مامور استخباراتی که تیشه بر ریشۀ تاجیک ها زد
عضویت در «اداره خاد»، سفر به پاکستان به بهانه ادامه تحصیل، کسب عضویت سازمان استخباراتی سیا در پشاور، کسب ماموریت جاسوسی و بازگشت به پنجشیر، قرار گرفتن در کنار احمد شاه مسعود و گزارش از برنامه های امنیتی، نظامی و سیاسی ایشان به سازمان های استخباراتی مربوطه و همچنان شراکت در برنامه ترور آن استوره جهاد و مقاومت، خیانت به استاد ربانی و دستگاه سیاسی دولت پارس ها در جلسه بن، سپردن کرسی ریاست جمهوری به آقای کرزی به عنوان یک شخص افغان یا پشتون تبار براساس تئوری توطئه حاکمیت دایمی پشتون ها، ورود به عرصه سیاسی افغانستان به عنوان بازیگر در نقش مهارگری و تقلیل جایگاه سیاسی تاجیک ها، سکوت در برابر قاتلان استاد ربانی، ژنرال داود، مطلب بیک و ده ها چهره مبارز و نیک نام متعلق به جمعیت اسلامی که توسط آقایان کرزی و احمدزی ترورشده اند، زیر پاگذاشتن قسم قرآنی بعد از اعلام سوگند ریاست جمهوری و خیانت به قرآن مانند نادرشاه غدار، به سخره گرفتن برنامه صلح، سپردن قدرت به طالبان و زندگی در زیر چتر حاکمیت این گروه و مشروعیت بخشی به آنها، همه این موارد به علاوه بی برنامگی و خیانت بزرگ به تاجیک ها بخشی از ماموریت های قومی و استخباراتی بود که داکتر عبدالله عبدالله در طول دوره ماموریت خویش مرتکب شده است.
داکتر عبدالله عبدالله زمریانی فرزند غلام محیالدین زمریانی قندهاری در سال ۱۳۳۸ هجری خورشیدی از یک پدر افغان یا پشتون قندهاری و یک مادر تاجیک متولد گردید. آقای غلام محیالدین زمریانی که مدت زیادی در ولایت قندهار کار کرده بود، بهعنوان سناتور انتصابی ولایت قندهار در دور آخر پارلمان شاهی محمدظاهر شاه انتصاب گردید. آقای عبدالله عبدالله زمریانی دوساله بود که ماموریت پدرش از کابل به قندهار تبدیل شد. از همینرو، نخستینبار مکتب را در قندهار شروع کرده و در آنجا بزرگ شد. سپس به دلیل تبدیل ماموریت پدرش از قندهار به کابل نقل مکان کرده و وارد دانشگاه کابل گردید. عبدالله عبدالله ظاهرا با کسب بورسیهی تحصیلی به امضای رییسجمهور حکومت کمونیستی که توسط برادرش گرفته شده بود و در آن زمان هردو عضویت رسمی ادارهی خاد را داشتند، وارد پاکستان گردید. او در پاکستان به دلیل سابقهی استخباراتی خویش توسط سازمان استخباراتی سیا جذب گردیده و در سال ۱۳۶۴ هجری خورشیدی وارد پنجشیر شد و بنام مجاهد در کنار احمدشاه مسعود جای گرفت و بهعنوان دستیار ایشان در بخش تامین روابط و مناسبات دیپلماتیک مدت طولانی فعالیت کرد. سرانجام در پستهای سخنگوی وزارت دفاع، معین وزارت امورخارجه و بهعنوان وزیر امور خارجهی افغانستان بیشتر از یکدهه این کرسی را اشغال کرده بود. او در مدت ماموریتاش در وزارت خارجه بخش عمدهی دیپلماتها و کارمندان با تجربهی تاجکتبار را از این وزارت اخراج کرد. او بعد از سال ۲۰۰۱ میلادی بهعنوان بازیگر سیاسی-استختباراتی تمام داشتههای مردم تاجیک را نقش برخاک کرده و با خیانت به این مردم تمام آرمانهای آنها را در پای اعادهی قدرت ناسیونالیسم پشتون یا همان افغان قربانی کرد. طرح و تسریع روند خلع سلاح تاجیکها، اوزبیکها و هزارهها، همدستی با ناسیونالیستهای پشتون مانند خلیلزاد و غیره در تخریب چهرههای بانفوذ جهادی در محافل سیاسی غرب با اتهامهای نادرست جنگسالار و ناقضان حقوق بشر، انصراف از دور دوم انتخابات ریاست جمهوری در سال ۲۰۰۹ و سپردن قدرت به آقای کرزی در راستای تحکیم حاکمیت سیاسی پشتونها، عدم دفاع از آرای مشروع مردم در انتخابات ۲۰۱۴، مشروعیتبخشی و پذیرش اشرفغنی احمدزی همتبارش بهعنوان رییسجمهور، عدم حمایت از برنامهی تغییر نظام متمرکز، تکرار سناریوی انتخابات قبلی در ۲۰۱۹، مشروعیتدادن به فیصلههای تدارکات ملی و چور و چپاول سرمایههای ملی کشور زیر نام قراردادها، ایجاد گروه چپاولگری مانند عبدالقهار عابد رییس دفتر، مصطفی مستور خواهرزادهاش بهعنوان عضوی تدارکات ملی و وزیر اقتصاد بخش دیگری از خیانتهای وی به شمار میرود.
باری شکسپیر گفته بود که «برخی انسانها بزرگ آفریده شدهاند، برخی بزرگی را بهدست میآورند و بر گروهی دیگر، بزرگی سوار میشود.» اگر این سخن را ملاک داوری در باب سیاستمداران و سیاستپیشهگان کشورمان قرار دهیم، اکثریت آنها نه سیاستمداران بزرگی بودند و نه دانش و بینش سیاسی کسب کردند تا از آن طریق کشور را به درستی رهبری نمایند. اندرین میان، یکی هم داکتر عبدالله عبدالله بود/است. آنکه میخواست پزشک چشم باشد، به مدد و یاری سازمانهای جاسوسی جهانی همرکاب قهرمان ملی کشور شهید احمدشاه مسعود شد، ورود او تا روزیکه آن فرماندهی نامدار وجود داشت باعث نگرانی نبود، چون فرمانده مسعود مرد هوشیار و مقتدر بود، او به این مسایل پی برده بود و باری درباره عبدالله صحبت کرده و باتعجب گفته بود که «به چه کسی اعتماد کنیم!»، عبدالله متوجه اقتدار مسعود بود و به دلیل بسیار محتاطانه سعی و تلاش می کرد که اعتماد و باور آن فرمانده را نسبت به خودش جلب کند؛ اما از روزی که آن فرمانده شهید شد و ورق سیاسی افغانستان برگشت، سیاست بر او سوار شد و از روی تصادف، ناخدای این کشتی ورشکسته شد، بیآنکه اندکی دلبستگی به آن داشته باشد. او طی بیستسال گذشته کوشش کرد که بازی کند و حقا که خوب بازی کرد؛ نتایج بازی او اگرچه برای کل افغانستان زیانبار تمام شد، اما در این میان، شانسها و امکانات دستهداشتهی یک قوم (تاجیکها) را ضرب صفر کرد. او برای اعتمادسازی در میان تاجیکها از کارت احمدشاه مسعود فراوان استفاده کرد و مشروعیت گرفت تا حدی که مردم در میان عبدالله و برادران مسعود، عبدالله را ترجیح میدادند و او را ادامهدهندهی راه قهرمان ملی کشور میدانستند، غافل از اینکه عبدالله صرفاً یک موجسوار و بازیگر مرموز بود/است. او با همه بازی میکرد و برایند سیاستورزی او طی این سالها حفظ موقف، تشریفات و القاب میانتهی بود، فراتر از اینها چیزی نمیخواست. اندیشمندان سیاسی گفتهاند که «بدترین و بیفایدهترین افراد در عرصهی سیاست، آنانی هستند که مجموعهی عملکرد آنها برای حفظ سِمت و موقعیت خودش است.» او در سه انتخابات به نمایندگی از یک حوزهی فرهنگی و قومی یعنی (فارسیزبانها) شرکت کرد، رای میلیونها مردم سادهدل را بُرد؛ ولی از آن پاسداری نکرد؛ چون عبدالله سیاستمدار نبود، سیاستباز بود. آنانیکه از کارت سیاسی بازی میکنند و چیزی میگویند و چیزی دیگری میکنند، آدمهای تصادفی نیستند؛ بلکه برنامهریزیشدهی دست استخابارات هستند. به همین دلیل او نه دانش سیاسی داشت و نه برنامهی حکومتداری، او صرفاً «علاقهمند به موقفهای سیاسی» بود. وقتی سه بار برندهی قطعی انتخابات ریاست جمهوری شد، آن را به یک موقف تشریفاتی و بیصلاحیت تفویض کرد.
برای اینکه فهم و دانش عبدالله را نسبت به مفهوم سیاسی بدانیم، نگاهی میاندازیم به پاسخ او در بارهی فهم او از سیاست که باری یکی از روزنامهنگاران از او پرسیده بود که نظرتان را دربارهی سیاست بیان کنید؟ ایشان چنین گفته بود: «سیاست چیزی نیست که خدای نکرده مردم افغانستان، مردم شریف افغانستان با احساسات و عواطف برحقیکه دارند و جامعه بینالمللی و نهادهای داخلی در سالهای گذشته همانطور که بزرگان افغانستان مخصوصاً شهدای نامدار جهاد و مقاومت و شهدای گمنام افغانستان در جریان هستند و خواهند بود، ما بهخاطر مصلحت کلان که اگر آن را در نظر نمیگرفتیم، بدون شک افغانستان به بحران کلانتر میرفت و به خواست خدا و یاری مردم نجیب افغانستان ما همواره از نیروهای امنیتی افغانستان به نیکی یاد کردهایم و برای شهدای افغانستان در تمامی برنامهها اتحاف دعا کردهایم و از درگار خداوند لایزال استدعا داریم که دعاهای ما را که بدون شک دعای مردم افغانستان هم است، بپذیرد.»
شما به همین جملات نگاه کنید، آیا واقعاً همین آدم نمایندهی یک حوزهی فرهنگی و تمدنی بود؟ همین آدم نمایندهی تاجیکها و پارسیزبانها بود؟ همینی که نمیتواند دو جمله دربارهی سیاست بیان کند، همین که ابتداییترین فهم را نسبت به مسایل سیاسی و تاریخی کشور ندارد. وقتی یک حوزهی سیاسی و فرهنگی سرنوشت سیاسیشان را دست این آدم بیبرنامه دادند تا در برابر غولهای استخاباراتی (کرزی، غنی، خلیلزاد و…) مبارزه کند و از حقوق آنها دفاع کند، همان زمان مشخص بود که این آدم کشتی سیاسی این حوزهی تمدنی و فرهنگی را به سرمنزل مقصود نمیرساند. اما چون او بازیگر بود و افسونگر، مردم پارسیزبان را فریب تاریخی داد.
اگر شما دیدگاه او را دربارهی سیاست بررسی کنید، به عمق فاجعه میرسید، آخر چطور ممکن است مردی که سهدهه در مسایل سیاسی افغانستان نقشآفرین بوده است، یک جملهی درستحسابی درباره سیاست نفهمد؟ بعد بیایید دیدگاه این آدم را دربارهی مسایل منطقهای، جهانی، فرهنگ، تاریخ، اقتصاد، علم و جامعه بدانیم. وقتی در حوزهی خودش (سیاست) که سالها فعالیت کردهاست، یک جمله گفته نمیتواند، چطوری از تاریخ و فرهنگ این کشور، بهویژه آن حوزهی فرهنگیای که او سکاندار و نمایندهی آن واقع شد و بر چشم مردم و متولیان آن حوزه خاک زد، آگاه باشد.
ولی سوگمندانه باید گفت که پروژهی عبدالله هنوز هم ختم نشدهاست. او به دستور سازمانهای استخباراتی پس از فروپاشی رژیم به اصطلاح جمهوریتِ مسما به «سهنفره فاسد» نهتنها با سایر سیاستگران خواببرده و بیبرنامه فرار نکرد، بلکه در کابل ماند و نظارهگر تحقیر و سرکوب روزافزون مردمی شد که او سالها از نام و نشان آنها به آب و نان و شهرت رسیده بود. عبدالله در کشوری زندگی میکند که رژیم حاکم یک سرباز معمولی را که در نظام پیشین سرباز بوده، مورد پیگرد قرار میدهند، شکنجه، زندان و ترور میکنند؛ ولی عبدالله آن بازیگر افسونگر که در بیستسال نقشآفرینی کرده و شریک و سهمدار بدبختی کشور بوده، در کشور به خیال راحت زندگی میکند و با مردم دید و بازدید میکند و سفرهای خارجی میرود و در فرودگاه کابل از سوی طالبان بدرقه و پذیرایی میشود. او در ادامه ماموریتاش با مخالفت با شکلگیری جبهه مقاومت دوم و دسیسهچینی برای متلاشیشدن هستههای مقاومت مردمی در برابر طالبان در همراهی با کرزی و سایر ناسیونالیستهای پشتون خدمت بزرگی را برای ناسیونالیستهای افغانی یا همان پشتون انجام داد.
گفته میشود که او را پروژهگردانهای سیاسی جهانی و ناسیونالیستهای افغان و یا پشتون فهماندهاند که در کابل بماند تا شانس بعدی را بیازماید. به همین دلیل او چشم به یک حکومت همهشمول دوخته است تا بار دیگر به نمایندگی از تاجیکها وارد صحنه شود و آخرین میخ خیانت را بر تابوت این قوم بکوبد. اگر ملت تاجیک حافظهی تاریخی خویش را بازیابی نکنند و نسبت به رویدادهای تاریخی واقعبیانه برخورد نکنند و تاریخسوزان خودی را که سالها بنام و نشان آنها زراندوزی نمودند را بهتر نشناسد «محکوم به تکرار تاریخاند.»