تعویض پایتخت از کاپیسا به کابل
انتقال پایتخت از کاپیسا به کابل مسئله ای مهم، بزرگ ودلچسپ می باشد که بایست به منظور قرائت درست آن بیشتر به منابع قدیم رجوع نمود. درسال(۶۳۲تا۶۴۴م.)در زمان سفر گردشگران چینی کاپیسا پایتخت کابلستان بود که هیوان تسانگ خود با پادشاه کاپیسا ملاقات نموده است. موضوع انتقال پایتخت از کاپیسا به کابل واز کابل به ویهند چیزیست که حوادث تاریخی، به ویژه ضرورت های دینی ومذهبی وسیاسی ونظامی در آن بی اثر نبوده اند. پس از سال(۷۹۳م.)این انتقال اتفاق افتاده است واین وضعیت تا ختم سلطنت “سامنته دیوا” پادشاه کابل وفتح شهرکابل بدست یعقوب لیث صفاری که تا سال(۸۷۱م.)دوام کرده است. در مورد سرنوشت سامنته دیوا بعضاً منابع می گویند که او بدست شاه صفاری اسیر ومسلمان گردید، برخی گویند که او به گردیز پناه برد، چنانچه با همین ملاحظه تا حدودی این امر هم داخل بحث است که بعد از فتح کابل موقتاً برای چندی مرکز برهمن شاهی ها، گردیز بوده که این انتقال توسط کلمو صورت گرفته است وبر اثر فشار صفاری ها وفتح معبد معروف سکاوند پایتخت قدری دورتر به ویهند در کنار اتک انتقال یافته است. بر اساس اسناد تاریخی کابل پس از آنکه مرکزیت خودرا از دست داد، بازهم مراسم های بزرگ دینی وسیاسی برهمن شاهان در کابل صورت می گرفت.
به قرار شهادت تاریخ سیستان “عبدالله بن ابی بکره در سنه ۵۱ هجری/۶۷۳م.)به سیستان آمده ودر بُست ورخذ وکابل با “زنبیل شاه” محاربه نمود وآخر با دادن دوهزار درم با او صلح کرد.( ) اگر به تاریخ وسال در منابع دقیق شویم، دیده می شود که در نیمه دوم قرن هفتم میلادی ودر جریان قرن هشتم منابع چینی از شهر کاپیسی ومنابع عربی وفارسی از کابل صحبت می کنند.( )
اما هیوان تسانگ که به مدت یک ماه در معبد شالوکیه در جوار کاپیسا اقامت نموده از کابل ذکری به عمل نیاورده است. خاموشی او دلیل عدم موجودیت کابل درین دوران نیست. شاید درین دوران کابل مشغول نبرد با سپاهیان عرب بود. اما بقایای شواهد مربوط به دین بودایی، شیوکی، ساکا، کمری، چکری، گلدره، حتی بقایای معابد بودایی در تپه مرنجان، پنجه شاه، خواجه صفا، خواجه روشنایی، تپه خزانه فراز قلعه هزاره چنداول، تپه سلام دهمزنگ، دامنه سخی وعلی آباد، وکوتل خیرخانه حکم می کنند که در تمام این ساحات در دامنه های کوه ها وبر فرازتپه ها معابد واستوپه های بودایی وبتکده های شیوایی هندویی ومعابد آفتاب پرستی برهمنی وجود داشته وحتی مسکوکات ویمه کدفیزس دومین پادشاه کوشانی از شیوکی نشان میدهند که در نیمه اول قرن دوم میلادی استوپه مذکور آباد بوده است.( )
داکتر ساشو در یادداشت های خویش می نگارد: جزئیات تاریخ کابل به جز از نوشته های بلاذری از منابع دیگر بدست نمی آید. در عصر خلفای بنی امیه کابل وسجستان دلاورانه در مقابل مسلمانان جنگیدند وکابل بدست شاهان هنود یا برهمنی خاندان “پاله” بود. درین دوران آبادی های کابل قدیم یا کابل بودایی در جایی که کابل فعلی(شهر کهنه کابل- چنداول) موقعیت گرفته، بلکه حدود ۸-۱۰ کیلومتر بطرف جنوب شرق در اطراف کمری وچکری افتاده بود. پس تردیدی وجود ندارد که آبادی های مذهبی بودایی در زمان کوشانی های بزرگ در گرد و نواح کابل ظهور نموده ودهکده های در اطراف آنها بوجود آمده اند.( ) زمانی که مامون خلیفه عباسی آن را فتح و جزء قلمرو خلافت اسلامی خود نمود، حکمران مسلمان برای کابل مقرر کرد، ولی شاه هندو در پهلوی حکمران مسلمان حضور می داشت که چنین دولت مشترک در خوارزم هم بوجود آمده بود.
بقایای یفتلیان(کشاتریه) از استحکامات روی کوه های شیردروازه وآسمایی کابل استفاده نموده وحتی همزمان برنامه تمدید این دیوارها را ادامه دادند وخرابی های آن را مرمت نمودند، وجنگ های را در حدود غربی کابل و خورد کابل با سپاه تازیان انجام دادند. در سفرنامه های چینی هیوان تساتگ ووکونگ(Wou Kong) شرح احوال کابلستان وکاپیسا در اوایل نیمه دوم قرن هفتم تذکر رفته ومی نگارند که با وجود همه مقابله های خونین، راه های ارتباطی کابل وکاپیسا با سایر مناطق همجوار قطع نگردید. درین تذکره ها از نیمه دوم قرن هفتم وجریان قرن هشتم میلادی از کاپیسا وماخذ عربی از کابل صحبت نموده اند. عرب ها با مقاومت وتلفاتی که در حصار واستحکامات کابل متقبل شده اند، ازین شهر بیشتر سخن گفته اند.( )
قرار نظریه ماسیو فوشه تا سال(۱۷۶ هجری/۳-۷۹۲م.) هنوز مرکزیت کاپیسا برقراربود واین موقعی بود که ابراهیم بن جبل به دستور فضل بن یحیی برمکی بلخی والی خراسان از مسیر دره غوربند بر کاپیسا حمله نموده، وآبدات مذهبی بودایی شهر را ویران نمود. قراین بدین دلالت می نماید که در پایان قرن هشتم واوایل قرن نهم مرکزیت سیاسی سلطنت کشاتریه در جنوب هندوکش از کاپیسا به کابل انتقال یافته است. قراین بصورت غیر مستقیم بدین دلالت می کنند که انتقال پایتخت از کاپیسا به کابل شیوایی وبودایی با سلاله برهمن شاهی یا هندوشاهی های کابل در حوالی(۷۹۳م.) یعنی پایان قرن هشتم میلادی صورت گرفته که در عین یادکرد از ملاحظات نظامی نمی توان از ملاحظات دینی یاد نکرد، زیرا برای برهمن شاهان وهندوشاهیان کاپیسا وکابل حوزه رود او معتبر ومهم بود.( )
تردیدی وجود ندارد که کابل به یک بارگی ودفعتاً جایگاه سیاسی ودینی کاپیسا را بخود اختصاص نداد، کابل پیش ازین با کاپیسا پهلو میزد، وکاپیسا هم پس از تعویض پایتخت به کابل هنوز با جوش وخروش فرهنگی ودینی خود باقی بود و به حیات سیاسی وفرهنگی خود ادامه می داد، که سکه های دوره اسلامی با خط کوفی ازین جا پیدا شده وموئید این نظر می باشند. بهر ترتیب، کابل مدتی هم پایتخت برهمن شاهی ها نبود ودر اثر فشار دودمان صفاری های سیستان باردیگر مرکر کابلشاهان شیوایی هنود ازین جا به “ویهند” در کنار اتک رخت سفر بر بست. قرار اظهارات عبدالحی بن ضحاک گردیزی و”جوامع الحکایات” محمد عوفی در جنگی که میان رتبیل شاه کابلی ویعقوب لیث صفاری بین غزنی وکابل واقع شده کابل بدست صفاری ها افتاد. محل دقیق این محاربه مشخص نشده اما گفته می شود که رتبیل شاه کابل را روی تخت روان به میدان جنگ برده اند.
در حوالی سال های(۹۵۰-۹۵۷م.) اهالی کابل مسلمان بودند، اما در حول وحوش آن کم وبیش اهل هنود زندگی می نمودند. رنجیت سترام پندت که کتاب “راجا ترانگینی” را ترجمه نموده است در ضمیمه ترجمه خود تحت سرخط گنداهارا( ) نگارش داکتر ساشو را نقل نموده است که: “خاندان شاهی هندو در زمانی در کابل اقامت هم نداشتند ومرکز خود را به “اودابهانده-Udabhanda”(ویهند) نقل داده بودند، بازهم در شهر کابل تاج پوشی می نمودند. ازین گفته ها بر می آید که مرکز اصلی رایان کابلی شهر کابل بود واین شهر در جامعه شیوایی، برهمنی وهنود مقام متبرک داشت وکابلشاهان شیوایی وبرهمنی بعد از انتقال پایتخت هم تا وقتی که امکان پذیر بود در یکی از معابد کابل وغالباً در یکی از بتکده های شیوایی تاج پوشی می کردند.
کابلشاهان برهمنی بعداز(۸۷۹م.) تدریجاً بصورت نیم دایره خودرا به جنوب، جنوب شرق وشرق کشیده ومدتی در گردیز مقاومت کردند وآنگاه بطرف شرق جانب لغمان رفته وبالاخره مرکز خودرا کنار سند در “اودابهانده” یعنی اوهند یا ویهند(Ohind)یا ویهند(Waihind)در سواحل غربی اندوس(سند)در پایتخت زمستانی شاهان کاپیسا منتقل نمودند. چنانچه خرابه های این شهر در(۵۰میلی)بالاتر از اتک موجود است.( ) با پیشروی فرماندهان اسلام، قلمرو شاهان پیش از اسلام بدست آنها فتح شد ودایره نفوذ واقتدار برهمنی شاهان واعقاب شان محدود وحتی مضمحل گردید. (ادامه دارد…..)
نوشته و پژوهش: داکتر صاحبنظر مرادی
All reactions:
151Shir Zad Hamdard and 150 others