خبرگزاری راسک: افغانستان کنونی که در ایام پیشین به نام خراسان و آریانا موسوم بوده است، مهد تمدنهای گوناگونی بوده که در سیر تمدن بین کشورهای جهان درخشندگیهای خاصی داشته است.
در سرزمین آریانای کُهن و خراسان بزرگ، مبارزه علیه ظلم و استبداد به گونههای مختلفی صورت گرفته که بخشی از این مبارزات توسط نهضت و جنبش عیاران و جوانمردان این جغرافیا انجام شده است.
عیاران خراسان برای برآوردهشدن خواستهها و آرمانهای مردم خویش مبارزات طولانی بر ضد ظلم و استبداد انجام دادهاند که از تهیدستان پشتیبانی نموده در مقابل زورگویان و ستمگران قدعلم کرده و دارای چنان نظامی بودهاند که ستمگران با همه قدرت و تواناییهای که داشتند، در مقابل آنان سر تسلیم خم میکردند.
اثرهای نوشتهشدهی تاریخی و روایتهای فرهنگی در تمدن پارسی نشان میدهند که عیار و جوانمرد به کسانی در این حوزهی تمدنی اطلاق میشود که با داشتن اندیشههای پاک و روشن و همچنان عملکردن به عهد خویش، به سرحد کمال رسیده و همیشه به خاطر نفع اجتماعی و مردمیشان تمام خواستهها و آرزوهای شخصی خویش را زیر پا گذاشته و به طرفداری از مردم تهیدست و مظلوم با ستیزهگران به ستیز و با بدکاران سازش نکردهاند.
عبدالرووف فکری سلجوقی، نویسندهی افغانستانی و عضوی انجمن ادبی هرات در کتابی تحت عنوان «مزارات هرات» که در ۱۳۴۶ خورشیدی چاپ شدهاست، از نخستین زن عیارپیشهی خراسان بنام «بیبیستی» و شوهرش «نصیر عیار» نام برده است که آنان دارای مقام و منزلت خاصی بوده و به روایتی، ابومسلم عیار خراسانی نیز در دامن همین زن عیارپیشه پرورش یافتهاست.
عیار در زبان پارسی به معنای یاری و کمککردن آمدهاست. آیینیست شامل مرووت، ایثار، فداکاری، یاری مظلومان و بیپناهان، شفقت به خلق و وفا به عهد.
میرغلام محمد غبار در کتاب «افغانستان در مسیر تاریخ» در مورد مبارزات طولانی مردمان افغانستانی در مقابل استعمارگران سخن زده است و با اشاره به جوانمردی عیاران خراسان نگاشته است که عیاران مردمانی بودند آزاده و سرشار که به درد محتاجان و دردمندان رسیدگی کرده و از میان تودههای عظیم مردم برخاستهاند و به همین دلیل است که از حمایت و پشتیبانی تهیدستان بهرهمند بوده و مورد احترام مردم قرار گرفتند.
سجایای خاص عیاری که در مناسبات اجتماعی جغرافیای خراسان تعریف شده است، نوعی از خودگذری، همدرد دیگران بودن، از شادی مردم خوشنود شدن و از رنج آنان کاستن و قربانیکردن منافع شخصی در راه بهروزی و شادکامی در این فرهنگ ریشه گرفته است. طوریکه قبل از اسلام و بعد از اسلام در آزمایشهای مرگ و زندگی شخصیتهایی از جانگذشتهای چه در برابر غارتگران خارجی و چه در مقابل مستبدان داخلی قدعلم کرده و از جان و مال رعیت خویش حراست کردهاند که از آن شمار میتوان از ابومسلم خراسانی، یعقوب لیث صفار، عمرولیث صفار و امیرحبیبالله خان کلکانی نام برد.
از همینروست که اوصاف این پاسبانان تمدن پارسی و آریانای کُهن در آثار متعدد تاریخنگاران و نویسندگان این حوزه و کشورهای جهان محک توجه قرار گرفته و بهعنوان نماد شجاعت و ایثار در فرهنگ کشورها بهعنوان الگو معرفی شدهاند.
در تمدن خراسان بزرگ عیاری را با صفاتی مانند پاکی و پاکدلی، صداقت، نمکشناسی، رازداری، محبت، فداکاری، دستگیری از مستمندان، شکیبایی و صبر، حاضرجوابی، استواری در رفاقت و دوستی، پابندی به عهد و سوگند بهعنوان صفات اخلاقی و اجتماعی ارج وحرمت زیاد میگذاشتاند؛ همان اوصاف عیاری و جوانمردی عیاری خراسان «امیرحبیبالله خادم دین رسولالله» بود که همچو خودش شاه غدار افغانستان را مرد متعهد به قول و عهد دانسته پس از مُهر بر قرآنکریم به در بار نادرشاه رفت، اما شاه غدار که با فرهنگ عیاری و تمدن خراسان بزرگ بیگانه بود، با پا گذاشتن روی تعهد خویش، او و رفقایش را اعدام کرد.
روایتهای تاریخی در خصوص اوصاف عیاران خراسان حاکی از آن است که آنان به سختی به اصول خود که اصول جوانمردان بود پابند بوده و هرکسیکه آن اصول را زیر پا میگذاشت کیفر میدید. اصل و ریشهی جوانمردی و عیاری از دید آنان سه چیز بود: «هرچه گویی بکنی، خلاف راستی هیچچیز نگویی، شکیبایی را کار بندی.»
در همین حال، کتاب «جغرافیایی تاریخی بلخ وجیحون و مضافات بلخ» با توضیح حوزهی تمدنی عیاران خراسان و آریانای کُهن از بنای هشتضلعی و قدیمی برج عیاران در یکونیم کیلومتری جنوبغربی مرکز بلخ نام برده و بنا بر روایات باستانشناسان فرانسهای که بر روی دیوارهای شهر بلخ و برج عیاران انجام دادهاند، نوشتهاند که قدمت تاریخی این برج به اوایل دورهی کوشانیان، یعنی به قرن اول میلادی میرسد.
به روایت از فرهنگیان نامدار کشور، از عهد خلا فت بنی امیه تا پایان دورهی سلجوقان، قشر مهمی از جامعهی شهری را عیاران تشکیل میدادند که دنبالهی این سلسله در عهد مغول به تشکیل سازمان نیرومندی بنام «فتوت» که اعضای آن را به زبان پارسی جوانمرد میگفتند.
به روایت «تاریخ سیستان» در آغاز عیاران دستههای مسلح برای جهاد با کفار (مقابله با ظلم و اجحاف عُمال حکومت) بهوجود آمد که آنان را «المطوعه» میگفتند که بعدها آنان را خراسانیان «عیار» و «جوانمرد» نامیدند.
به روایت تاریخ سیستان، عیاران از همان آغاز حکوت اسلامی در سرزمینهای خراسان مانند: «مرو، بلخ ،هرات، قهستان، سیستان و روستاهای اطراف آن نفوذ و قدرت زیاد داشتند که همواره در برابر ظلم و زورگویی عُمال حکومت به مبارزه برخاستند و در نتیجهی اقدامات قاطعانهی آنان بود که سرانجام تحت قیادت و رهبری یعقوب لیث رویگر که خود فرماندهی عیاران سیستان بود، بیرق اسقلال ملی خراسانزمین را در برابر سلطهی جابرانهی خلافت بغداد به اهتزاز درآورد و طومار سلطهی چندصدسالهی عباسی را که بر مکر و غدر و خیانت بنیاد یافته بود، درهم شکسته و میلیونها انسان زحمتکش و ستمدیدهی سرزمین خراسان که شامل سرزمینهای «افغانستان، ایران و آسیای میانه میشود را از زیر یوغ استبداد عربی نجات داد.»
از همینجاست که کتابهای تاریخ خراسان پر از صفات و خصایل رهبر عیاران و پیشآهنگ نهضت استقلال و آزادی خراسان بنام «ابن صفار» یا «صفاری» یاد شدهاست. یکی از اهداف تبعیضآمیز مورخین عرب بوده و مورخین خراسان نیز بدون توجه به اهداف سیاسی آمیخته با تعصب عربها، این خانوادهی آزادیخواه و عیار را در کتابهای خویش بنام «صفاریان» و دورهی حاکمیتشان را نیز دورهی «صفاری یا صفاریان» خواندهاند. در حالیکه میشد آن دورهی طلایی را بنام دورهی عیاران خراسان نامید.
یکی از افتخارات پرمایهی نهضت عیاران و تشکیل دولت صفاریان، آنست که آنها از طبقهی کمدرآمد جامعه و از اهل کسب وکار بودند که این افتخارورزیشان نهتنها در دوران حاکمیت صفاریان، بلکه تا امروز نیز هواخواهان و جانبداران فراوانی دارد.
یعقوب لیث صفار همیشه در زمان زمامداریاش از اینکه روستازادهی عیار بوده است با افتخار یاد میکرده و در جواب خلیفهی بغداد که به او نامهی تهدیدگونه فرستاده و گفته بود، یعقوب لیث را دست بسته اسیر میگیرد. یعقوب لیث صفار امر کرد تا قاصد خلیفهی بغداد را نزد او بیاورند. سپس یعقوب لیث رو سوی فرستادهی خلیفه کرد و گفت: «برو خلیفه را بگو من مردی روستازادهام و از پدرم رویگری (کاسبی) آموختهام، خوراک من نان جوین و ماهی و پیاز بوده است و این پادشاهی و گنج و خواسته را از سر عیاری و شیرمردی بهدست آوردهام، نه از پدر میراث گرفتهام و نه از تو دارم، از پای ننشینم تا خاندان تو ویران نکنم، یا آنچه گفتم بهجا آورم و یا باز به نان جوین و پیاز و تره قناعت کنم، پدرم رویگر است و من رویگرزاده و با نان و تره بزرگ شدهام و از جنگکردن با خلیفه نمی هراسم و مردن را در راه آزادی وطنم بهتر از اسارت و بندگی میدانم.»