محجوبه نوروزی
بامداد روز دوشنبه (۱۷ بهمن/دلو ۱۴۰۱) در آنکارا بودم که شنیدم زمین لرزهای به بزرگی ۷/۸ بخشهای وسیعی از ترکیه و سوریه را لرزانده و خسارات زیادی را بهبار آورده است.
براساس برنامه قبلی که داشتم، به بیمارستان مرکزی شهر آنکارا برای پوشش دادن موضوعی کاملاً متفاوت رفتم ولی دیری نگذشت که دریافتم تبعات این زمینلرزه بزرگتر و وسیعتر از آن است که تصور میکردم. برنامههای قبلی خود را کنار گذاشتم و به جانب شهر «قهرمانمرعش» در جنوب ترکیه که کانون دو زمین لرزه مرگبار بود حرکت کردم.
آنچه در مسیر راه دیدم گواهی از بزرگی این فاجعه بود، ترافیک سنگین، هجوم خودروهای کمکرسانی، چرخبالها، بلدوزرها و آمبولانسها به سمت جنوب این کشور.
«قیامتگاه ثانی»
نیمههای شب به قهرمانمرعش، استانی در جنوب شرق ترکیه رسیدم که به قول برخی از بازماندگان زلزله، به «قیامتگاه ثانی» مبدل شده بود. شهر تاریک بود، تنها روشنی از چراغگردانهای آمبولانسها، چراغهای امدادگران در بالای آوار و تودههای آتش دیده میشد که بازماندگان در کنار جادهها و در دمای زیر صفر روشن کرده بودند. دود و گرد و خاک غلیظی در فضای شهر پیچیده بود. مردمان اندوهگین و خسته دور آتش نشسته بودند و منتظر بودند تا تیمهای نجات عزیزان آنها را از زیر آوار بیرون بیاورند.
مرد پیری که عروس و دو نوه خود را در این زلزله از دست داده بود، منتظر بود تا شاید امدادگران بتوانند پسر او را نجات دهند ولی در یک شبانهروزی که من در آن شهر بودم پسر او هنوز در زیر آوار بود.
شماری از مردان جوان نیز خودشان دست به کار شده بودند و با چراغهای دستی ساختمانهای فروریخته را یکی پی دیگری بررسی میکردند و فریاد میزدند که «کسی در آنجا است؟» ولی کمتر صدایی از زیر آوار میشنیدند. در این میان افرادی هم بودند که اجساد عزایزان خود را نمیتوانستند به اداره ثبت احوال انتقال بدهند و به دلیل این که افغان بودند، در مواردی به دلیل مدرک اقامت نمیتوانستند گواهی فوت بگیرند.
افغانستانی ها میگفتند «قیامت را به چشم خود» دیدند
در این زمینلرزه مرگبار که در ترکیه و مناطقی از سوریه رخ داد بنا به آمارهای رسمی بیش از ۴۶ هزار نفر کشته شدند، شمار دقیق قربانیان و آسیب دیدگان افغانستانی در شهرهای ترکیه هنوز مشخص نیست. با این وجود این رویداد بار دیگر توجه را به بیسرنوشتی پناهجویان افغانستانی جلب کرد که در جستجوی آرامش کشور خود را ترک کرده بودند.
در شهر قهرمانمرعش با خانوادهای از افغانستان آشنا شدم که دو عزیز خود را در این زمینلرزه از دست داده بود. اجمل نیکزاد پس از شنیدن خبر زلزله از کانادا به این شهر آمده بود تا مادر، یک برادر و دو خواهرش را ببیند. ولی نمیدانست که یک خواهر و مادرش جان داده باختهاند و برادر و خواهر دیگرش شدیدا زخمی هستند.
اجمل نیکزاد به من گفت: «وقتی به قهرمانمرعش رسیدم، جسد خواهرم را از یک مکتب(مدرسه) گرفتم، ولی به من اجازه نمیدادند او را دفن کنم، باید ابتدا اجازه نامه (مجوز دفن) میگرفتم و بعدا او را به خاک میسپردم.»
«او را از مکتب بیرون کردم و بین ۶-۷ ساعت در کنار جاده و در هوای سرد ایستاده بودم ولی آمبولانسی نیافتم تا او را ببرم و اجازه دفنش را بگیرم. هیچکسی کمک نمیکرد، عذر میکردم که لطفا در انتقال جسد خواهرم مرا کمک کنید ولی هیچکسی کمک نمیکرد. بالاخره جسد خواهرم را با همکاری چند تن از آشنایان به بالای شانههای خود به آنجا انتقال دادیم.»
اما کابوس اجمل نیکزاد در همین جا پایان نیافت، برادر او نیز شدیدا در این زمینلرزه مجروح شده و یک پای خود را از دست داد. دکتران یک پای خواهرش را نیز که نیمهجان از زیر آوار بیرون آورده شده بود، قطع کردند. و اجمل هنوز نمیدانست که مادرش کجاست، پس از جستجوی زیاد به وی گفتند که مادرش نیز جان خود را از دست داده است و او باید جسد را شناسایی کند.
اجمل گفت: «من با یکی از خواهرانم که از فنلاند آمده بود به دنبال چهار تن از اعضای خانوادهای خود سرگردان میگشتیم. پس از تدفین خواهرم، پس از دو روز جستجو جسد مادرم را از میان حدود ۲۰۰ جسد مثله شده پیدا کردم و به خاک سپردم.»
او افزود آنچه را که در آن دو روز دیده ممکن است افراد تنها در فیلمهای وحشتناک دیده باشند، و او «به چشم خود روز قیامت را دید چون در شهر قهرمانمرعش واقعا محشر برپا شده بود».
ولی دامنه این «محشر» به ده استان ترکیه پهن شده بود و در شهر دیگری بنام هاتای نیز وضعیت بهتر از این نبود.
روستای اواکنت؛ انگار در یک روستای جنگزده افغانستان هستم
استان هاتای که هممرز سوریه است، یکی از مناطقی است که بیشترین آسیب را در این زلزله سهمگین متحمل شده است، نه تنها منازل مسکونی بلکه هزاران جریب زمین های زراعتی نیز ویران شدهاند.
در این استان روستایی بنام اواکنت وجود دارد که هزاران خانواده ترکتبار افغانستانی در آنجا زندگی میکنند. حدود ۲۰۰ خانواده ترکتبار در سالهای ۱۹۸۲ پس از هجوم شورویها به افغانستان به این روستا منتقل شده بودند و شهروندی ترکیه را به دست آورده بودند. اما در طی سالیان متمادی شمار آنها به هزاران نفر رسید که یک تعدادی از آنها بدون مدارک قانونی در آنجا زندگی میکنند.
روز جمعه (۲۱ بهمن/دلو ۱۴۰۱) به این روستا رفتم تا وضعیت را از نزدیک ببینم. به محض این که به این روستا رسیدم، احساس کردم که در یک روستای جنگزده افغانستان هستم، اکثریت قریب این روستا ترکتباران افغانستان هستند، بیشتر آنها لباسهای محلی خودشان را به تن داشتند و روستا را برای خود به یک «افغانستان کوچک» مبدل کرده بودند.
این زمین لرزه مهیب ویرانگر هم بسیاری چیزها را از آنها گرفته بود، در هرکوچه و خیابان خانههای دو و یا سه طبقهای فروریخته و یا قسما تخریب شده بودند. بسیاری از ساکنان این روستا که خانه های شان ویران شده بود، خیمه/چادر برپا کرده بودند و در کنار خیمههای شان آتش روشن کرده بودند.
کلینک نیمه فعال و پنج مسجد آنها نیز تخریب شده بود و مردان روستا نماز جمعه را بروی جاده خاکآلود در مقابل مسجد جامع ویرانشده خواندند.
با مردی که همسربرادر و برادرزاده خود را از دست داده بود صحبت کردم، همسر برادرش به «دختران روستا قرآن درس میداد» و خانهاش کاملاً فرو ریخته بود. او گفت: «برادرم نبود و من که از این حادثه خبر شدم خود را به محل رساندم و پس از دو روز موفق شدم جسد همسر برادر و دختر خردسال وی را از زیر آوار بیرون بیاورم. هیچکسی به کمک ما نیامد، ما مجبور شدیم خود ما دست بکارشویم. روز سوم نیروهای کمکی ازبکستان آمدند و یک تعداد (قربانیان) را از زیر آوار بیرون کردند.»
قبرستانی که بهیکبارگی پر شد
اندکی بالاتر از این خانه قبرستان روستا بود که به یکبارگی پس از این زلزله پر شده بود، دهها قبر جدید را دیدم که قربانیان زلزله اخیر در آنجا دفن شده بودند.
صمد (نام مستعار) یک تن از نظامیان پیشین که نمیخواست در مقابل کمره حرف بزند از وضعیت ناگوار افغانستانی های صحبت میکرد به تازگی به ترکیه آمده بودند و مدرک نداشتند.
او گفت: «بسیاری از افرادی که در این زلزله کشته شدند اسناد نداشتند و ما بدون آنکه آنها را ثبت نام کنیم (گواهی فوت و مجوز دفن بگیریم) دفن کردیم. برخی از خانوادهها را در یک قبر دفن کردیم. حکومت ترکیه با افغانستانی ها برخورد خوبی ندارد، روز دوم یک تیمی کوچکی ترکی به این قریه آمد، به اطراف نظر انداخت و رفت و در بیرون آوردن افراد از زیر آوار هیچ کمکی نکرد. مردم مجبور شدند خودشان اجساد را از زیر آوار بیرون کنند تا اینکه یک تیم نجات از ازبکستان آمد و یک تعداد دیگر را بیرون کرد.»
افغانستانی ها که به کمک شتافتند
انجمن همبستگی و کمک به پناهندگان افغانستانی (آرسا) که مقر آن در شهر قیصریه در جنوب شرقی آنکارا است، بلافاصله پس از وقوع زلزله کمپین اهدای خون به زخمیها را در دهها شهر ترکیه آغاز کرد. ذاکره حکمت، مؤسس انجمن آرسا، به من گفت: «افغانستانی های مقیم شهر قیصریه که خانههای شان ترک برداشته بود، از ترس و وحشت زیاد دو شب را در چادرها و در دمای زیر صفر خوابیدند. اما در شهرهای دیگر مانند قهرمانمرعش، مالاتیا و آدیامان بسیاری از افغانستانی ها دست و پای خود را از دست دادهاند، شماری هم در حالت کما هستند و یک تعداد هم جان خود را از دست دادهاند متاسفانه وضعیت چندان خوب نیست.»
یک تن از مهاجران افغانستانی بنام میرخانجی متقی، کارشناس عملیات امداد نجات و مربی کمکهای عاجل که با سازمان مدیریت بحران ترکیه آفاد همکاری دارد، حدود ۲۰ نفر را با همکارانش از زیر آوار زنده بیرون کرده است. آقای متقی به من گفت: «زلزله خیلی وسیع بود و به همین دلیل کار امدادرسانی را با سختی و مشکل روبرو کرده بود. چون تمرکز در یک شهر نیست و تیمهای امداد و نجات باید خود را به شهرهای مختلف برسانند. برق نیست، آب و گاز قطع است و تلفونها هم به سختی آنتن میدهند. در دو روز اول در کار امداد و نجات پنج ساختمان سهیم بودم، شمار زیادی فوت کرده بودند که به آنها کاری نداشتیم و تلاش میکردیم زندهها را از زیر آوار بیرون بیاوریم. کار ما آسان نیست، ما باید فداکاری های زیادی را انجام بدهیم، باید یک تونل ایجاد کنیم و افرادی را که صدای شان را میشنویم و احتمال زنده ماندن شان زیاد است از زیر آوار بیرون بیاوریم.»
میرخانجی متقی میدانست که ساعات اولیه بینهایت حیاتی است و «با کمال تاسف» که پس از گذشت هر دقیقه و هر ساعت احتمال زنده بیرون آوردن افراد از زیر آوار کمرنگتر میشود.
شاید به همین دلیل سازمان مدیریت بحران ترکیه هم تقریبا ۲ هفته پس از این زلزله اعلام کرد که به عملیات نجات در همه استانها به غیر از دو استان «قهرمان مرعش» و «هاتای» پایان داده است. در این دو استان افغانستانی های زیادی دار و ندار خود را از دست دادند و مجبورند حتی برای تکفین و تدفین اجساد شان هم با دولت ترکیه سر و کله بزنند.