خبرگزاری راسک: عبدالرحمان خان، امیر مستبد بارکزایی در کنار کارنامهی تاریک سیاسیاش مبنی بر امضای معاهدات ننگین با استماریون کُهن، نخستین بنیانگذار دولت قبلیهای( افغانستان) و تهدابگذار نزاعهای قومی در کشوراست که برای سرکوب مخالفانش زندانهای متعددی را با شکنجههای مرسوم کنونی توسط گروه طالبان در کشور تهدابگذاری کردهاست.
امیر بارکزایی برای افگندن نفاق و دشمنی در میان مردم کشور سیاستی را اتخاذ کرده بود که جهت سرکوب هر قوم و هرمنطقه، بیشتر از لشکریان متعلق بهدیگر اقوام استفاده میکرد و برای سرکوب آنان بهلشکریانش بهشمول جنایت مختلف، کشتار، تجاوزات ناموسی و غصب اراضی قربانیان آزادی عاموتام داده بود که هر قدر این اتفاقات بیشترصورت میگرفت، فاصله میان اقوام کشور و دشمنی میان آنان بیشتر میشد.
در شرایطی که جهان روشهای مدرن دولتسازی را تجربه میکرد، امیرعبدالرحمان خان دولت خود را برسنگبنای میراثها و سنن قبیلوی پایهگذاری کرد، او بیشتر باورمند بود که اقتدار او بهحیث یک (امیر) مستقیم از جانب خداوند بهاو تفویض گردیدهاست و با همین باور لقب (ضیاالملت و الدین) را که «روشنی بخش ملت و دین» معنی دارد باتقدسنمایی از خویش در برابر نام خود افزود.
او مذهب حنفی را بر شیعه و قوم پشتون را بر غیرپشتون و در میان آن، قبیلهای خویش (بارکزایی) را بر همه ترجیح میداد.، امیر مستبد بارکزایی شمشیر خود را بیرحمانه علیه ملاها که آنان را «رهبران دروغین دین و دلیل آفت ملتهای مسلمان در تمام کشورها» میخواند، بهکارگرفته و دو راه را در برابر آنان قرارداد، تسلیم یا ترک کشور، ملاهای که اطاعت از او را پذیرفتند و مطابق هدایت او وعظ و تبلیغ کردند، برایشان معاش مقرر نمود.
بهنوشتهی غلام محمدغبار، امیرعبدالرحمان خان علاوه از زندانهای متعددی که در استانهای مختلف (سیاه چاههایی» در کابل و هرات داشت با اقسام شکنجههای مانند: ( تیلداغ، قطع اعضای بدن، کورکردن، غرغرهکردن، ذبحکردن، سنگسار، بهتوپبستن، توسط درختها پارهکردن، ولچک، قین و فانه، زاولانه و غیره» کشور را بهطور بیسابقهای زیرکابوس وحشت قرار داده بود. بهروایت غبار: «زندانبانهای امیر در مورد زندانیان آزادی بیسرحد داشته و جرم فرد بهخانواده و رفقای او سرایت میکرد.» بهروایت تاریخ در وقت مرگ امیر، در زندانهای شهر کابل دوازده هزار مرد و هشت هزار زن زندانی بودند که این رقم در مقایسه با نفوس آن روز افغانستان کمیت درشت و چشمگیری بود.
امیرعبدالرحمان، تعدادی از این زندانیان را بهجرم همکاری با سردار اسحاقخان پسرعموی او و حاکم بلخ که برضد عبدالرحمان خان قیام نموده بود اسیر و زندانی کرده بود که روزانه ۱۵ تن آنان را در مراد خانی بهضرب شمشیر پارچه پارچه میکرد، و چشمان زیادی از آنان را با این پندار که بهچشمان سردار اسحاقخان شباهت دارند، از حدقه بیرون میکشید.
بهروایت غبار: « در کابل علاوه از زندانهای رسمی ارگ، زندانهای مخصوص دیگری نیز عبدالرحمان خان ایجاد کرده بود که یکی آن مربوط بهمحمد نعیم خان که بعد نایب سالار شد و دیگر آن برای، باشی امیر بهاسم « بابه برق» تعلق داشت که بابهبرق در میدانی مقابل دروازهی خود «دار» هم نصب کردهبود و محکومین را بهآن میآویخت.»
از سوی دیگر نویسندهی تاریخ معاصر افغانستان در رابطه بهجنایات وحشتناک امیرعبدالرحمان خان از مرزا گل محمد خان وردکی نقلکرده و نوشتهاست: « باشی امیرعبدالرحمان، (بابهبرق) با زیر دستانش همه چرسی بودند، امیر بعضی محبوسین را بهآنان تحویل میکرد که با قین و فانه و تیلداغ آنان را مجازات کرده اقرار بگیرند، آنان صد تن از محبوسین را در یک اتاق میانداختند که یکی آن خودم بودم»
غبار همچنان روایت کردهاست: « زمستان بود و محبوسین ایستاده ماندند تا هنگامیکه امیر شب وقت یافت و همه پیش شدیم، اول فقرهی یک دزدی در کوهدامن خوانده شد، امیر بدون سوال و جواب امرکرد: دو نفر غرغره، دستان چهار نفر و گوشهای سه نفر قطع و چشمان دو نفر کشیده شود.»، در بخش دیگر، امیر امرکرد که جلالالدین مامور و ناصر ملازم کوتوالی، دار زده شده و چشمان صاحبزادههای پایان چوک( کابل) که اموال سرقت شده از خانههای شان یافت شده بود «نشتر زده شده و بهچشمان شان چونه » پرگردد.
بهروایت تاریخ معاصر افغانستان، امیر مستبد بارکزایی، سپاهی را که حین رسم و گذشت پایش را خلاف اصول عسکری گذاشته بود سه شبانه روز بهدرخت بسته کرده و اقسام مختلف شکنجهها را بر او روا داشت، با استفاده از خمیر دورسر او حلقه زده و آن را مانند کاسه ساخته روغن داغشده را در آن می انداختند.
تاریخ معاصر افغانستان شکنجههای دردناکی را در زندانهای امیری که خودش را (ضیاالملت و الدین) خوانده بود میخواند بهحدی دردناک روایت کرده که بیگناهان ناکرده گناه، بهآنچه آنان میخواستند، اعتراف میکردند، تا بدون شکنجه بهسهولت و یکبار کشته شوند، شمار دیگر بهمجرد شنیدن جرم و بازداشت از سوی ادارهی این امیرمستبد، خود را به قتل میرسانیدند، چنانکه شخصی بهنام میرزا ابولحسن با شنیدن محبوس کردن پدرش توسط امیر از ترس بازداشت خودش خود را با ضرب گلولهی تفنگچه کشت.
به روایت تاریخ، نظام جاسوسی و مجازات فجیع امیرعبدالرحمان خان در روح مردم افغانستان خصوصا در شهرها نقش منفی گذاشته و بر رشادت و هوش ملی مردم کشور صدمهی جدی وارد کرد، مردم کشور او را پادشاه ظالم لقب دادند و چندینبار در استانهای کشور بر او حملهی مسلحانه کردند اما او جان سالم بهدر برد.
بهروایت تاریخنگاران، امیر در یکی ازسفرهایش بهشهر مزارشریف در بیرون شهر که نشانهزنی میکرد، گفت: « آیا گلولهی تفنگ آدم را میکشد یاخیر؟» بعدا او یک سپاهیاش را خواست، خود چهارقدم دور رفت و او را با تفنگ زده کشت و خندید.»
رفتارهای اداری امیرعبدالرحمان خان با زیر دستانش روایت از برخوردهای غیراخلاقی و نشاندهندهی شخصیت ضعیف او بوده، نشان میدهد که حتا نزدیکترین افراد بهاو، رضایت از برخوردهای غیراخلاقی و جنایات وحشتناک او نداشته اما جبر زمان و سیاستهای امیر ظالم آنان را وادار بهتحمل کرده بود.
تاریخ افغانستان بخشی از مناسبات امیر را با کارمندان اداریاش روایت کرده که نشان میدهد، امیر مستبد ظرفیت اداری خیلی پایین در ادارهی امور کشورداری داشتهاست: « وقتی امیر بر مامورین دفاتر کابل امرکرد که از طلوع تا غروب آفتاب کار کنند ورنه مجازات میشوند، شماری از مامورین بهحضور امیر عریضه نوشته و پس از امضا بهدست «بوبوجان» مادر سردارمحمد عمرخان بهنزد امیر فرستادند، امیر خلاف اصول اخلاقی و رفتارهای اخلاقی بهقلم خود در پاسخ بهآنان چنین نوشته بود: « بر پدر همهای شما مرزاهایی که در این کاغذ مهر و امضا کردهاید لعنت، و بر شماها هزاران لعنت بر هرکدام شما باد، همهای شما مردار، پدر آزار و مادر آزار استید…»