نویسنده: دکتر ارسلان مبارز
درآمد
طالبان به مثابهی یک گروه واپسگرا و افراطی در ۲۴ اسد ۱۴۰۰ در تبانی با عمال بیرونی و داخلی و توافقات پنهان و مرموز، مردم افغانستان را به گروگان گرفتند. البته از نظر تاریخی توافقات ننگین مبتنی برمنافع شخصی و گذرای حاکمان فاسد و استبدادپیشهی افغانستان فراوان بوده است. برتریجوییهای قومی-قبیلهای و تبعیض جنسیتی این گروه از آوان تشکیل تاکنون محور جدلهای داخلی و فرامرزی را تشکیل میدهد. بهرغم اعتراضات فراوانی که در سطوح مختلف و در درون و بیرون از افغانستان راهاندازی گردید و همچنان صداهایی اعتراضی که جامعهی جهانی و نهادهای حقوقبشری طنینانداز نمودند، ذرهای به عملکرد این گروه تاثیر نگذاشته است. حواریون و اعضای محوری و ذیصلاح ادارهی سرپرست طالبان از یک قبیله و گروه تشکیل گردیدهاند و تفکرشان از یک چشمه آب میخورد. در درازنای تاریخ، با استفاده از عصبیت قومی و سردادن شعارهای ارجحیت قومی-تباری به مسند قدرت تکیه زدهاند. این رویکرد تنگنظرانه و ارتجاعی منجرگردیده است که اکثریت مطلق مردم افغانستان از حق مشارکت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی به حاشیه رانده شوند و محروم گردند. در حال حاضر، این اکثریت عظیم قربانی سیاست انحصار و تمامیتطلبی طالبانی گردیدهاند که نمایندگی از یک قوم نه بلکه از یک حلقهی کوچکی متعلق به یک قوم افغانستان مینمایند. سرانجام گروه طالبان با اعمال سیاستهای تمامیتخواهانه و نادیدهپنداری دیگران که در طول تاریخ بارها موردآزمون قرار گرفته و غرامتهای سنگینی را نیز بر افغانستان تحمیل نمودهاند. در پرتو سیاست برتریجویی تباری اقوام ساکن در کشور نهتنها به حاشیه رانده شدهاند، بلکه مورد ستم، تبعیض و تطاول ددمنشانه نیز قرار گرفتهاند و قرار میگیرند. از سوی دیگر، در چارچوب سیاست برتریجویی جنسیتی، جامعهی زنان افغانستان که در راستای بهبودی و شکوفایی کشور قدم و قلم میزدند نیز محبوس شدهاند.
۱. برتریجویی قبیلهای
درخور یادآوری است که عنصر قومیت که بر بنیاد آن رویکردهای تمامیتخواهی، انحصار قدرت، ستمگری و مسالهی اقوام درجه یک و درجه دو تبارز نموده، در درازنای تاریخ افغانستان همواره به مثابهی دال مرکزی در تحولات کشور موثر بوده عمل نموده است. در فراز و فرود برقآسای تاریخی افغانستان، گاهی کشور بهسوی بهبود و جهت مثبت رهنمون گردیده است اما بنا به دلایل متعدد از جمله فکتور عصبیت قومی به سرعت عقب را به همراه داشته است. با نگاهی ژرف به شرایط شکنندهی افغانستان به وضوع میتوان دریافت که این مساله هنوز هم در دستور کار قرار دارد و در ایجاد و تعمیق بحران فزایندهی کنونی نیز تاثیر بهسزایی گذاشته است. بخشی از اعتراضات مخالفان طالبان و حتا بازیگران همسایه و منطقه بر ایجاد یک حکومت فراگیر و همهشمول تاکید دارند، مسالهای که طالبان هرگز جدی نمیپندارند. تمامی این نادیدهانگاریها تحت تاثیر عصبیت پررنگ قومی قابل فهم و درک است.
۲. برتریجویی جنسیتی
گروه واپسگرای طالبان با اعمال سیاست تبعیضآمیز که متاثر از ارزشهای قبیلهای-بدوی و نگاه افراطی مذهبی میباشد. بهگونهی نمونه، سنتهای پشتونوالی نگاه ابزاری و پست نسبت به زنان دارد. از سوی دیگر، نسبت به زنان به شدت بیاعتماد اند. این اصل بیاعتمادی باعث میگردد که زنان جوان باید تحت کنترل شدید قرار داشته باشند تا از خطای ناموسی آنان جلوگیری شود. بهترین شیوهی نظارت از زنان جوان جلوگیری از رفتنشان به شهر، مدرسه و دانشگاه و حبس آنان در خانه است. از سوی دیگر، گروه طالبان با روایت متحجرانه از ارزشهای اسلامی نیز بر وضع قیودات بالای زنان تاکید دارند. بنابر دلایلی که بهگونهی مختصر به آنان اشاره گردید، زنان افغانستانی را از کلیه حقوق انسانی-اسلامی شان محروم نمودهاند. ندامحمد ندیم سرپرست وزارت تحصیلات عالی گروه طالبان دلایل عجیبی همچون: فعالیت خوابگاههای دانشجویان دختر در ولایات دوردست که به باور او خلاف «غیرت افغان و اسلام» است، سفر نمودن دختران بدون محرم شرعی، عدم رعایت حجاب اسلامی از سوی دختران دانشجو و مختلطبودن کلاسهای مشترک دختران و پسران را به مثابهی عوامل توقف ادامه تحصیل دختران مطرح نموده است. بهرغم اینکه، هیچ یک، نه بنیان اسلامی دارد و نه برمبنای عقلانیت و استدلال استوار است و نه هم مبین واقعیتهای جاری افغانستان تحت ستم طالبان است. چنانچه در فوق اشاره نمودم، طالبان با نگاه آلوده به ارزشهای قبیلهای-بدوی و افراطی مذهبی عامل اصلی ادامهی تحصیل دختران گردیدهاند.
نتیجه
طالبان در هر دو مورد خلاف ارزشهای اسلامی، ملی و مطالبات جدی مردم افغانستان عمل نمودهاند وکماکان جریان دارد. از سوی دیگر، جامعهی جهانی نیز بارها از طالبان تقاضا نموده است که در قبال خواستههای مردم افغانستان تمکین و کرنش را در دستور کار قرار دهند، توقعی که گروه طالبان هرگز وقعی نگذاشته اند. بنابراین، بیتوجهی تعمدی طالبان در قبال انتظارات جهانی و مطالبات محق مردم افغانستان دو پیامدناگوار را بهدنبال داشته است:
۱. کاهش فزایندهی کمکهای جهانی، درصورتی که افغانستان بیش ازهر زمانی نیازمند آن است؛
۲. افزایش فزایندهی فقر، ناامنی، نگرانی، ناامیدی، بیکاری و آیندهی ناروشن و مبهم.
با درنظرداشت مطالبی که ارایه گردید، میتوان مدعی شد که افغانستان بهگونهی عامدانه توسط گروه حاکم در اوج بحران و عقبافتادگی نگاه داشته شده است. به نظر میرسد، ادامهی این روند سلطهی گروه حاکم را با چالش و خطرهایی جدی و زودهنگام مواجه خواهند نمود.