نویسنده: عبدالبصیر کاوش، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه بیرجند
برای یافتن اصل ماجرای اسرائیل و فلسطین میبایست به شهر «اورشلیم» به عنوان یکی از استراتژیترین شهر و شهری دارای قداست تاریخی برای ادیان سهگانه (مسیحیت، یهودیت و اسلام) نگاه کرد.
اول) اهمیت اورشلیم برای یهود: اورشلیم برای یهودیان اهمیت ویژهای دارد، زیرا ایشان بدین باورمند که حضرت داوود(ع) بنای سلطنت خود را در شهر متذکره تاسیس و زندگی خود را نیز در آنجا سپری کرده بود. متعاقباً، حضرت سلیمان(ع)، پسر داوود، نیز در همین محل به نبوت مبعوث شد. به همین خاطر، سلسلهی پیامبران خود را منسوب به شهر مذکور میدانند. افزون بر آن، یهودیان معتقدند که عبادتگاه آنان نیز در شهر متذکره ساخته شدهبود. آنان معتقد اند که نخستین ساکنان اورشلیم یهودیان اند. بنابراین به باور یهودیان آنها صاحبان اصلی آن شهر هستند. ( خلیلیان، ۱۳۵۲: ۷۲).
دوم) اهمیت اورشلیم برای مسیحیت: به اساس اسناد و شواهد تاریخی این مساله ثابت است که حضرت عیسی مسیح(ع) در شهر اورشلیم (بیت المقدس) متولد شده است و به قول مسیحیان در همانجا به صلیب کشیده شده است، اما مسلمانان معتقد اند که حضرت عیسی مسیح هنوز زنده است و در آخرالزمان دوباره بر زمین حکومت خواهد کرد. با ظهور حضرت عیسی مسیح در شهر اورشلیم این شهر برای پیروان مسیح بسیار مهم پنداشته میشود، چون مسیحیان باور دارند که مسیح در این شهر به دنیا آمده و به صلیب کشیده شده بود. (همان: ۸۳).
سوم) اهمیت اورشلیم(بیت المقدس)برای مسلمانان: در مقابل ادعاهای یهودیان و مسیحیان، مسلمانان نیز ادعای مالکیت بر این محدودهی ارضی را دارند و بدین اندیشهاند که،نخستین قبلهی مسلمانان (مسجدالاقصی) در شهر اورشلیم بوده است و یکی از شعائر مذهبی برای امت محمد(ص) است. از سویی دیگر، موجودیت «بیت المقدس» در شهر مذکور نیز برای مسلمانان خیلی نقش حیاتی دینی دارد و آن را هویت و حیثیت دینی خود میپندارند. افزون بر آن، اورشلیم بعد از شهرهای مکه و مدینه، سومین شهر مقدس مسلمانان به حساب میآید. این شهر، همیشه زیر جنگ قرار داشته است.
در دوران جنگهای طولانی مدت بین صلیبیها و مسلمانان، این شهر، بارها بین مسیحیان و مسلمانان دستبهدست میشد. سر انجام شهر مذکور در زمان دولت عثمانیها زیر سیطرهی مسلمانان در آمد. اورشلیم (بیت المقدس) در زمان امپراتوری عثمانیها به عنوان یک منطقهی با اکثریت عرب و مسلمان تحت کنترول این امپراتوری بود که تقریباً نیمی از جمعیت آن شهر را مسلمانان تشکیل میدادند. سیطرهی مسلمانان بالای شهر متذکره تا زمان فروپاشی دولت و حاکمیت عثمانیها ادامه داشت. اما بعد از آن، این شهر، استقلالیت خود را از دست داد و از حاکمیت مسلمانان بیرون شد. ( رویوران،۱۳۹۹: ۲۰).
در زمان فروپاشی امپراتوری عثمانی، یهودیان به عنوان یک جامعهی مذهبی، دولت و کشور مشخص نداشتند و در نقاط مختلف دنیا پراکنده بودند. بعد از ظهور مسیحیت، همیشه میان مسیحیان و یهودیان، نفاق وجود داشت و بحث اکثریت و اقلیت را مطرح میکردند، چون مسیحیان، یهودیان را قاتلین مسیح میدانستند و خیلی از رفتارها و کارهاییکه یهودیان انجام میدادند، از نظر یهودیان حرام پنداشته میشدند. کارهایی چون ثروتاندوزی و بهره بردن از اموال دیگران، که این موارد در آیین مسیحیت و مسلمانان مورد قبول نبود. ولی یهودیت با این قضیه، مشکلی نداشت. البته عوامل دیگری هم وجود داشت که باعث ایجاد نفاق و بدبینی میان مسیحیان و یهودیان شده بود.
این شرایط تا قرنهای اخیر هم ادامه پیدا کرد( بارز، ۱۳۸۵: ۱۴۸). این تنشها و بدبینیها تا مرزی رسید که حتی مسیحیان، یهودیان را به عنوان اقلیت از خیلی مسایل حقوقی مثل حق مالکیت(خریدخانه، زمین و…) به نامشان، محروم کردند. وضع چنین محدودیتها باعث شد تا تعدادی از یهودیان به سمت تجارت و بازارهای مالی و بانکداری، روی بیاورند. ( وقار، ۱۳۸۶: ۱۹). تا اینکه در نتیجه یهودیان صاحب سرمایه و ثروت هنگفتی شدند و در زمرهی سرمایهدارترین اقشار جوامع بشری، قرار گرفتند. محدودیتهای بیان شده با گذشت زمان باعث افزایش درگیریها و خشم بیشتر یهودیان نسبت به مسلمانان و مسیحیان شد. ایشان در صدد زدودن اندیشهی اقلیت دانستنشان شدند و خواستند تا دایرهی قدرت و سلطهی خویش را گسترش دهند و مکانی دایمی برای خود بسازند و کشوری مستقل و آزاد بنا نمایند، تا همهی یهودیان زیر یک پرچم قرار بگیرند و به استقلالیت سیاسی برسند. یکی از کسانیکه روی این قضیه بسیار تاکید داشت و در حقیقت پرچمدار این داعیه محسوب میشد، بنیامین ذئب «تئودور» هرتزل، روزنامهنگار، فعال سیاسی و نویسندهی یهودیالاصل اتریشی بود که از پایهگذاران جنبش صهیونیسم به حساب میرود. سر انجام، در اواخر قرن نزدهم، جنبش صهیونیستی تشکیل شد و در سال(۱۸۹۷ م)، اولین کنگرهی صهیونیسم در سویس تشکیل شد. کنگرهی مذکور ی اهداف مشخصی را دنبال میکرد که همانا تعیین سرپناه یا خانه برای یهودیان و تشکیل یک کشور مستقل یهودی نشین برای تمام یهودیان بود. اصل ماجرا نداشتن سرزمین مشخص برای تشکیل دولت یهودی بود. میبایست مقدار از اراضی و موقعیت جغرافیایی مشخص را در نظرگیرند. بحث بر سر زمین خیلی مهم از مسایل مهم بود. این که دولت مستقل یهودیان در کجای جهان باشد؟ و چگونه ساخته شود؟ البته برای تعیین اراضی یهودیان سه نظریه یا راهکار وجود داشت: راهکار اول: گروهی از صهیونیستها میگفتند که در مناطق آفریقایی باید مسکنگزین شویم. ( همان:۷۶). راهکار دوم: یک گروه دیگر از یهودیان گفتند که ما باید در آرژانتین ساکن شویم و دولتی را در آنجا ایجاد کنیم. راهکار سوم: عدهی دیگری از یهودیان میگفتند که:این کشور یهودی باید در سرزمینی باشد که خداوند به ما وعدهی بازگشت به آنجا را داده است که این همانا اورشلیم یا بیت المقدس است، در فلسطین امروزی. سرانجام به راهکار سومی (ایجاد سرزمین یهودیان در فلسطین) تن دادند.
این را باید خاطر نشان کرد که مهاجرت و بازگشت به اورشلیم و منطقهی فلسطین در نوشتههای مقدس یهودیان یک امر ضروری بود، باید انجام میشد. بنابراین،جنبش صهیونیسم برای اهدافش چند کار را رویدست گرفت:
۱- کارهای فرهنگی میکنند. ایشان میخواهند نشان بدهند که یهودیان یک قوم برتراند و همیشه در ظلم بودهاند و حق آنها داده نشده است و باید یک ملت و یک کشور مستقل داشته باشند. برای گسترش این اندیشه، مقالات و کتابهای زیادی،نشر میکنند.
۲- از طرفی دیگر، به لابیگرهای گسترده با مقامات سیاسی در کشورهای مختلف شروع کردند، تا بتوانند جایگاه خود را پیدا نمایند. از آنجاییکه پولدار استند، در این کارها نسبتاً موفقانه عمل کردهاند، که این تلاشها، نهایتاً با صدور بیانیهی بالفور در سال (۱۹۱۷ م)، ختم گردید. بیانیهی ۶۷ کلمهای بالفور، مناقشه جدی میان یهودیان و عربها را دامن زد. چونکه در آن زمان بریتانیا به اعراب، که در جنگ جهانی اول تحت حکومت امپراتوری عثمانیها بودند، قول کمک داده بود. به این معنی که بریتانیا گویی میخواهد که از استقلال اعراب در خاک عثمانی حمایت کند. این مناطق هم بیشتر در خاورمیانه امروزی بودند و اعراب هم این طور برداشت کرده بودند که صد در صد فلسطین از این حمایت برخوردار میشود و کنترل آن به دست ایشان میافتد. (گلریز،۱۳۸۷: ۳۳). از سویی دیگر، سیاست انگلیس(تفریقه بینداز و حکومت کن) میان امپراتوری عثمانی و کشورهای عربی فعال بود و انگلیسها برای عربها تفهیم کردند که شما قوم و نژاد برتر هستید، پس چرا باید ترکها بالای شما حکومت کنند؟ این سیاست انگلیس در کشورهای عربی جا افتاده بود، در واقع کارساز شد و عربها خواهان استقلالیت و بیرون شدن از سلطهی عثمانی بودند.
از طرفی هم، در بیانیه بالفور ذکر شده بود که دولت بریتانیا از سرزمین تاریخی (فلسطین) حمایت میکند. البته هیچ عامل نباید باعث ایجاد تبعیض در حقوق شهروندی و دینی جامعهی غیر یهودی ساکن این منطقه شود. در این بیانیه، یک امتیاز بزرگ برای یهودیان بود، چونکه در آن کشور یهودنشین، تصدیق گردیده بود. بعد از پایان جنگ، بریتانیا خودش کنترل فلسطین را در دست گرفت و صهیونیستها روزبهروز به یهودیهای فلسطین، بیشتر میشدند و صهیونیستها به شکل سازمان یافتهتر از طریق آژانس صهیونیسم به فلسطین مهاجرت کردند و این مهاجرتها تنش و درگیری را در فلسطین بیشتر ساخت. ( افشاری،۱۳۸۸: ۷۷).
این تنشها و درگیریها تا زمان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و در جنگ جهانی دوم جریان «هولوکاست» اتفاق افتاد و باعث شد که بحث ظلم و ستم علیه یهودیان اروپا بسیار برجسته شود و صهیونیستها از این قضیه حداکثر استفاده را بکنند و به جدیت بیشتر به دنیا بگویند که ما تحت ظلم و ستم هستیم و هر طوری که میشود، باید یک کشور مستقل داشته باشیم، تا بتوانیم از این فشار و جنایات خلاصی پیدا کنیم. بعد از جنگ سال (۱۹۴۷ ) سازمان ملل برای پایان دادن به این مناقشه، طرحی را ساخت و پیشکش کرد که سرزمین فلسطین را به دو بخش یهودی و مسلماننشین تقسیم کرد. طبق این تقسیم بندی (۵۵) درصد مناطق به اسرائیل تعلق گرفت و (۴۵) درصد به فلسطینیها. به نظر میرسد که این تقسیمبندی اشکالات زیادی نهفته بود، چون توازن مذهبی اشتباه دیده شد و در عین حال، بخشهای حاصلخیز بیشتر به یهودیان دادهشد. زیرا زمانیکه یهودیان به فلسطین مهاجرت کردند، بیشتر به سمت مناطق حاصلخیز رفتند و در آنجا به خرید زمین و املاک شروع کردند. این همان داستانی است که گویا فلسطینیها زمینهایشان را فروختند. در این ماجرا، خارجیها نسبت به فلسطینیها بیشتر املاک خود را میفروختند. زمینهاییکه از طریق خرید بهدست آوردند در مقایسه با زمینهاییکه سازمان ملل برای یهودیان درنظر گرفته بود، کمتر بود. زمانیکه فلسطینیها اهمیت موضوع را درک کردند، فروش زمین را متوقف کردند. (دفتر جنبش مقاومت اسلامی حماس در تهران، ۱۳۸۴: ۱۴).
فشردهی مساله این میشود که جمعیت یهودیان در مناطق حاصلخیز بیشتر گردید و بافت جمعیتی در منطقه به نفع یهودیان تغییر کرد. بر مبنای آن، سازمان ملل، بدون درنظرداشت توازن مذهبی و اقلیت و اکثریت جمعیت، مناطق مزبور را به یهودیان سپرد. این در حالی صورت پذیرفت که در آن زمان، (۷۰) در صد جمعیت فلسطین را مسلمانان تشکیل میدادند و تنها (۳۰) درصد را یهودیان و تصمیم سازمان ملل بدور از انصاف و در حقیقت نادیده گرفتن حقوق بشری و اساسی فلسطینیان مسلمان بود.
با گذشت اندک زمانی این مساله خیلی حساسیتبرانگیز شد و منتج به درگیریهای روزافزون در منطقه شد. در همین حال، بریتانیا نیز در سال (۱۹۴۸ م) تصمیم گرفت تا از فلسطین بیرون شود و خود را از درگیرهای جانبین، رها سازد. س انجام تصامیم نا معقول و یکجانبهی سازمان ملل، باعث گردید که جنگهای خونینی بعد از ایجاد کشور«اسرائیل» بین یهودیان و مسلمانان فلسطین رخ داد. (روحانی، بی سا: ۴۶۹).
بعد از این همه تنش و کشتار و خونریزی، سازمان ملل دوباره برای حل این مشکل، طرحی را آماده کرد و قطعنامهی (۱۸۱) مادهای را صادر کرد. در قطعنامهی مزبور آمده است که کشور فلسطین باید به دو کشور تقسیم شود و شهر جنجالی و دعوایی اورشلیم از جغرافیای هردو کشور بیرون و تحت ترصد و نظر سازمان ملل قرار بگیرد. ( سیدی و رحیمی،۱۳۸۱: ۲۹۴).
این طرح به دو دلیل در مخالفت قرار گرفت:
اول) بخش باستانی، که عبادتگاههای مسیحیان و یهودیان آن جا بود.
دوم) مسلمانان شهر اورشلیم را قبلهی اول خود میدانستند و از جمله باورهای مهم دینیشان به حساب میرفت.
بنابر همین حساسیتها سازمان ملل جز در اختیار قراردادن شهر اورشلیم، چارهای نداشت. دلیل مخالفت جدی مسلمانان این بود نمیخواستند که یک دولت یهودی در کنارشان داشته باشند، آنهم در حالیکه اکثریت یهودیان ساکن در فلسطین از اروپا آمدهان.. این کار را به گونهای، ننگ تلقی میکردند که برای اینکه بیگانهگان به بهانهی مهاجرت آمده و حالا در سرزمین خودمان، کشور بسازند و دولت تشکیل دهند.
اینجا بود که، درگیریها به شدت ادامه پیدا کرد. حادترین نقطهی درگیری را میتوان جنگ روستای «دیریاسین» گفت. روستای مذکور، طبق تقسیمبندی به یهودیان تعلق گرفته بودُ اما مسلمانان حاضر به تخلیه و تسلیمدهی آن نبودند. این ایستادگی باعث شد تا گروهی از صهیونیستهای تندرو به روستا حمله نمایند و همهی اهالی آن را از زیر تیغ بگذرانند. کشتار گروهی با واکنشهای جهانی روبهرو شد و حتی یهودیان دیگر مناطق جهان، حملهی آنان را محکوم کردند. پیآمد حمله و کشتاری گروهی باعث شده، تا آتش کینه و کدورت اعراب مسلمان فروزانتر شود و جنگ نیز داغتر از پیش گردد و راههای سازش را ببرد. (ملکی، ۱۳۸۹: ۶۰). پس از رویداد مذکور، یک روز پیش از اعلام پایان حاکمیت بریتانیا در فلسطین و خروجش از آنجا در ( ۱۶ مه ۱۹۴۸ م) دیوید بن گوریون رییس آژانس یهود، با پذیرش قعطنامه (۱۸۱) سازمان ملل، تاسیس کشور اسرائیل را رسماً اعلام کرد. اما ساعاتی پس از این اعلامیه، اولین جنگ بزرگ اعراب و اسرائیل با حملهی اعراب، شروع شد. حملهایکه از طرف مصر، اردن، عراق، سوریه و لبنان شروع شد و حدودی (۱۰) ماه طول کشید و در انتهای سال (۱۹۴۹ م) با شکست اعراب، پایان یافت و اسرائیل در این جنگ بخشهایی از سرزمینهایی را که تحت قعطنامه (۱۸۱) به عربها واگذار شده بود، تصرف کرد و اورشلیم را، که طبق پیماننامهی صلح که با اردن امضأ کرده بود، بین خودش و اردن تقسیم کرد. ( مرکز بررسی اسناد تاریخی، ۱۴۰۲: ۱۰آبان).
در این جنگ، فقط غزه و کرانهی باختری، که در دست اعراب بود، غزه تحت کنترل مصر و کرانه باختری به کنترل اردن در آمد. بعد از این تقسیمبندیها، کشورهای عربی متحد شدند و جنگ ششروزه را با اسرائیل شروع کردند که، در نتیجهی آن، اعراب شکست خوردند. بعد از این جنگ، اسرائیل تمام بخشهای فلسطین شامل «غزه، کرانهی باختری و حتی بخشهایی از مصر، سوریه و لبنان» را نیز تصرف کرد. بعد از این درگیریها، شرایط اندکی تغییر کرد و برای چند سال به حالت خود باقی ماند. سرانجام، مصر با اسرائیل صلح کرد و در پی آن، دیگر کشورهای عربی نیز از جنگ با اسرائیل، دست کشیدند. ( آگاهی، ۱۳۴۸: ۱۶).
در نتیجه، فلسطینیان در میدان تنها ماندند و در صدد ساختن نیروی مستقل از میان خودشان، شدند. اولین گروهیکه تشکیل شد، بنام سازمان آزادیبخش فسلطین یا (ساف) بود. در عین زمان، اسرائیلیها به شهرکسازی شروع کردند و مردم را تشویق میکردند تا به سرزمینهاییکه از جنگ تصرف کرده بودند، بروند. چندی بعد، سازمان صاف با رهبری یاسر عرفات سعیکرد تا جریان انتقال را بگیرد و حتی پیمان (اسلو۱) را با اسرائیل امضا کرد و این کشور را به رسمیت شناخت و اسرائیل نیز در مقابل، سازمان یادشده را به عنوان نمایندهی فلسطین، به رسمیت شناخت.
در سال (۱۹۹۵ م) بعد از امضای پیمان (اسلو ۲) کرانهی باختری به سازمان آزادی بخش فلسطین داده شد. در پی آن، سازمان ساف، عملاً اسم «تشکیلات خود گردان فلسطین» را به خود اختصاص داد و برای اولین بار، مجلس نمایندگان فلسطین تشکیل شد. اما باید گفت که غزه همچنان تحت اشغال نظامی اسرائیل باقی بود و تشکیلات خود گردان، مسوولیت ادارهی این منطقه را به عهده داشت. سرانجام، اسرائیل بعد از درگیریهای خشونتبار که در سال (۲۰۰۵ م) با مردم غزه داشت، جنگی که به نام «انتفاضه دوم» معروف بود، این جنگ منجر شد تا اسرائیل بعد از ۳۵ سال از نوار غزه خارج شد و کنترل آن را تشکیلات خودگردان فلسطین یا همان (فتح) به دست گرفت. ولی این شرایط مقطعی بود، چون حماس که اساساً موجودیت اسرائیل را به رسمیت نمیشناخت و معتقد بود که باید اسرائیل تمام سرزمینهای فلسطین را دوباره به اعراب بدهد و منطقه را ترک نماید، تشکیل شده بود. از سویی دیگر، حماس حتی با تشکیلات خودگردان فلسطین نیز اختلاف پیدا کرد. (عارفی، ۱۳۹۳: ۴۱). فتح معتقد بود که، اسلحه را باید به زمین گذاشت و راهحل قضیه را باید از راه دیپلوماتیک جست وجو کرد. برخلاف، حماس باورمند بود که تا پیروزی نهایی باید با اسرائیل بجنگیم. سرانجام، این اختلافات باعث شد که دولت نوپای مشترک، شکست بخورد و تشکیلات خودگردان نیز کنترل غزه را از دست بدهد و به حماس واگذار کند. در نتیجه، باری دیگر، قضیه میان حماس و تشکیلات خودگردان جدی شد و فلسطین عملاً به دو حکومت مختلف تقسیم شد. بخش کرانهی باختری تحت کنترل تشکیلات خودگردان درآمد و غزه در اختیار حماس قرار گرفت. اما با وجود این همه درگیریها، اسرائیل و فلسطین به صلح و امنیت نرسیدند، چونکه برنامهی شهرکسازی اسرائیل بدون وقفه ادامه یافت و بخشی از مناطقی را که طبق قعطنامهی (۱۸۱) سازمان ملل به کشورهای عربی واگذار کرده بود، در کنترل خود گرفت و شهر اورشلیم را که مورد منازعهی هر دو طرف واقع بود، اسرائیل پایتخت خود دانست. این در حالیست که مسلمانان نیز این شهر را متعلق به خود میدانند. (صیادی، ۱۳۹۹: ۲۰).
درگیریها از همان ابتدا میان دوطرف ادامه داشت تا اینکه آخرین پیامد آن را که در این اواخر عملیات «طوفان الاقصی» به تاریخ(۷ اکتبر۲۰۲۳) از سوی گروه حماس صورت گرفت. عملیاتی که اسرائیل را در یک خلای استخباراتی قرار داد و حتی با داشتن «گنبد آهنین» هم نتوانست وقوع چنین یک عملیاتی را پیشبینی کند. این عملیات بیپیشینهی حماس باعث گردید تا جنگ بین گروه حماس و اسراییل به صورت گسترده در نوار غزه در بگیرد.
حماس از اسرائیل میخواهد که سرزمینهای فلسطین را به صورت کلی ترک کند و خارج شود، زیرا کشوری را بنام اسرائیل به رسمیت نمیشناسد و تنها راهحل منازعات را اقدامات نظامی میداند. در حقیقت، تمام این رویدادها و قضایا پیچیدگیها قضیه فلسطین و اسرائیل را بیشتر میسازد و جنگ را طولانیتر میکند. جنگ و درگیری هنوز هم به شدت ادامه دارد و امید تامین صلح و امنیت ک تر به نظر میرسد.
کتابنامه
۱ ـ آلن گرش و دمینیک ویدال (۱۳۶۷)، فسطین، ۱۹۴۷ تفسمی نافرجام، مترجم عباس آگاهی، مشهد: ناشر معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
۲ ـ افشاوی، مریم (۱۳۸۸)، فلسطین دیوارحائل و حقوق بین المل، تهران:انتشارات خرسندی.
۳ ـ بارز، عابدین (۱۳۸۵)، فرهنگ علوم سیاسی، کابل: انتشارات میوند.
۴ ـ تمرابی، اور(۱۳۹۹)، منازعه فلسطین و اسرائیل،مترجم، پریسا صیادی،تهران: انتشارات ققنوس.
۵ ـ جمیل، هلال(۱۳۸۱)، استراتژی اقتصادی اسرائیل در خاورمیانه، مترجم سیدحسین سیدی و امیر سلمانی رحیمی،مشهد:انتشارات داشگاه فردوسی.
۶ ـ جیمی، کارتر( ۱۳۸۶)، فلسطین صلح و یا نژاد پرستی، مترجم، محمد حسین وقار، تهران: انتشارات اطلاعات.
۷ ـ دیوید، شون بام ( ۱۳۸۹)، ایالات متحد و اسرائیل، مترجم، محمدرضا ملکی، تهران: انتشارات وزارت امورخارجه.
۸ ـ رویوران، حسین(۱۳۹۹)، بی نا،جهارشنبه، ۴ نوامبر/ ۲۰۲۰ ساعت ۱۱:۱۵:۵۷ شب
https://farsi.palinfo.com/24842 آدرس کوتاه:
۹ ـ شلومو، سانر( ۱۳۹۳)، چگونه سرزمین اسرائیل اختراح شد،مترجم، بهروز عارفی، آلمان: انتشارات مرتضوی.
۱۰ ـ صفاتاج، مجید (۱۳۸۴)،دفترجنبش مقاومت اسلامی حماس در تهران،فروش زمین شایعه و یا واقعیت.
۱۱ ـ مرکزی برسی اسناد تاریخی( ۱۴۰۲)، نقش انلگیس و امریکا در شکل گیری رژیم غاصب اسرائیل، تاریخ انتشار، ۱۰ آبان.
۱۲ ـ ناصرالدین، نشاشیبی(بی سا)، در خاورمیانه چه گذشت؟، مترجم، ح،م، روحانی،تهران:انتشارات توسی.
۱۳ ـ لوموند (۱۳۵۲)، اورشلیم پایتخت سه مذهب،مترجم خلیل، خلیلیان، تهران:انتشارات اسلامی.
۱۴ ـ لوونس، دیویدسون(۱۳۸۸)، فلسطین: نگاه امریکایان، مترجم حسن گلریز، تهران: انتشارات نی.