خبرگزاری راسک: برتریطلبی قبیلهای و زبانی حاکمان افغانستان از گذشته تا حال به نزاع دامنهدار قومی در کشور مبدل شده است. تعمیم هویت یک قوم (افغان) بر بقیه اقوام کشور، سیاست انحصارگری، عدم توزیع عادلانهی قدرت سیاسی و ثروت ملی از زمان به قدرت رسیدن احمدخان ابدالی تا حال منجر به از بینرفتن وحدت ملی مردم کشور گردیده است. طوریکه اکثریت مطلق اقوام غیرپشتون برای رهایی از ماجرای وابستگی سیاسی خارجی، برتریخواهی قومی و مطلقگرایی حاکمان قبیلهای، خواستار تجزیهی افغانستان هستند.
طی یک نظرسنجی آنلاین که از سوی حزب کنگرهی ملی افغانستان در رابطه به نوعیت نظام سیاسی کشور و حمایت مردم از چگونگی آن راهاندازی شده، نشان میدهد که ۴۶ درصد مردم افغانستان خواستار تجزیهی کشور هستند.
حزب کنگرهی ملی افغانستان که به تازگی نتایج نظرسنجی خویش در این مورد را اعلام کردهاست، نشان میدهد که پس از تجزیه، شمار بیشتر مردم افغانستان با تغییر نظام سیاسی در کشور موافق بوده و از نظام جمهوری فدرال حمایت میکنند.
نتایج این نظرسنجی که یکشنبه ۲۱عقرب/آبان منتشر شدهاست، نشان میدهد که ۴۶ درصد مردم کشور از تجزیهی افغانستان حمایت کرده که این رقم بیشتر از حامیان نظام فدرال در افغانستان است.
در اعلامیهی حزب کنگرهی ملی افغانستان آمده است که ۴۴ درصد مردم افغانستان در این نظرسنجی از نظام فدرالی در کشور حمایت کردهاند.
حزب کنگرهی ملی که توسط عبدالطیف پدرام رهبری میشود، تنها حزب سیاسی افغانستان است که پس از شکست حکومت دور نخست گروه طالبان و رویکار آمدن نظام جمهوریت، خواستار نظام فدرالیسم در افغانستان شده و تنها راه حل نزاع سیاسی و تمرکز قدرت در کشور را فدرالیساختن افغانستان میداند.
آقای پدرام با توجه به چالشهای انحصار قبیلهای قدرت از سوی حاکمان گذشتهی افغانستان در بیستسال گذشته، بارها تاکید کرده است که تمرکز قدرت سیاسی، مشکل اساسی مردم افغانستان است و با برقراری نظام جمهوری فدرال میتوان این مشکل را رفع نمود.
پیش از این حزب کنگرهی ملی در اول عقرب/آبان، اعلام کرد که نظرسنجی آنلاینی را دربارهی نوع نظام سیاسی آیندهی افغانستان بنام «حق تعیین سرنوشت» بهراه انداخته و از مردم افغانستان خواسته بود که از گزینههای «امارت اسلامی»، «جمهوری ریاستی»، «جمهوری فدرال» و «تجزیه» یکی را انتخاب کنند.
براساس آمارهایی که این حزب همهگانی ساخته است، در آن آمده است که بیش از ۱۰۳ هزار تن در این نظرسنجی شرکت کردهاند که شرکتکنندگان آن پارسیزبانان، پشتونها و سایر اقوام افغانستان بودهاند.
براساس اطلاعات نشرشده از سوی اینحزب، ۱۱ درصد از شرکتکنندگان این نظرسنجی زنان و ۸۹ درصد مردان بوده که اکثریت پاسخدهندگان در میان ردههای سنی ۲۵ تا ۳۵ سال قرار داشتهاندکه از میان چهار گزینهی نظام امارت اسلامی، نظام جمهوری ریاستی، نظام جمهوری فدرال و تجزیه، کمترین آمار مرتبط به «امارت اسلامی» بوده که شمار حامیان آن در این نظرسنجی تنها ۴ ممیز دو درصد بوده است.
آقای پدرام که یکی از سیاستگران مطرح در افغانستان به شمار میرود، پیش از این نیز بارها با طرح فدرالی ساختن نظام سیاسی افغانستان گفتهبود، تنها راهحل بحرانهای موجود سیاسی، تقسیم قدرت و توزیع منابع اقتصادی در افغانستان تغییر نظام ریاستی به جمهوری فدرالی است.
بهگفتهی آقای پدرام، نظام ریاستی تمامی صلاحیتها را متمرکز به رییس جمهور میسازد و همین امر سبب میشود که رییس جمهور را به دیکتاتور مطلق تبدیل کند تا فراتر از قانون تصمیم بگیرد.
به گفتهی وی، نظام جمهوری فدرال به هیچ صورت به معنای تجزیهی کشور نبوده، بلکه دادن صلاحیت بیشتر به ایالتها و بخشهای فدرالی است. فدرالیسم به معناى اتحاد، قرارداد و یا توافق و پیمان است که در آن گروهى از واحدها (ایالتها، استانها، کشورها و…) به یکدیگر متعهد مىشوند و به نمایندگى از آنها یک حکومت مرکزى میداشته باشد.
اصطلاح فدرالیسم براى توصیف یک سیستم حکومتى به کار میرود که در آن حق حاکمیت مطابق قانون اساسى، میان حکومت مرکزى و واحدهاى سیاسى تشکیلدهنده تقسیم مىشود.
در همین حال، آگاهان سیاسی میگویند که حقایق اصلی جامعهی افغانستان چیزی است که از این نظرسنجی به دست آمده است.
به گفتهی این آگاهان: «تکرویهای حاکمان قبیلهای و جنایات متعدد تاریخی آنها در مقابل اقوام دیگر افغانستان که مردم را به زور استعماریون سرکوب کردهاند، فاصلههای بزرگی میان مردم کشور ایجاد نموده که حالا گروه طالبان در حال بزرگساختن و تشدیدِ این فاصلههای اجتماعی، قومی و زبانی استند.»
به باور اینکارشناسان، حقیقت جامعهی افغانستان طوری است که پشتونها خود را قوم برتر ازهمه دانسته در پی تحمیل اجباری فرهنگ، هویت و زبان خویش بالای اقوام دیگر در کشور بوده که در حاضر بدتر از گذشته، ادامه دارد.
به باور آگاهان سیاسی، نظام فدرالی میتواند مانع بزرگی در برابر تجزیهشدنِ کشور بوده باشد. در صورت عدم شکلگیری این نوع نظام سیاسی و با توجه به فاصلههای ایجادشدهی اجتماعی و نزاعهای قومی برای سلطهی قدرت و ثروت، ممکن در میان مردم فاصلهها بیشتر و بیشتر گردد و افغانستان را سالها درگیر تجزیهطلبی نماید.