خبرگزاری راسک: ناسیونالیسم افغان یا پشتون در طول بیشتر از یک قرن آخر در اعطای القاب غیر واقعی چون بابا، سردار، مارشال، غازى و غیره دست بالای داشتهاند. این القاب دهنپرکن، بیتناسب و غیر واقعی بخشی از فرهنگ استعمار انگلیسی بود که درمیان شاهان و امیران دستنشانده و یا مزدوران سیاسی خویش ترویج میکردهاند.
این القاب مختص شاهان افغان و یا پشتون نبود، بلکه در تمام جوامع مستعمره و استعمار زده رواج داشت. استعمارگران مزدوران سیاسی خویش را بصورت نورمال تحقیر میکردند، اما در ظاهر به آنها القاب دهنپرکن در نظر میگرفتند، تا مردم عام فریب این القاب تشریفاتی را خورده و از این حاکمان دستنشاندهی آنها به بهترین شکل اطاعت کرده و ساز و کار استعمارگران قوام پیدا کند.
درضمن ترویج این القاب مختص گذشته و استعمار کهنه نیست، بلکه در عصر حاضر و استعمار نو هم رواج دارد. لقب «مغز متفکر» برای اشرف غنی احمدزی که به باور بسیاری از کارشناسان بدنامترین چهرهی تاریخ معاصر افغانستان به حساب می آید، بخشی از همین توطیه استعمار نوین بود که از طریق مجلات، روزنامه و یا نهادهای مربوطه به استعمار داده منتشر میشوند.
در کنار آن این القاب اکثرا در جوامعی رواج داشت که دچار کمبود شدید عزت نفس اجتماعی بودهاند و حاکمان آن از این طریق تلاش میکردند که عزت نفس فردی و اجتماعی خویش را جبران کنند. ناسیونالیستهای پشتون که این خلای فرهنگی و تاریخی خویش را به خوبی درک کرده بودند، تلاش زیادی در جهت پرکردن این خلای تاریخی انجام داده و عناصر جعلی مانند ملالی، پته خزانه ساخته و درکنار آن دهها القاب بیتناسب و واهی دیگر مانند غازی، امیر، سردار، مارشال و غیره را وارد ادبیات فرهنگی و سیاسی کشور کردهاند. امانالله خان که نزد عدهای پشتونها ملقب به غازی استقلال افغانستان است، بدون هیچگونه حضور در میدان جنگ و استقلالخواهی این لقب را کسب کرده است. این لقب را آقای طرزی بنیانگزار نظریه ناسیونالیسم و یا فاشیسم افغانی در تبانی با برخی از افراد وابسته به دربار، به ایشان دادهاند.
کنارهگیری انگلیسها از افغانستان محصول توافق انگلیسها و روسها مبنی بر مشخصساختن سرحد امپراتوریشان بوده و از همینرو افغانستان را به عنوان خط حایل میان قلمرو دو کشور در نظر گرفتهاند، در غیرآن جوانک بیتجربه چون امانالله خان که غرق در مسایل جنسی و عیش و نوش درباری بود، نه صحنههای جنگ را دیده بود نه ارتش انگلیس را دیده بود و نه با آنها جنگیده بود و نه هم شایستهی لقب غازى استقلال کشور بود. امان الله خان شاهزادهى خوش گزرانی بود که با تقلید از آلمان نازی و اتاترک، ناسیونالیسم افغانی/پشتونی را در زمان خویش تدوین کرده و پروژهى فاشیستى ناقلین را در شمال کشور روى دست گرفته و عملى کرد.
تاریخنویسان ایرانی و تاریخنگاران ترکی با روایتهای مستند تاریخی در مورد شخصیت و برنامههای به اصطلاح آزادی خواهانهی امانالله خان نوشتههای زیادی دارند. در بخشی از آن چنین نوشتهاند: «اتاترک ادعاهای خود را برکرسی نشاند و ترکیهی نوین ساخت، اما شاه افغان یعنی «امانالله خان» در روسپیخانههای ایتالیا جان سپرد». در سوی دیگر، تاریخنگاران افغانستانی نیز با اشاره به لقب کاملا غیرواقعی و بیتناسب «غازی» برای این شاه بارکزایی میپرسند: «شاه جوان افغان در کدام معرکه و نبرد و یا در کدام جبهه علیه انگلیسها شمشیر زده و چندتن آنان را کشته است که افتخار لقب «غازی» را به خود اختصاص داده است؟»
به باور برخی کارشناسان طرفداران این «غازی» بارکزایی دچار تضاد بزرگ هستند که هنوز این تضاد را حل نکردهاند. آنها از یک طرف ایشان را غازی خوانده و برای ایشان لقب دینی میدهند و از طرف دیگر از حرکتهای ضد دینی ایشان دفاع میکنند. نور و تاریکی و آب و آتش باهم قابل جمع نیستند. امانالله اگر شاه ضد دین بود، پس نمیتواند غازی باشد، چون غازی یک لقب دینی است. اما اگر ایشان غازی بود و به ارزشهای مذهبی باور داشت، پس چرا رفتارهای به شدت خلاف دین و مذهب انجام داد. استاد سیاف یکی از رهبران سیاسی شناخته شده افغانستان بارها بصورت مستند گفته است که «امانالله خان در پیش روی مردم در قصر دلگشا قرآن را با لگد زد و قاضی عبدالرحمن را که قرآن در بغلاش بود شهید ساخت». امان الله خان پس از استقرار در تخت شاهی با صدور فرمانهای متضاد با ارزشهای فرهنگی جامعه افغانستان مانند برداشتن اجباری چادر از سر زنان و دامنزدن به مسایل قومی توسط افغانستانیها شناخته شده بود، به همین دلیل آنها با صدور فتوایی گفتند: «امان را میکروب فاشیسم هیتلری چنان گرفته است که بدون توجه به شرایط کشورش از رفتارهای غیر منطقی کور کورانه تقلید میکند.»
امانالله خان که همچون پدر و پدربزرگش عبدالرحمان خان شیفتهی قدرت و برتریخواهی قبیلهای شده بود. پس از سرکوب قیام ملا عبدالله مشهور به «ملای لنگ» در جنوب کشور، صدتن از افراد دستگیرشدهی او را بدون محاکمه اعدام کرد و گفت: «این مردم نمیدانند که من نواسهی امیرعبدالرحمن هستم.».
این غازی جعلی ناسیو نالیسم افغان یا پشتون پس از به اصطلاح استقلال فورمالیتهی انگلیسها برای افغانستان دستورهای عجیبی صادر کرد که خلاف موازین دینی، ارزشهای فرهنگی و سنتهای مردمی و مملو از تسامح این جامعه تلقی گردیده و میتوان آن را تبعیت مطلق از فاشیسم هیتلری در نظر گرفت. امان الله خان به ارزشهای دموکراتیک باورنداشت و به همین دلیل کشور را مطلقا به سمت سلطهی تک فردی و قومی سوق داده و ارزشهای مدرن مانند دموکراسی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، انتخابات و غیره را بصورت مطلق نادیده گرفته و به هیچ کدام از اینها باور نداشت. برای او و محمود طرزی فقط سلطهی مطلق قوم افغان یا پشتون مهم بود و به همین دلیل تمام ارزشهای مدرن و دموکراتیک را در راستای منافع سیاسی و قومی خویش مصادره کردند. به همین دلیل ناسیونالیسم پشتون یا هما افغان به خاطر عملکرد قومیاش و توزیع سرزمینهای اقوام غیرپشتون به پشتونها به او افتخار می کنند. در غیر آن عملکرد این غازی دورغین افغان و بردن خانم جوانش با لباس نیمه برهنه در محضر عام با غازی بودن قابل جمع نیست.
پس از شکست حکومت خودکامهی امانالله و فرار وی به ایتالیا، او بار دیگر در صدد غصب دوبارهی قدرت برآمد و از انگلیس تا شوروی و از هیتلر تا موسولینی کمک خواست تا وی را دوباره به قدرت بازگردانند، اما در هیچ مورد نبود، تا اینکه در قصر صد اتاقهاش در ایتالیا که با پول ربوده شده از بیتالمال مردم مظلوم افغانستان خریده شده بود، سکونت اختیار کرد. امانالله خان در موقع فرار از کشور مبلغ هنگفت از پول، تعداد زیادی اشیای گرانبها و سنگهای قیمتی را که متعلق به سرمایهی ملی مردم مظلوم افغانستان بود، بصورت غیرقانونی ربوده و با خود برده بود. او در نهایت همهی این ثروت را به جا گذاشته و در کشور ایتالیا چشم از جهان فروبست.