طالبان گروهیاند که جلوی هرگونه اطلاعرسانیای را میگیرند؛ بهویژه اطلاعیرسانیایکه دربارهی فساد و ستم آنها بر مردم و حملاتیکه بر آنها صورت میگیرند، کاملا ممنوع است و مجازات در پی دارد. بنابراین ستم و نارضایتیهاییکه از طالبان وجود دارند، چندان آشکار نمیشوند و مهمتر از همه حملاتیکه بر طالبان صورت میگیرند به هیچ صورتی اطلاعرسانی نمیشوند، مگر اینکه آنقدر آشکار باشند که پنهان نتوانند، اما باز هم جزییات را پنهان میکنند.
حملهایکه بر والی طالبان در ولایت پنجشیر رخ داد، از نظر اهمیت، حملهای خیلی مهم و با اهمیتی است. اما طالبان جزییات آن را پنهان کردند و خواستند نادیده بگیرند و کم اهمیت جلوه دهند. واقعیت این استکه حملات نیروهای مقاومت مسلح بر طالبان بر مناسبات داخلی طالبان و بر مناسبات خارجی طالبان تاثیر گذاشتهاند. حملات بر طالبان از نظر داخلی، روحیه طالبان را شکستاندهاند و با وصفیکه طالبان ظاهرا لجوجی و سرسختی از خود نشان میدهند و وانمود میکنند که با کشتار، ستم و سرکوب میتوانند، سلطهی خود را حفظ کنند، اما درک کردهاند که با سرکوب نمیتوانند به سلطهشان ادامه دهند، بنابراین دیدگاههای متفاوتی در مناسبات داخلی طالبان ایجاد شده که چه باید کنند.
پیش از این معمولا مقامات طالبان میگفتند مخالفان سیاسی به ما بیعت کنند و بیایند بدون کدام فعالیت سیاسی در افغانستان زندگی کنند. اما به تازگی قاری فصیحالدین لوی درستیز (رییس ارتش) طالبان گفته است کسانیکه مخالف نظام (طالبان) استند از جنگ دست بردارند و مشکلات شان را از راه گفتوگو و مذاکره در میان بگذارند. این نخسیتن سخنی از آدرس یکی از مقامات طالبان استکه در آن «گفتوگو و مذاکره» مطرح میشود. بنابراین معلوم میشود حملات نیروهای مقاومت بر طالبان آنقدر تاثیر گذاشته که طالبان نیروهای مقاومت را بهعنوان مخالف درنظر میگیرند و میخواهند با آنها گفتوگو و مذاکره کنند.
در این صورت بهتر این است، نیروهای مقاومت که شامل جبههی آزادی، جبههی مقاومت ملی و چندین جبههی دیگر میشوند، باید در سطوح رهبری برای مدیریت حملات بر طالبان، هرچه بیشتر شدن حملات و تاثیرگذاری حملات، جلساتی را برگزار کنند و هیچ وقتی دست از حملات برندارند، زیرا فعلا در آغاز کار قرار دارند و طالبان میخواهند با اعلام مذاکره، نیروهای مقاومت را اغفال یا وسوسه کنند تا بتوانند صفوف مقاومت را کم کنند.
درست استکه اعلام مذاکره از طرف یک مقام طالبان نشاندهندهی تاثیرگذاری حملات مسلحانهی نیروهای مقاومت بر طالبان است، اما در این شرایط اگر نیروهای مقاومت برای مذاکره دست از حملات بردارند، به معنای شکست خودخواستهشان است. حملات باید با شدت ادامه داشته باشند. مجراهای سیاسی میتواند باز باشند، اما نه با این شرایط که نیروهای مقاومت دست از جنگ بکشند.
مذاکره و گفتوگو وقتی میتواند تاثیرگذار باشد که قدرت مسلحانه و تاثیرگذاری جنگ و حملات را در عقبهی خود داشته باشند. نیروهای مقاومت این اصل را باید درنظر بگیرند، اگر این اصل را درنظر نگرفتند و از حملات دست کشیدند؛ مذاکره برای شان رفتن به دهان اژدها است.
اینکه در آغاز این یادداشت ادعا شد، حملات نیروهای مقاوت بر طالبان بر مناسبات خارجی طالبان نیز تاثیر گذاشته است، به دو مورد میتوان استناد کرد: یک، همه شاهد ایم که نشستهای خارجی با جریانهای مسلح و سیاسی مخالف طالبان در کشورهای خارجی زیاد شدهاند که در این چند روز حکومتها از تهران تا مسکو و اروپا میزبان نشستهایی با مخالفان مسلح و جریانهای سیاسی طالبان بودند. این نشستها به این معنا استکه کشورهای خارجی بنابر حملاتیکه از طرف نیروهای مقاومت بر طالبان صورت میگیرند به این نتیجه رسیدهاند که طالبان با سرکوب نمیتوانند به سلطهی خود ادامه بدهند و مهمتر از همه تداوم و تقویت طالبان در افغانستان بهعنوان یک گروه تندرو، باعث دردسر برای کشورهای منطقه میشود.
مورد دوم اینکه گلبدین حکمتیار از زیر سلطهی طالبان با ابراز نگرانی گفت آمریکا بر طالبان فشار وارد کرده که تفاهمنامهی دوحه را عملی کنند و حکومت فراگیر تشکیل بدهند، اگر تفاهمنامهی دوحه را عملی نکنند، حکومت آمریکا از نیروهای مخالف طالبان حمایت میکند.
حکمتیار نشستهای این چندروز را که در کشورهای جهان با مخالفان مسلح و سیاسی طالبان برگزار شدند، به حکومت آمریکا نسبت داد و گفت این نشستها به حمایت حکومت آمریکا برگزار شده است. اینکه او مدیریت این نشستها را به حکومت آمریکا ارتباط میدهد، دقیق نیست، زیرا حکومت آمریکا در این شرایط نمیتواند جلسهای را در مسکو، تهران و… برای جبههی مخالفان طالبان برگزار کند. این ربطدهی به این معنا است، حکمتیار وانمود کند که کشورهای منطقه هنوز از طالبان حمایت میکند، اما این آمریکا استکه طالبان را نمیخواهد. بنابراین حکمتیار با این توجیه میخواهد از طالبان حمایت کند که طالبان موافقان منطقهای از جمله مسکو، تهران و… را با خود دارند. درحالیکه چنین نیست، زیرا دیدگاه کشورهای منطقه نسبت به سلطهی طالبان در افغانستان تغییر کرده است.
تغییر دیدگاه کشورهای منطقه نسبت به طالبان به دو مورد ارتباط میگیرد: نخست اینکه مطمین شدهاند طالبان یک گروه تندرو است و دهها گروه تندرو را با خود دارند و با آمدن طالبان دهها گروه تندرو در افغانستان پایگاه دارند و فعالیت میکنند که این گروههای تندرو، بیشتر نیروهای نیابتی آمریکا در منطقه استند و دوم اینکه متوجه شدند گروه طالبان یک گروه قومی اند و در درازمدت نمیتوانند دوام بیارند، زیرا مردم تاجیک، اوزبیک، هزاره و… مخالف طالباناند و نیروهای مسلح مقاومت در واقع بنابر همین نارضایتی قومی شکل گرفتهاند و روز بهروز گسترده میشوند.
بنابراین نیروهای مقاومت در این شرایط باید استراتیژیک برخورد کنند و به حملات خویش ادامه دهند. زیرا آنچه در مناسبات داخلی و خارجی بر طالبان تاثیر گذاشته، حملات نیروهای مقاومت بر طالبان است. این حملات موجب شده که دیدگاهها در مناسبات داخلی و خارجی نسبتا دربارهی طالبان تغییر کنند. اما این تغییر نسبی دیدگاهها نباید موجب خوشبینی نیروهای مقاومت و جریانها سیاسی مخالف طالبان شود.
نیروهای مقاومت مسلح و جریانهای سیاسی مخالف طالبان بایستی در این شرایط برای همآهنگی موضع استراتیژک و تاکتیکیشان بیشتر باهم گفتوگو و مذاکره کنند تا بتوانند با دیدگاه و نظر واحد سیاسی با جهان وارد تعامل شوند و با طالبان عملگرایانه برخورد نمایند. منظور از برخورد عملگرایانه این استکه تاکتیکهای حملاتی تاثیرگذار را در این شرایط شناسی کنند، حملات را شدت ببخشند و مجراهای سیاسی برای مذاکره و گفتوگو با طالبان با احتیاط و دقت، نسبتا باز باشد.