عبدالغفور لیوال، طی یادداشتی در صفحهی فیسبوک خود از رویاء اتحاد «لر و بر» با قاطعیت دفاع نموده و نظریهٔ خود را با وام گرفتن از ابن خلدون و معطوف با نگرش جامعه شناسانه، تاریخی و هویت محور یک جبر تاریخی خوانده است.
آقای لیوال نوشته است:
« این جبر تاریخ و پروسهی تکامل تاریخی است، که مردمی که با شمشیر انگریز از هم جدا شده اند، در روشنایی هویت خود، تاریخ فرهنگ و فرهنگ تاریخی خود دوباره باهم روزی متحد خواهند شد.»
باید عرض کنم: که جانا سخن از زبان ما می گویی.
آنچه شما استدلال کرده اید، قبل از آنکه در بارهٔ وضعیت هویت پشتونها صادق باشد؛ در بارهٔ هویت فرهنگی تاجیک ها صادق است.
آیا همین استدلالها را از طرف هویت تمدنی جامعه متنوع و متکثر تاجیک ها هم می پذیرید؟
من نیز به این نکتهی مهم بارها اندیشیدهام، که حتماً روزی هرات و بلخ و کابل و قندهار با سمرقند و بخارا و نیشابور و خوارزم و خجند و پنجده، که با شمشیر انگریز و روس از هم جدا شده اند؛ دوباره متحد خواهند شد.
آقای لیوال در قسمت دیگر یادداشت شان نوشته اند:
«که نگران نباشید و دلتنگ نشوید، جغرافیای مصنوعی ایجاد شده توسط بیگانگان به این دلیل پایدار نمی ماند که فاقد هویت ملی و ملت واحد می باشد.»
جناب آقای لیوال
اگر یک شخصیت تاجیک به شما بگوید: که این استدلال بیش از آنکه در بارهٔ پاکستان صادق باشد در بارهٔ هویت سیاسی افغانستان صادق است، چه پاسخی دارید؟
درست بر مبناء همین منطق می توان گفت: که هویت سیاسی افغانستان هم پایدار نخواهد ماند، زیرا ما فاقد هویت ملی و ملت واحد هستیم.
این وضعیت، حاصل سیاست غلط قومی و نتیجهی همین نظریهٔ شما و امثال شماست.
آقای لیوال در بخش دیگر از یادداشت خود نوشته اند:
«…کشورها و ملت ها بر اساس فرهنگ و هویت مشترک، سرانجام روزی دوباره باهم متحد خواهند شد.»
از قضای روزگار در این باره من با حضرتعالی هزار درصد موافق هستم و بر همین اساس می اندیشم؛ که حتماً روزی هر سرزمینی و مردمی به اصل خود برمی گردد.
مطابق همین استدلال و فرمول ما هم حق داریم به حکم فرهنگ مشترک، تاریخ مشترک و هویت مشترک با تمام کشور تاجیکستان، سمرقند و بخارا و نیشابور، شعار بازگشت به اتحاد کشور واحد بدهیم؛ مگر نه؟
جناب لیوال
اگر حضرتعالی حاضر باشید من شما را دعوت می کنم؛ تا این نظریه را در یک گفتگو به قضاوت مردم بگذاریم.