نویسنده: دکتر مهدی سعیدی
افغانستان کشوری است کثیرالاقوام که علاوه بر چهار قوم کلان پشتون، تاجیک، هزاره و اوزبیک، اقوام متعدد دیگری نیز در آن با ویژگیهای فرهنگی و زبانی مختص به خود بود و باش دارند. [۱]با توجه به این حقیقت شکلگیری مسالهی قومیت و جانبداریهای مرتبط با آن دور از انتظار نیست. اصولاً «قومگرایی» یکی از عوامل تعامل و تضارب در ملل مختلف بوده و عامل بروز بسیاری از دستهبندیهای سیاسی و نظامی و در نهایت تهاجمات و خونریزیها محسوب میشده است. اما در قرون جدید این پدیده در درون جغرافیای سیاسی واحد که چند یا چندین گروه قومی را در برمیگیرد، همسو با تغییر کارکرد حکومتها و پررنگشدن جنبهی خدماتی و رفاهی آنها، خود را در قالب تبعیضها و جانبداریها در توزیع منابع و منافع محدودِ اقتصادی نشان میدهد. یعنی نقش شراکت خونی و نژادی و قرابت قومی در توزیع منابع مذکور، پررنگتر گردیده و متاثر از قومگرایی، منابع کانالیزه میشوند. فراتر از این مساله، در شکل مفرطِ قومگرایی، یک گروه قومی بر گروه یا گروههای قومی دیگر برتر دانسته شده[۲] و بدینترتیب ناسیونالیسم قومی مطرح میشود. در ناسیونالیسم قومی، رویکرد دولتِ قومگرا به صورت نظاممند، آشکارا و هدفمند دنبال میشود و از هرگونه ابزار جهت تامین اهداف مذکور استفاده شده، در نتیجه، پاکسازی قومی، استحالهی فرهنگی و زبانی، تبعیض نژادی و… بروز میکند.
در افغانستان نیز بیش از یک سده است که معیار دستهبندیهای سیاسی و اجتماعی و تقسیم منابع، بر محور قومیت چرخیده و ناسیونالیسم قومی در اشکال مختلف آن مطرح گردیده است. مسالهی قومیت در این کشور بعد از قدرتگیری قوم پشتون بر اثر سیاستهای عمدی، غیرعمدی و ناصواب حکّام منتسب به آن قوم، به تدریج رشد نموده و کمکم در حد افراط و ناسیونالیسم قومی که شکل حاد قومگرایی است، مطرح شده است.
سرآغاز این پدیده به نحوی کسب قدرت ابدالیان برمیگردد. یعنی عاملی که نیروها را جهت شکلگیری حاکمیت نوین بسیج کرد، احساسات قومگرایانه بود. طبق نظر آقای فرهنگ، احمدشاه درانی از همان ابتدای تاسیس حکومت اندیشهی قومی افغانی داشته تا اولاً در سایهی تشکیلات حکومتی بتواند تمام افغانها را در نهاد سیاسی واحد دور هم جمع کند و ثانیاً به فتح هند به خاطر ثروت افسانهای آن بپردازد.[۳]
حاکمان قوممدار افغانی از ناسیونالیسم برای تثبیت و گسترش حاکمیت قومی نهایت بهرهبرداری را نموده و در این راستا، در سه عرصهی فرهنگ، اجتماع و سیاست به شکل گسترده برنامهریزی و فعالیت کردهاند. در این گفتار به عنوان پیشدرآمدی بر این مباحث به عرصهی فرهنگ پرداخته میشود و عرصهی اجتماع در فرصت دیگر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
حاکمان مزبور در حوزهی فرهنگی به شکل سیستماتیک و نظاممند سعی کردهاند کشور را هم از لحاظ فولکلوریک (فرهنگ عامه) و هم از لحاظ تاریخی و هم زبانی افغانیزه نمایند. گذشته از ایدهها و شکلهای سنتی این مساله، مبانی نظری قومگرایی توسط روشنفکران متجدد آن زمان مانند محمود طرزی، سرور واصف، عبدالرحمن لودین و عبدالهادی داوی در نشریاتی چون سراجالاخبار در قالب مقالاتی بلند مطرح گردید. مهمترین حوزهی تبارز ناسیونالیسم قومی مذکور، حوزهی زبان پشتو بوده است. چنانکه محمود طرزی بر این باور است که: «… به فکر عاجزانه خود ما یگانه وظیفه انجمن عالی معارف باید اصلاح و ترقی و تعمیم زبان وطنی افغانی (پشتو) باشد. از ارباب علم و دانش این زبان یک گروپ مخصوص تشکیل یافته کتابهای تعلیمی ضروری و لازم آموختن را تدوین و حاضر باید کرد، حتا برای تطبیقدادن کلمات فنی و صناعتی و اختراعات جدیدهای که نامهای آن در زبان افغانی غیرمعروف است، کلمات مناسب و نامهای متناسب به زبان افغانی پیدا باید کرد و هرقدر تا اصلاح و ترقی که لازم است در این باب اجرا باید کرد.[۴]»
هرچند ممکن است توجه طرزی به زبان پشتو از باب تقابل آن با زبان فارسی نبوده باشد، ولی چنین نظراتی زمینهی ایدهی جایگزینی پشتو بهجای فارسی را در عرصههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی فراهم ساخت.
یکی از برنامههای جدی قومگرایانه در افغانستان تلاش منظم و آگاهانهی تغییر نامهای بومی فارسی به پشتو بود. یعنی مناطق جغرافیایی معروف و تاریخی و شناخته شده، عناوین اصلی بومی و تاریخی خود را از دست دادند و بهجای آن عناوین و اسامی پشتونی یافتند. مانند: پوشنگ که به زنده جان، اسفزار یا سبزوار به شیندند، مرو به بالامرغاب، قرهتپه به تورغندی، سپیدبلاق به سپینبولدک[۵]، خاک اِران به خاک افغان[۶]تغییر یافت. گذشته از این واقعیت عینی، برخوردهای منفی و نامناسب به صورت غیررسمی در عکسالعمل با نامهای دارای پسوند و عناوین منطقهای و غیرپشتونی در ادارات نیز گزارش شده است. در حالیکه اسامی و القاب حاکی از قومیت و زبان پشتو هیچ عکسالعملی را برنمیتابید.[۷] مسالهی قومیت و تقابل حکومت با فرهنگ و زبان غیرِپشتو تنها محدود و منحصر به ترویج اجباری نامها و زبان پشتو نمیشد؛ بلکه دامنه و عمق این سیاست تاحدی بود که از چاپ و نشر آثار علمی و فرهنگی به زبان فارسی هم استقبال نمیشد.[۸] چنانکه از چاپ حدود ۱۵۰۰ اثر از آثار محصلان و استادان دانشگاه کابل تا سال ۱۳۵۳ (ش) به زبان فارسی جلوگیری به عمل آوردند.[۹]
[۱]. سیدرضا مهدی نژاد، مقالۀ قومیت و مذهب، پیچیدگیهای جامعۀ افغانستان، نشریۀ پژوهه، فروردین و اردیبهشت۱۳۸۴، شماره ۱۱ ص ۲۸.
[۲]. بروس کوئن، درآمدی بر جامعهشناسی ترجمه محسن ثلاثی، نشر فرهنگ معاصر تهران ۱۳۷۰، چاپ اول ص ۲۷۱.
[۳]. میرمحمد صدیق فرهنگ، همان، چاپ وفایی، ج۱، ص ۱۱۲.
[۴]. روان فرهادی، مقالات طرزی، کابل، انتشارات بیهقی، ۱۳۵۵ش، صص ۷۷۱-۷۷۴.
[۵]. عبدالمجید ناصری داوودی، زمینه وپیشینۀ جنبش اصلاحی در افغانستان، قم، مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی۱۳۷۹، چاپ اول ص۲۴۰
[۶]. خاک در گویش محلی هزارهها به مزار و مقبره اموات اطلاق میشود؛ خاک اِران (ایران) در فرهنگها هزارهها یعنی مقبره فردی بنام اِران که احتمالاً همان ایران بن رستم افسانهای باشد. بعد از رانده شدن هزارهها از منطقۀ «خاک اران» توسط امیر عبدالرحمن و تغییر جغرافیای انسانی و قومی، بدون در نظر داشت صبغه و سابقۀ فرهنگی و باستانی آن به خاک افغان موسوم گردیده است.
[۷]. بصیراحمد دولت آبادی، ساختار جمعیت وکتمان حقایق درافغانستان، مجلۀ سراج ش ۷، ۱۳۷۵ش، ص ۶۸.
[۸]. سید محمدحسین فرهنگ، جامعهشناسی و مردمشناسی شیعیان افغانستان، قم، مؤسسۀ آموزشی وپژوهشی امام خمینی۱۳۸۰، چاپ اول ص۲۶
[۹]. محمد قاسم الیاسی، آسیبشناسی دولتها در افغانستان دردوره ظاهرشاه (پایان نامه کارشناسی ارشد) جامعه المصطفی العالمیه، مدرسه عالی فقه و معارف اسلامی، گروه تاریخ اسلام، دی ماه ۱۳۸۶، ص ۱۳۱.