نویسنده: یعقوب یسنا
نیمقرن پیش که تغییرات سیاسی در افغانستان رخ داد و در یک کودتای خانوادگی داوود قدرت را از پسر کاکایش ظاهرشاه گرفت و نام حکومت خود را جمهوریت گذشت، اما اختیاراتش در قدرت بیشتر از ظاهرشاه بود. بنابراین جمهوریت نامنهاد داوود به معنای دقیق کلمه، جمهوریت نبود، بلکه به صورت فرمالیته، سلطنت یا نظام شاهی به جمهوریت تغییر نام داده بود. این جمهوریت توسط حزب دموکراتیک خلق که وابستهی شوروی بود، سرنگون شد. بحث داوود و سران حزب دموکراتیک خلق این بود که قدرت در اختیار چه کسانی باشد و در نهایت هدف این بود که قدرت در انحصار افراد قوم پشتون باشد. اگر قدرت از دست ظاهر بیرون شد، باید به دست داوود باشد، اگر از دست داوود قدرت رفت باید به دست ترهکی یا امین قرار بگیرد.
اما در این گیرودارِ شیفتگی برای تصرف قدرت، فردی بنام طاهر بدخشی متوجه این شد که چگونه میتوان قدرت را از دست به دست شدن و تصرف افراد نجات داد و از قدرت بهعنوان منابع بشری در عرصهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی (دولتداری) استفاده کرد. مسالهی او این نبود که قدرت در تصرف چه کسی باشد، مسالهی او این بود که قدرت را چگونه به مردم برگشتاند و از قدرت برای حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی استفاده کرد.
این مساله چه بود که نیاز به حل عادلانه و دموکراتیک داشت؟ این مساله، قدرت بود. بهتر است بپرسیم «خاستگاه قدرت چیست؟» تا مشخص شود چرا قدرت به مساله تبدیل شده بود؟ خاستگاه قدرت مردم است و مردم بایستی با روشهای مشخص سیاسی مطمین برای مدتی قدرت را در اختیار جمعی قرار بدهد تا این جمع از قدرت مردم بهعنوان حاکمیت و دولت به خاطر تامین امنیت جامعه و ارایهی خدمات به مردم استفاده کند. اما موقعیکه قدرت توسط افرادی به گروگان گرفته میشود، حقیقت این استکه مناسبات ملی دچار چالش و به مساله و معضل ملی تبدیل میشود.
ثبات در مناسبات ملی در واقع بهرهبرداری درست از قدرت مردمی و ملی است. متاسفانه سالها است قدرت در افغانستان که خاستگاه آن مردم است به گروگان گرفته شده و قدرت تبدیل به مساله و معضل ملی شده است، درحالیکه قدرت باید ثبات در مناسبات ملی را به وجود آورد و ایجاد فرصت عمومی برای افراد جامعهی یک کشور باشد.
حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی در حقیقت «حل عادلانه و دموکراتیک توزیع قدرت است» توزیع عادلانه و دموکراتیک قدرت در حقیقت توزیع عادلانهی منابع بشری است؛ منابعیکه خاستگاه آن وجود، حضور و نیروی فرد فرد جامعهی افغانستان است. بنابراین قدرت باید بهعنوان منابع بشری فرصتهای برابر، عادلانه و دموکراتیک برای فرد فرد جامعه فراهم کند. اما قدرت در افغانستان به مساله و معضل ملی تبدیل شده بود که موجب امتیاز قومی برای گروهی و ستم قومی بر گروههای دیگر میشد.
طاهر بدخشی حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی را در توزیع منابع قدرت در نظام سیاسیایکه بتواند گنجایش کثرت فرهنگی، زبانی و قومی را داشته باشد، پیشنهاد میکرد. طبعا این نظام، حکومتداری فدرال بود و است. طرح ملی طاهر بدخشی برای شیفتگان تصرف قدرت سنگین بود، بنابراین بدخشی را شکنجه کردند و کشتند و طرح ملی او را بر برچسپ ستمی، ضد منافع ملی (منافع قومی و گروهی) اعلام کردند و افرادی را بنام ستمی مورد شکنجه و آزار و اذیت قرار دادند.
با همه مشکلاتیکه وجود داشت، افرادی برای تفهیم و تحقق طرح سیاسی ملی طاهر بدخشی تلاش کردند و در نیم قرن توانستند این طرح را وارد ادبیات سیاسی و به گفتمان سیاسی تبدیل کنند. من در پی کیش شخصیتسازی برای طاهر بدخشی و محبوبالله کوشانی نیستم. اما موقعیکه از طاهر بدخشی صحبت میکنم، منظور از طرح سیاسی مرتبط به آرای او استکه هنوز تحقق نیافته است و تحقق آن میتواند معضل و مسالهی ملی را حل کند. سخن دربارهی محبوبالله کوشانی نیز سخن در بارهی طرح مسالهی ملی طاهر بدخشی است، زیرا کوشانی در نیمقرن پس از طاهر بدخشی، پیگیر تفهیم و تحقق حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی بوده است. درست استکه تنها کوشانی نبوده در این راستا تلاش کرده است، افرادی دیگر و بهویژه سازمان سازا و جریانهای حزبی مرتبط به سازمان سازا نیز بودند که برای تفهیم و تحقق طرح سیاسی ملی طاهر بدخشی تلاش کردهاند، اما کوشانی یکی از افرادی بوده که بیشترین تلاش را انجام داده است.
من از جمع شخصیت سیاسی جریان طاهر بدخشی و سازا بیشترین ارتباط، دیدار و گفتوگو را با محبوبالله کوشانی داشتم و متوجه شدم و شاهد بودم که کوشانی حداقل دو دههی پایانی زندگی خود را وقف حل معضل ملی بر اساس دیدگاه طاهر بدخشی کرد. کوشانی دید کیش شخصیتی به طاهر بدخشی نداشت، بلکه میخواست به تفهیمِ طرح و دیدگاه سیاسی طاهر بدخشی بپردازد و دیدگاه او را توضیح بدهد و در بسا موارد اگر طرح سیاسی ملی طاهر بدخشی بنابر تحول مناسبات اجتماعی و سیاسی در سطح جهان و افغانستان نیاز به تغییر و تحول داشته باشد، مورد بازبینی قرار بدهد.
محبوبالله کوشانی در راستای تفیهم آرای سیاسی بدخشی فعالیت سازمانی و شبکهای گسترده داشت. پس از سقوط حکومت نجیبالله بهعنوان میانجی با سران سیاسی اقوام که در آن زمان در محور قدرت اقوام بودند، گفتوگو کرد و حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی را مطرح کرد، اینکه قدرت بایستی عادلانه و دموکراتیک توزیع شود، نباید این اشتباه تکرار شود که شماری از سران پشتون میگویند قدرت باید در اختیار و تصرف پشتونها باشد. اگر قرار باشد شماری از تاجیک، هزاره، اوزبیک و… بگویند که قدرت را باید، تاجیک، هزاره و اوزبیک بگیرد، در حقیقت اشتباه سران پشتون بهعنوان دور باطل تکرار میشود. بنابراین ما باید به روشها و راهکارهای دموکراتیک برای توزیع قدرت دست یابیم. شماری از سران سیاسی در آن زمان موضوع را درک کردند و شماری که قدرت را در اختیار داشتند، توجه نکردند.
اما کوشانی در سطوح متفاوتی به طرح حل مسالهی ملی پرداخت و با جوانان در جریانهای حزبی سازا صحبت میکرد و ادبیات سیاسی سازا و طاهر بدخشی را توضیح میداد. سازا در سالهای پسین به چند جریان حزبی تبدیل شده بود که حزب آزادگان، کنگرهی ملی لطیف پدرام و… از جملهی حزبی سازا بودند. کوشانی اگرچه از شخصیتهای سیاسی حزب آزادگان بود، اما گفتوگوهایش با جوانان سازا بدون تفکیک جریانهای حزبی سازا صورت میگرفت و فراتر از جوانان جریانهای حزبی سازا با جوانان مستقل و حزبی دیگر نیز در بارهی تفهیم طرح مسالهی ملی صحبت میکرد که صحبتهایش تاثیرگذاری خود را داشت و ادبیات سیاسی عدالتخواهانهی سازا را وارد ادبیات سیاسی عمومی جامعه برای عدالتخواهی کرده بود که جوانان و جریانهای اجتماعی و فرهنگی از ادبیات سیاسی عدالتخواهانهی سازا در بیستسال گذشته و امروز برای تحقق عدالت و توزیع عادلانه و دموکراتیک قدرت تغذیهی فکری میکردند و میکنند.
کوشانی فراتر از گفتوگو با جوانان و سیاستمداران و فعالیت سازمانی و حزبی، برای تهیهِ اسنادی که متعلق به طاهر بدخشی بود نیز تلاش میورزید و اسناد و آثاری را از طاهر بدخشی پیدا و نشر کرد تا در اختیار عموم قرار بگیرد که ادبیات سیاسی عدالتخواهانه تقویت و مستند شود. یکی از این اسناد خیلی مهم «دفاعیهی طاهر بدخشی» استکه بنابر زحمت کوشانی تهیه، تدوین و نشر شد.
این دفاعیه خیلی سند مهم تاریخی برای درک آرای عدالتخواهانهی طاهر بدخشی است. زیرا بدخشی در این دفاعیه به چند مورد اساسی از جمله به «وظیفهی روشنفکر، استقلال قوه قضاییه و تفکیک حکومت از سلطنت، تطبیق قانون اساسی و رعایت احترام به حقوق بشر، درک مقتضیات عصر در عرصهی توسعه و پیشرفت ملی، اشارات تاریخی به استبداد و تعریف ارتجاع و عملکرد دولت استبدادی» پرداخته است. پرداختن به این موارد در آن روزگار بیپیشینه بوده و طاهر بدخشی از نخستین کسانی استکه به این موارد برای شکلگیری حکومت و دولت مدرن پرداخته است. حتا میتوان گفت ادبیات سیاسی روشنفکرانه و مدرنی را که طاهر بدخشی در این دفاعیه به کار برده است، پس از او با آن جدیت به کار نرفته است. من در بارهی آن دفاعیه نوشتهام و محتوایش را شرح دادهام. به توضیح بیشتر آن در این یادداشت نمیپردازم.
آنچه در پایان این یادداشت قابل یادآوری است این استکه حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی هنوز سر جای خود است و تا مسالهی ملی به صورت عادلانه و دمکراتیک رفع نشود، ما دچار معضل ملی و ستم ملی استیم که با گلوخ ماندن و نادیدهگیری و… نمیتوان از معضل و مسالهی ملی و ستم ملی عبور کرد. معضل و مسالهی ملی در ادبیات سازا توزیع عادلانه و دموکراتیک قدرت (اساسیترین منبع بشری) در افغانستان است. بنابراین مسالهی ما اوزبیک، هزاره، تاجیک، پشتون و… نیست، مسالهی ما حق فرد فرد شهروندان افغانستان استکه قدرت برای آنها ایجاد فرصتهای عادلانه، دموکراتیک و برابر را فراهم کند. در این صورت حقی را که یک پسر پشتون دارد، بایستی یک دختر پشتون، یک دختر و پسر هزاره، تاجیک، اوزبیک و… نیز داشته باشد. بنابراین مسالهی ما اسلام و… نیست، اینکه بیشتر از نیم قرن است میگویند اسلام در خطر است و بعد میگویند «اسلامیت و افغانیت غوارو» در حقیقت اینگونه شعارها سوءاستفاده از اسلام، قومیت و… است، برای اینکه اصل مساله که حقوق شهروندی و توزیع عادلانه و دموکراتیک قدرت است، نادیده گرفته و کتمان شود.
ما توجه افراد جامعه را به اصل مساله که حل عادلانه و دموکراتیک مسالهی ملی است، معطوف میکنیم و تاکید داریم تا مساله و معضل ملی رفع نشود، ستم ملی جریان دارد، قربانی این ستم مردم افغانستان است و سران قومیایکه قدرت را تصرف کرده و قدرت را ملکیت خود میدانند، دزد حق حیات سیاسی و اجتماعی فرد فرد جامعهی افغانستان استند.