نویسنده: شیون شرق
تلاش کنید کتاب بخوانید و با کتاب زندگی کنید. کتابخواندن ارزشمند است بهنوع که سازنده است نه سوزاننده. آنچه سوزاننده است خودفریبی است. خودفریبی بازیکردن با کتاب است نه کتابخواندن. طبعا کتابخواندن و با کتاب نگارهبرداشتن تفاوت دارد. با کتاب نگاره برداشتن یک نوعِ از خودفریبی استکه میتواند کشنده باشد و میتواند زندگی را نیست بسازد. همچنان فاصله بین آدمِ کتابخوان و آدمِ که کتاب نمیخواند زیاد است. بقول شاملو این دو فرد نمیتوانند باهم مقایسه شوند چون یکی روشنی است و یکی تاریکی؛ پس روشنی زیباست و تاریکی همیشه مغلوب روشنی است. لذا پرسش اینجاست ما چرا کتاب بخوانیم؟ چهسود دارد؟
بدون شک کتابخواندن ارزشمند است و مزیت خود را دارد. آدمِ کتابخوان نیز با آدم که کتاب نمیخواند تفاوت دارد. از سبک زندگی گرفته تا چگونگی برخورد، سلیقه، رفتار و حتا برداشتاش از هستی و نیستی. در پاسخ پرسش بالا لازم استکه بهموارد اشاره شود نشاندهندهای آن باشد که کتابخواندن خوب است و نیاز زندگی است. سارتر در «هستی و نیستی» ضمنی قول میکند کتابخواندن هنر است و هرکس نمیتواند کتاببخواند… کسانِ کتاب میخوانند که امید دارند… آدمهای امید دارند شیفتهای آزادی و استقلال استند ورنه هرکسی پشت کُشتساختن آزادی نمیگردد. حقیقت این استکه کتابخواندن خوب است. فایده دارد و نیاز است تا کتاببخوانیم. کتابخواندن فایده و مزیت خود را دارد ما تعداد از مزیت و فایدهها را اینجا بیان میکنیم.
۱.آدم کتابخوان آدم منظم است؛ شادتر است؛ از وجدان خود راضی است. آدم که کتاب نمیخواند و تنها با کتاب عکس میگیرد فریبدهنده است-هم خود را فریب میدهد، هم دوستانش را و هم وجدانش را. آدم کتابخوان گاهی با کتاب دلخوری خود را ذوب میکند و گاهی کتاب دردش را تسکین میدهد. گاهی از کتاب میآموزد و گاهی با کتاب تکلم میکند. کتابخواندن قدرت ذهنش را افزایش میدهد؛ افکارش را باز میکند و بهگونهای درست از یکنواختی بهسوی پذیرفتن تفاوتها میکشاند. کسی که کتاب نمیخواند نمیتواند خوشبختی را خلق کند و از آیندهی خود فکری ترسیم کند. خلق کردن خوشبختی قدرت درک کردن میخواهد و لازم است آدم کتابخوان باشد راه درستی برای خود انتخاب کند، بایست آدمی باشد که قوهای درکش فعالیت نماید و بتواند با فهم و منطق خطِ برای خوشبخت شدن پدید کند.
آلبرکامو در کتابِ «مرگ خوش» کتابخواندن را رهکاری برای شاد زیستن و خلق شادی دانسته است. او معتقد استکه آدمِ کتابخوان میتواند خالق شادی و شاد زیستی شود و میتواند با فهم و درک و استفاده از آموختههای کتابها راهبرود و راهبلد کسانِ دیگر شود… چنین فرد میتواند برای مشکل چارهبسازد و برای ناجوری درمان تا ناجوری بهجوری تبدیل گردد. یک فرد که کتاب نمیخواند نمیتواند از عهدهی مشکلات بزرگ زندگی براید و نمیتواند بهگونهی درست بهسوی خوشبختسازی زندگیش پا بزند. چون نمیداند. راهکاری برای اینکار در ذهن ندارد. قدرت ایجاد رهکارش کم است. فهم و درکش از ماحول و واقعات سطحی یا پیشپا افتاده است.
۲.برای فرار از ولگردی پناهبردن به آغوش کتاب هم آسان است و هم مناسب. زیرا که کتاب است آدم را سیر میکند، برایش فهم ترزیق میکند؛ هشیارش میکند و وجداندردی را از وجودش نیست میسازد. سارتر قول میکند لحظهای کتابخواندن لحظهای شیرین زندگی است. بله، چه چیزی بهتر از دوست خوب است؟ دوستیکه بدون مطلب برایت سواد میدهد؛ دردت را ذوب میکند؛ از سیاهچالهی نادانی بیرون میکشد؛ سیاهی و ناخوانی را از وجودت گم میکند. این دوست فقط میتواند کتاب باشد. پس کتابخواندن خوب است تا شود فهمِ آموخت. زویا پیرزاد داستاننویس ایرانی در کتاب «چراغهارا من خاموش میکنم» پناهبردن بهکتاب را راه نجات از سختی و دلتنگی دانسته است. او بهطور استعاره نوشته استکه کتاب میتواند دوستِ پناهدهندهای باشد و میتواند همراز خوبی باشد. ازین بابت رفتن بهآغوش کتاب یک چاره است از دست بیچارگی، یک پناهگاه است از دست سختی و سفتی و درد و دلتنگی. پس کتاببخوانیم و بهکتابخواندن روی بیاوریم تا سختیها و سفتیها خفک مان نکنند و هیچگاه نتوانند برما مستولی شوند.
۳. کتاب تسکیندهندهای درد و شکست است. وقتیکه شکست میخورید کتاببخوانید تا انگیزه بگیرید و استوار بمانید. اگر درینصورت کتابنخوانید ممکن است با شکستن خُورد شوید و نتوانید دیگر روی پاهای خود بایستید. کتابخواندن روی سیاهی شکست انگیزهی برندگی را پهن میکند و بزودی درد سقوط را نیست میکند. در صورت شکستخوردن اگر کتابنخوانید درد شکست شمارا اذیت میکند و حتا ممکن است تباه بسازد. زیرا شکست شیمهی دوباره بلند شدن را از آدم میگیرد، فقط ناامیدی میدهد. کتاب امید دهنده است.
هروقت شکست خوردید یا در اجرای اهداف خود ناموفق بودید بهکتابخواندن پناهببرید و کتابهای انگیزشی بخوانید. بهکتاب پناهبروید و در بارهی بزرگان بخوانید تابدانید رمز پیروزیشان در چه بوده و چگونه شماهم بهپیروزی برسید. باکتابخواندن نگذارید شکست بهانهای برای توقفسازی حرکتتان شود.
۴.کتابخواندن روح آدم را زنده نگه میدارد. شکسپیر میگوید کتابخواندن روی دوم زندگی است. پس اگر کتابخواندن نباشد، زندگی یکنواخت میرود. چسانکه وقت شکست و نشیبی پناهی پیدا نمیشود که در سایهاش جای بگیری. در صورت شکست و نشیبی اگر آدم کتابخوان باشد کتاب پناهش میدهد…. کتاب برایش انرژی میدهد تا شکست را شکست بدهد. چون خواندن و آگاهی داشتن کلید شکستدادن اتفاقات آمده است.
۵.کتابخواندن روابط را بهبود میبخشد. آلبرکامو در «مرگ خوش» کتابخواندن را دلیل برای کثرت رابطه میداند. او باور دارد با کتابخواندن روابط بهبود پیدا میکند و دوریها بهنزدیکی تبدیل میگرد. کتاب نقش مهمی در زندگی دارد و بهتر معلوم میکند که چگونه زندگی خوب داشته باشیم؛ از کجا شروع کنیم؛ چگونه روابط خود را کلانبسازیم. برایانتریسی، کارشناس موفقیت، در کتابِ «من برنده استم» کتابخواندن را اصل برای بهتر زیستن و موفق ماندن دانسته است. او گفته استکه آدم کتابخوان روابط سالم دارد و زندگیش در مقایسه با آدمِ که کتاب نمیخواند از سلامتی درستی برخور دار است.
۶.کتابخواندن خواب را منظمتر و راحتتر میسازد. چون پس از خواندن کتاب هوش وحواس آدم منظم و تنها طرف گفتههای کتاب میباشد. اینطور ذهن او پراگنده نیست، فقط یکسو استکه این روند برای او آسیب نمیرساند و طریقهی خوابش را سالم نگه میدارد.
لذا برای این مزیتها ما باید کتاببخوانیم تا بهتر بمانیم.