نویسنده: عالمپور عالمی
مقدمه
زندگی هیچ ملتی جدا از ادبیات نیست. ادبیات به عنوان غذای روح و صیقلدهندهی روان آدمی است. بنابراین، بشر از دیرزمان تا اکنون با شعر زیسته است و با ادبیات جان گرفته است. دامنهی این گشنبیخ به حدی گسترده است که هر شخص و قوم و ملتی را با فرهنگهای مختلفی که دارند، در بر میگیرد. بشر ذاتاً و از درون مجذوب زیبایی میشود؛ واقعیت امر این است که هنر، شناخت زیبایی، بهکارگیری زیبایی و خلق زیبایی است. در کل، ادبیات جدا از اینکه هویت و شناسهی قوم و ملتی را برجسته ساخته است/میسازد، بازتابدهندهی زیبایی مفاهیم ذهنی، احساسهای درونی و اندیشههای بشری است. تنها ادبیات بوده است که روح بشر با آن سر و کار دارد و روانها را پیوند داده است. با این پیشزمینه وارد بحث اصلی میشویم و ابتدا به معرفی کتابِ «و از آنسوی آمو» میپردازیم و سپس چند سخنی در مورد کرد و کارهای قابل ملاحظهی نگارندهی این کتاب خواهیم داشت.
معرفی کتاب
«و از آنسوی آمو» چهارمین کار تحقیقی و پژوهشی اسماعیل لشکری است که در سال ۱۴۰۰، به تعداد پنجصد نسخه از سوی «گروه فرهنگی همزبانان» در کابل چاپ شده است. این کتاب در ۲۳۷ برگ جاافتاده است و سعادتِ پیدایشِ بعد از کتابِ «مروری بر شعر معاصر تاجیکستان» را حاصل کرده است. نویسندهی این کتاب نهتنها کارهای بیپیشینهای در زمینهی معرفی و بررسی شعر تاجیکستان انجام داده است؛ بلکه کارهای تحقیقی و پژوهشی زیادی در زمینههای مختلف ادبی به ویژه علم عروض انجام داده است. کتابِ «وزن شعر فارسی دری» و «اوزان شعر معاصر فارسی» از کارهایی است که در این زمینه انجام شده است. اسماعیل لشکری به اعتبار کتابهای «مروری بر شعر معاصر تاجیکستان»، «و از آنسوی آمو»، «وزن شعر فارسی دری» و «اوزان شعر معاصر فارسی» به عنوانِ محقق و پژوهشگر وَ به اعتبار مجموعهی شعری «در کافهی دانشگاه» به عنوان شاعرِ شناخته شده، مطرح است.
اهمیت و اعتبارِ «و از آنسوی آمو»
«و از آنسوی آمو» (در حوالی شعر ده شاعر تاجیکستان)، عنوان کتابی است که شعر دههی هفتاد تاجیکستان را به واکاوی گرفته است. به قول نگارنده: شعر معاصر تاجیک از نظر استقلال فکری و محتوایی، عمر سی ساله دارد و در این سی سال، سه نسل را در دامان خود پرورانده است. (لشکری، ۱۴۰۰: ۱).
اسماعیل لشکری همت گمارده است در زمینهای تحقیق و پژوهش کند که کارهای قابل ملاحظه و رهگشایی انجام نشده است؛ این جرأت و جسارت پژوهشگر را نشان میدهد و بیانگر فهم اوست که در چنین زمینهای نسبتاً تنگ، قلمفرسایی کرده است و از «هیچ»، کارِ ماندگاری بیرون داده است. خود نیز در همین مورد گفته است: «دشوارترین موضوعی که در باب پژوهش ادبیات فارسی در حوزهی آسیای میانه به ویژه تاجیکستان موجود است، عدم منابع و دسترسی به اطلاعات دقیق ادبی است؛ زیرا وجود خط سریلیک روسی، مانع داد و ستد آثار ادبی به گونهی نوشتاری در دو حوزهی فارسیزبان گردیده است و من به ناچار، بنای کتاب را بر آن گذاشتم تا از هر شاعر مورد نظر، بیش از چهل پارچه شعر اعم از چاپ شده و ناچاپ شدههای شان درخواست نمایم تا باشد که هم به گزینش خودِ شاعر صورت گیرد و بعدها انگشت انتقاد به سمت نگارنده نشانه گرفته نشود و هم مطابق به «تازهترین» سرودههای شان باشد که نسبتاً قضاوت منصفانه و عدالتوار صورت بگیرد.» (همان: ۴).
نویسندهی «و از آنسوی آمو»، بیشتر بر قالب غزلِ شعر معاصر تاجیکستان توجه کرده است. البته گزینش قالب غزل، بنابر کارکرد و مسلط بودن آن در روزگار معاصر بوده که پای آن تا اینجای کار کشیده است. البته با آنکه غزل، شعر زمانِ ما نیست؛ ولی بینشها و نگرشهای تازه، پای این قالب را به شعر و ادبیاتِ معاصر کشانده است. تغییرات در فرم، شکل و نوگراییها سبب شده است که هنوز هم حرف دلها را بزند و چیرگی داشته باشد. به قول شاملو: «شعرِ امروز، شعر آگاه و بلند، شعری دلپذیر و تپنده است که دیری است تا از مرزهای تاثیریپذیری گذشته و به دورهی اثربخشی پای نهاده است.» البته منظورِ شاملو از شعر امروز و قالبهای جدید شعری مثل سپید یا شاملویی است. امیدوارم لطف خوشش را به ما و به فرارودیان هم داشته باشد، اثرها ببخشد و اثرپذیر شویم.
اگر نگاه جدیتری به شعر معاصر تاجیکستان و به ویژه بر قالب غزل آن حوزه داشته باشیم در مییابیم که غزل یا شعر معاصر ایران و افغانستان، یک سر و گردن بلندتر از آن حوزه است. با توجه به شناخت بیشتری که از شعر معاصر افغانستان دارم و بسیار اندک از شعر معاصر تاجیکستان خواندهام، نمیتوانم حکم کلی و قطعی صادر کنم؛ ولی بدون شک که شاعران غزلسرای ایران و افغانستان تلاش کردهاند با بینش و نگرشهای تازه، با تصویرسازیهای نو و مضمونآفرینیهای جدید پای این قالب را به روزگار معاصر بکشند و تغییرات قابل ملاحظهای به بارِ محتوایی این قالب بیاورند؛ همین است که غزل، هنوز هم با حضور گستردهی شعر سپید و نیمایی، قالب مسلط باشد. اعتراف کنم که فقط چند دفتر شعر از شاعران معاصر تاجیکستان را خواندهام و اطلاعات زیادی در این زمینه ندارم؛ اگر با همین اندک اکتفا کنم و نظرم را ارایه بدارم، همین خواهد شد که گفته آمدیم.
ساختار کلی «و از آنسوی آمو»
در کتابِ «و از آنسوی آمو» (در حوالی شعر ده شاعر تاجیک)، ابتدا به شرح زندگی شاعران مورد نظر، فعالیتهای شاعران مورد نظر و به جوایزی که آثار شان کسب کردهاند، پرداخته شده است و پس از آن به نقد و واکاوی شعرِ آن شاعران پرداخته شده است. به باورمن، نویسنده سعی کرده است که شعر یک دههی تاجیکستان را از لحاظ زبانی، صورخیال، پرداختهای هنری، کشف، ابتکارهای خلاقانه، رعایت محور عمودی و موارد دیگر مورد واکاوی قرار دهد.
با توجه به اینکه این یادداشت در حدِ معرفی کتابِ «و از آنسوی آمو» شد؛ لازم میبینم از آن ده شاعر معاصر هم یادی شود و مشخص گردند؛ آن ده شاعر عبارتاند از: ۱- علی محمد مرادی؛ ۲- طالب آذرخش؛ ۳- فرزانه خجندی؛ ۴- سپیده محمد (صبحیه زاهد)؛ ۵- عبدالجبار سروش؛ ۶- گلناز طاهریان؛ ۷- بهرام رحمت؛ ۸- طالب لقمان؛ ۹- بزرگمهر بهادر؛ و ۱۰- مفتونه قاسم میباشند.
اسماعیل لشکری، یکی از نویسندگان رسالتمند و ژرفاندیشی است که توانسته است با اندیشهورزیهایش، شعر معاصر تاجیکستان را به واکاوی بگیرد و گزارشی از کارکردهای آن حوزه ارایه کند. حجم کمِ کارهای انجام شده در زمینهی شعر تاجیکستان یکی از چالشهای عمده و اساسی در شعر و ادبیات پارسی دری است؛ در واقع خلای بزرگی است که کمکم توسط نویسندگانِ مان در حال رفع شدن است. نویسندهی «و از آنسوی آمو» (در حوالی شعر ده شاعر تاجیک) آسیبشناسی دقیقی در این زمینه کرده است و همت گمارده است تا این خلا را پر کند یا حل اقل سهمِ خودش را در این زمینه داشته باشد.
«و از آنسوی آمو» خواننده را با بینش و تفکرِ شاعران تاجیکستانی و با رویکردشان در زمینهی شعر، آشنا میسازد و چشماندازهای معرفتشناسانهای ارایه میدهد. شعر تاجیکستان نیاز به بررسی و واکاوی جدی دارد؛ باید خوانشها ارایه شود و کارهای ارزشمندی در این زمینه انجام شود؛ این رسالت همهی فارسیزبانان است. ما یک تن و یک پیکریم و با یک زبان و لهجههای تقریباً متفاوت گپ میزنیم و برای پربار شدن زبان و ادبیات خود تلاش میورزیم. حفظ، تقویت و گسترش زبان و ادبیات پارسی دری، وظیفه و رسالت هر پارسیگوی و وظیفهی ویژهی نویسندگان و قلم به دستان است. مومن قناعت، یکی از شاعران رسالتمند تاجیکستان در باب زبان پارسی دری، شعری دارد که آوردن آن در اینجا، خالی از لطف نیست:
قند جویی پند جویی ای جناب
هرچه میجویی بجو
بیکران بحریست گوهر بیحساب
هرچه میجویی بجو
فارسی گویی، دری گویی ورا
هرچه میگویی بگو
لفظ شعر و دلبری گویی ورا
هرچه میگویی بگو
بهرِ من تنها زبانِ مادر است
همچو شیرِ مادر است. (شکورزاده: ۱۷-۱۶).
تبصره: من به عنوان یک فارسیزبان و کسی که اندکی در این زمینه، مطالعهی حاشیهای و پراکنده داشتهام؛ چندان موافق نیستم که بر شعر معاصر تاجیکستان تنها واژهی «تاجیک» (شعر معاصر تاجیک) اطلاق گردد؛ چون ما فارسی زبانان از همین ناحیه خیلی ضربه خوردهایم و امروزه توتهتوته به گوشهها و کنارههای زمین پرت شدهایم. باور من بر این است که زبان فارسی دری یا پارسی دری، فقط یک زبان است؛ «تاجیک/تاجیکی» یکی از لهجههای پربار و هویتساز این زبان است؛ زبانیکه در دربار راهیافته است، تمدنساز بوده است و زبان کتابت قرار گرفته است. دری و تاجیکیخواندن زبان پارسی دری، ریشه در تعصبات قومی، نژادی، سمتی و زبانی دارد. برای تفرقهافگنی هرچه بیشتر، زبان واحدِ ما را به سه شاخه: تاجیکی، پارسی و دری تقسیم کردهاند. درحالیکه هیچ منطقی نمیپذیرد و جنبهی علمی و زبانشناسیک هم ندارد. هدفم از این تبصره و یادآوری این بود که از آوردن و نوشتن تنها واژهی «تاجیک» سوءفهم میشود و سودجویان سود میجویند، بر ادعای شان مهر تایید میزنند و ترافیکیهای زبانی شان زیادتر از قبل میگردد. ناگفته نماند که کاربرد واژهی «تاجیک» در این کتاب به معنای قوم نیست و به این منظور کاربرد پیدا نکرده است؛ بلکه مراد از واژهی تاجیک، جغرافیای پهناوری است که پارسیگویان در آن بالیده و رشد کردهاند. از آنجا «بوی جوی مولیان و یاد یارِ مهربان میآید» و ما را به روزگار پدر شعر پارسی میبرد.