت.»
در همین حال، شماری از تاریخنگاران معروف کشور، علت قتل امیرحبیبالله خان را کودتای خانوادگی امانالله خان در همکاری با مادرش«سرورسلطانه» و همچنان مامایش محمود طرزی خوانده و گفتهاند، امیرحبیبالله خان بهدسیسهی اصلی خانوادهاش بهشمول پسر سومش امانالله خان کشته شد.
هرچند امانالله خان شخصی را بهنام علیرضا بهجرم قتل پدرش بعداً اعدام کرد اما با گذشت چند سال، شخصی بهنام شجاع الدوله، باشیِ دربارِ حبیبالله خان، که مسوولیت تنظیم سفر او بهکلهگوش استان لغمان را بهدوش داشت، طی مصاحبهای با غلام صدیق چرخی اقرار کرد که وی شخصاً حبیبالله خان را کشتهاست و گفته میشود این قتل بهدستور، مشوره و تحریک شخص امانالله خان و سرورسلطانه مادر امانالله خان و مامایش محمود طرزی صورت گرفته است.